صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

امروز، ما، دیروز و یک علامت سؤال!

  • کد خبر: ۱۱۰۱۳۸
  • ۰۵ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۲
  • ۱
بهروز فرهمند - روزنامه نگار

امروز، پنجم خرداد، چه تفاوتی با یک هفته پیش، سی ویکم اردیبهشت، دارد؟

شاید بپرسید: از چه بابت؟

پرسش درستی است.

برای پاسخ گفتن، ناچارم از شما بخواهم به سی ویکم اردیبهشت برویم؛ صبح همان روز، حدود ساعت۸ صبح.

چشم می‌چرخانیم به سوی یک یک نانوایی‌های شهر.

اگر باز باشند، جمعیت انبوه جلو آن‌ها صف کشیده اند؛ جمعیتی بیش از سه چهار روز پیش تر.

شایعه کمبود آرد و نان برسر زبان‌ها می‌چرخد و چشم‌ها را نگران کرده است.

در همان روز‌ها درباره کمیاب و نایاب شدن روغن خوراکی و ماکارونی هم حرف و حدیث فراوان است؛ به گونه‌ای که قفسه این دو کالا در فروشگاه‌های بزرگ خلوت و خالی است.

اما فقط پس از هفت هشت روز، همه آن التهاب‌ها و تنش‌ها فروکش می‌کند و همه چیز عادی می‌شود.

به راستی در این بازه زمانی کمتر از ۱۰روز چه رخ داده است؟

آرد و مواد خوراکی مازاد، آیا به بازار تزریق شده است؟

درست است که نمی‌شود بر تدبیر و برنامه ریزی فوری تنظیم کنندگان بازار چشم بپوشیم، که آن هم تأثیر خودش را می‌گذارد بر فروکش کردن التهاب بازارها، اما آنچه می‌خواهم از آن در این مجال سخن بگویم، پدیده‌ای است به نام «آز» یا همان حرص؛ خصلتی که از روز اول آفرینش با آدمیزاد همراه بوده است و گاه وبی گاه همه ما (بیش و کم) دچار و اسیرش می‌شویم.

این صفت مختص ما ایرانیان هم نبوده و نیست؛ چه اینکه بسیاری از مردم دنیا در ابتلا به این خصلت، گوی سبقت را از من و شما ربوده اند و حیرت آور اینکه در برخی کشور‌های پیشرفته، صف‌های طولانی و یورش به فروشگاه‌ها و دست اندازی به قفسه کالا‌ها (گاهی) شکل فجیع و ترحم انگیزی به خود می‌گیرد؛ تا آنجا که ناظر بیرونی از خود می‌پرسد: این آدم آزمند، با دهان کف‌آلود و رگ گردن ورقلمبیده، آیا همان آدم اتوکشیده و مبادی آداب دیروز است؟

از مردمان آن سو بگذریم و به اندرون هم بنگریم؛ همان جا که کافی است بشنویم فروش و عرضه فلان کالا و خوراکی یا ارائه بهمان خدمات کم یا محدود شده است.

آن گاه چنان هلهله گویان به فروشگاه یا مرکز خدمات دهنده یورش می‌بریم؛ تو گویی فرزندان و نوادگان تموچین به شهر نشابور در روزگار خوارزمشاهیان!

اینکه چقدر این خصلت فردی، بود یا نبودش، طبیعی است و چه علت‌ها و عواملی از بیرون آن را تشدید می‌کنند و چگونه یک ویژگی فردی چنان پررنگ می‌شود که جامعه از آن رنگ وبو می‌گیرد، پرسش‌هایی است که شاید روان شناسان و جامعه شناسان باید در پی پاسخ برآیند، اما آنچه به ما اهل رسانه بازمی گردد، زیر ذره بین بردن چیستی یک پدیده است؛ به گونه‌ای که از کنارش به سادگی نگذریم، تلنگری به خودمان بزنیم و یک «چرا» با یک علامت سؤال بزرگ را برجسته کنیم و از خود بپرسیم: به راستی چرا؟ و ادامه بدهیم: نیاز یک هفته پیش ما به نان، چنان که به صف‌های دور و دراز دامن زدیم، آیا (به تمامی) یک نیاز حقیقی بود یا دست کم بخشی از آن نیاز، کاذب و برخاسته از تبلیغات منفی و سیاهی بوده است که پیوسته به ما القا می‌کرد که آرد و نان تمام شده است و به زودی قحطی بزرگ بر سر همه ما ایرانیان آوار می‌شود؟

به‌گمانم، دیگر سخن چندانی باقی نمی‌ماند، جز همان پرسش تکراری به همراه آن علامت سؤال بزرگ!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
لمینه
۱۷:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
متنی بسیار منطقی و زیبا بود