صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

از معلولیت تا موفقیت

  • کد خبر: ۱۱۲۵۸
  • ۱۸ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۸
گفتگو با معلول کارآفرین که اعتبار خوبی دست و پا کرده است
عطایی - چه قصه پر دردی است خطا‌های پزشکی و عواقب آن، چه شده که عده‌ای آن‌قدر نسبت به عواقب کار‌ها و تصمیماتشان بی‌ملاحظه شده‌اند. بخش زیادی از معلولان حاضر جامعه نتیجه تصمیم‌های اشتباه، خودسری و بی‌تدبیری بخشی از کارکنان درمان کشور است. تصمیماتی که ایشان می‌گیرند باعث می‌شود تا فردی باقی عمر خویش را در معلولیت سپری کند. جواد چمنی مصداقی از همین نمونه‌هاست. کسی که سال‌ها درد اشتباه دیگران را چشیده، ولی در نهایت تصمیم گرفته است تا طعم موفقیت را بچشد.
جواد چمنی معلول نخاعی و ۳۵ ساله است. پیش از این کارگر ساختمان بود و به دلیل پرت شدن از ساختمان دچار معلولیت می‌شود. جواد می‌گوید: «سال ۸۲ از ساختمان سقوط کردم و بعد از آن مشکلاتم شروع شد. به دلیل یک‌سری کوتاهی‌ها دچار معلولیت نخاعی شدید شدم. وقتی سقوط کردم به جای آنکه معمار با اورژانس تماس بگیرد مرا بلند کردند و در خودرو گذاشتند و به نزدیک‌ترین بیمارستان بردند از آنجا مرا به بیمارستان هاشمی‌نژاد که مخصوص شکستگی است، انتقال دادند. در بیمارستان متوجه خونریزی داخلی ریه من شدند و باید اول این مایع را از بدنم خارج می‌کردند. دو تا از ستون مهره‌ها شکسته بود، یکی ترک خورده بود و یکی دیگر هم دچار شکستگی بدی شده بود. چون ساختمان بیمه نداشت و نمی‌توانستیم از بیمه استفاده کنیم معمار با پدر و مادرم که سوادی نداشتند صحبت کرده بود و آن‌ها را راضی کرده بود تا مرا به بیمارستان فارابی منتقل کنند. زمانی که مرا به بیمارستان فارابی بردند هنوز پاهایم را احساس می‌کردم و گاهی تکانشان می‌دادم آن موقع پاهایم را بسته بودند تا تکان ندهم، ولی بعد از یک هفته حس پاهایم را از دست دادم. در خود بیمارستان زخم بستر گرفتم و هنوز هم بعد از این همه سال زخم بستر دارم. زمانی که مرا مرخص کردند پرستار به خانه می‌آمد و زخم بسترم را می‌شست همانجا پدرم احساس کرد لگنم صدا می‌دهد، به دکتر زنگ زد و گفت به نظرم لگن پسرم شکسته است. وقتی مرا به مطب بردند دکتر از دور بدون آنکه نگاه کند و عکس بگیرد گفت حال پسرت خوب است و هیچ مشکلی هم ندارد. آن موقع بیمارستان به من بریس داده بود تا روی پاهایم بایستم تا خون جریان پیدا کند و زخم بسترم خوب شود، چون پاهایم حس نداشت روی بریس فشار می‌آوردم و همین باعث شده بود تا لگنم بشکند و دکتر هم که متوجه نشد و لگنم شروع به گندیدن کرد، وقتی زخم سرباز کرد به مرگ نزدیک شده بودم و بیمارستان‌ها قبولم نمی‌کردند و عفونت به خونم زده بود تا اینکه دکتر مهاجرزاده در بیمارستان جوادالائمه (ع) عملم کرد و توانستم دوباره زندگی کنم. نزدیک به ۷ سال درگیر این شرایط بودم و بعد از آن توانستم پیشرفت کنم.»
