
ساختن روزی خوش با بازارگردی با مادر
دست مادرم را گرفتم و در بازار قدم زدیم و مادرم حرف زد، او که خاطره به خاطره پیش میآمد و در تعریف هرکدامشان لبخندی روشن و خاموش میکرد، فهمیدم روز خوشم را پیدا کردهام و «روز خوش» چه ساده اتفاق میافتد.
۲۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۲