شرایط شغلی و کاری خوبی دارد و توانسته در بازار انگشتر گلشهر شناخته شود. او در بازار انگشتر مشهد و در بازار رضا نیز شناخته شده است. جواد می‌گوید: «به لطف خدا توانستم دوباره دست به کار شوم. منی که دیروز روی پاهایم راه می‌رفتم دیگر نمی‌توانستم و این باعث شده بود افسرده شوم و آرزوی مرگ داشتم تا اینکه برادر بزرگم مرا با استاد جعفری آشنا کرد و در کلاسشان شرکت کردم همین باعث شد انگیزه پیدا کنم. وقتی دیدم استاد با معلولیتشان هنرمند و سرشناس هستند، تصمیم گرفتم پشتکار بیشتری داشته باشم. بعد از آن هم استاد همراه با آقای بخشی و عبدی باشگاه غدیر را افتتاح کردند و من نیز به عنوان یکی از اعضا ورزش می‌کردم، بعد از یک‌سال و نیم تصمیم گرفتند بخشی از مشکلات معلولان را حل کنند. از آقای بخشی، انگشترسازی را آموختم. اول آقای بخشی تصور می‌کرد نمی‌توانم، چون معلولیت نخاعی دارم و نمی‌توانستم با پا پدال را بزنم به آقای بخشی گفتم خودم راهش را پیدا می‌کنم. نمی‌توانستم بدون کار زندگی کنم و چشمم به کمک پدر و برادرم باشد. باید مثل زمان سالم بودن دستم به جیب خودم می‌رفت و تصمیم برای کار جدی شد و به خانواده گفتم، ولی آن‌ها اول مخالفت کردند و می‌گفتند تا زمانی زنده هستیم خرجت را می‌دهیم، ولی دوباره برادرم خوش‌حال شد و حمایتم کرد باید با ۱۵۰ تومان کار را شروع می‌کردیم و مقداری هم ابزار خریدیم همانجا شبکه زنی را یاد گرفتم. آقای بخشی هموفیلی بود و، چون دارو‌های مصرفی‌اش گران بود برای درمان به سوئد رفت با اینکه دوست داشت، نمی‌توانست اینجا زندگی کند. چون شاگرد اولش بودم کارگاه ماند دست من و بعد از آن هم کم کم ۳ شاگرد دیگر به کارگاه اضافه شدند. اوایل به دلیل نبود تجربه و اینکه تنها شبکه می‌زدم ورشکست شدم، ولی به مرور تصمیم گرفتم دیگر تخصص‌ها را بیاموزم و الان می‌توانم از صفر تا صد کار را انجام دهم. خداراشکر همیشه سفارش دارم و بازار از کارهایم رضایت دارد. خیلی وقت‌ها آن‌قدر سفارش بالاست که با فاصله ۲ ماه کار را تحویل می‌دهم. از صفر تا صد کار انگشتر را خودمان انجام می‌دهیم. ریخته‌گری، سنگ‌تراشی، فیله‌سازی، مخراج کاری، آیینه‌کاری، شبکه زدن و چهارچنگ همه با خودمان است و در کارگاه انجام می‌شود. خیلی وقت است مشتری‌ها عکس می‌دهند و انگشتر دلخواهشان را تحویل می‌گیرند.»
جواد می‌گوید: «خوشبختانه با شرکت در کلاس‌های رلیف توانستیم تجربه تجارت، سرمایه‌گذاری و جذب سرمایه را بیاموزیم و آن را به سوددهی برسانیم. بعد از شرکت در کلاس‌ها با آقای فرهودی مربی آموزشی، خانم مستوفی و عزیزی درباره کار صحبت کردیم وقتی متوجه شدند که در این رشته افراد معلول می‌توانند کار کنند به جذب سرمایه خارجی تصمیم گرفتند و از من خواستند تا کارگاهی را برای ۱۰ فرد معلول ایجاد کنیم. سرمایه از طریق اتحادیه اروپا، سازمان بین‌المللی رلیف برای این کارگاه تأمین می‌شود.»
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.