صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شرق‌شناسان و وضعیت تفکر در جوامع ما

  • کد خبر: ۱۱۳۸۵۲
  • ۰۲ تير ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۱
دکتر حسن انصاری - عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی پرینستون

حدود دو قرن است که ما مسلمانان شاهد تلاش پیگیر اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی هستیم در‌راستای انتشار انتقادی متون و منابع دانش و معرفت ایران و اسلام و در تحلیل تاریخی متون و منابع فرهنگی‌مان و تاریخ‌نگاری اندیشه فلسفی و سیاسی و مذهبی‌مان. البته بر آگاهان پوشیده نیست که در بسیاری از این زمینه‌ها نه‌تن‌ها تلاش‌های خاورشناسان و دایره مطالعات آنان در‌زمینه‌های وابسته، از دایره مطالعاتی ما اهالی این فرهنگ بسیار فراتر رفته است، بلکه در انتقال این شیوه‌ها و در میزان رشد آشنایی ما با فرهنگ و تمدن خودمان سهم مهمی داشته‌اند.

در چند دهه اخیر به‌دلیل رشد گرایشات ایدئولوژیک اسلام سیاسی در جهان عرب و ترویج اندیشه‌های سلفی، مبانی رویکردی منفی درباره شرق‌شناسی نظریه‌پردازی شد و خیلی زود گسترش یافت. نقد اصحاب خاورشناسی و مکاتب مختلف شرق‌شناسی از شیوه‌های یکدیگر و نقادی‌های علمی نیز گاهی مورد‌استفاده این گرایش ایدئولوژیک قرار گرفته است و می‌گیرد. اینجا قصد پرداختن به داستان این نوع نگرش انتقادی به شرق‌شناسی را که از‌سوی نمایندگان گرایش‌های احیا گری اسلامی به‌ویژه در جهان عرب ارائه شده است، ندارم.

شاید بهترین گزارش از این موضوع را تاریخ‌نگار اندیشه، رضوان السید، در فصلی از کتاب سیاسیات‌الاسلام المعاصر (چاپ بیروت) ارائه کرده است. از دیگر سو، ادوارد سعید، منتقد ادبی نامدار فلسطینی‌الاصل، چنان‌که معروف است، در کتاب خود درباره شرق‌شناسی به انتقاد از شیوه معرفتی شرق‌شناسی در مواجهه با شرق پرداخت و با بهره‌گیری از مقوله «دانش و قدرت» و با وام‌گرفتن از فیلسوف و مورخ فرانسوی، میشل فوکو، به نقد بزرگ‌ترین نمایندگان خاور‌شناسی پرداخت. البته نقد او بی‌پاسخ نماند و هم از‌سوی شرق‌شناسان و هم از سوی پاره‌ای از روشن‌فکران مسلمان، انتقاداتی به الگوی نقد او و نتایج آن وارد شد.

گاهی نیز نقد‌هایی بر شرق‌شناسان به‌دلیل بی‌توجهی به دستاورد‌های علوم انسانی و اجتماعی وارد شده است، آن‌طور‌که فی‌المثل در کتاب‌ها و مقالات محمد ارکون، روشن‌فکر اصالتا الجزایری مقیم فرانسه، دیده می‌شود.

امروزه نه خاورشناسی به آن معنایی که در سده نوزدهم وجود داشت، معنی دارد و نه شیوه فیلولوژی تاریخی، تاب و تحمل نقد‌های جدی‌ای را دارد که بر بنیاد آن رفته است. شیوه‌های شرق‌شناسی تحولات تازه‌ای را در نیم‌قرن اخیر تجربه کرده و هم‌اکنون گرایش‌های مختلف و از آن میان، حتی انواعی از گرایشات مطالعاتی آنتروپولوژیک جای شرق‌شناسی را گرفته است.

شرق‌شناسی بر‌پایه تصویر/تصاویری از شرق/غرب و تاریخ‌نگاری اندیشه، فرهنگ و تمدن استوار بود که متناسب با تحولات علمی و فلسفی و سیاسی سده نوزدهم بالید و مبانی فلسفی ویژه خود را داشت. شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی در‌پی تحول در تاریخ‌نگاری علمی آمدند و متأثر از پوزیتیویسم سده نوزدهم بودند. تحقیقات قرآن‌پژوهی و حدیث‌پژوهی و تاریخ‌نگاری اندیشه دینی در جهان اسلام نیز به تأسی از تحقیقات در‌زمینه تاریخ‌نگاری و نقد متن کتاب مقدس در غرب ایجاد شد. امروزه همه این بنیاد‌ها در‌معرض نقد قرار گرفته و حتی ازنظر تحقیقات تاریخی و اسناد و مدارک، بازبینی بسیار یافته‌اند.

با این همه شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی به فرهنگ ما خدمت بسیار کرده است. منظور من نوعی ارزش داوری نیست. مقصود تنها تأکید بر این نکته است که اگر امروز شاهد رشد تحقیقات تاریخی در‌میان تحصیل‌کردگان بومی در جهان اسلام هستیم، به‌دلیل وجود سنت قوی شرق‌شناسی است.

گرچه منکر این نیستم که ما نیز سنتی از نقد متن را در تداوم سنت محدثان در نقادی متون حدیثی و نقد متن‌محور داشته‌ایم که البته ریشه در غنای فرهنگ مکتوب در تمدن اسلامی دارد که تنها یک نمونه آن، سنت وراقان و کاتبان است که خود پدید‌آورنده دانشی بسیار مهم در حوزه نسخه‌شناسی و کتابداری بوده است.

اگر در این یادداشت، ضرورتی برای پاسداشت سنت شرق‌شناسی می‌بینم، به‌دلیل آن است که تأکیدی داشته باشم بر ویژگی‌ها و اهمیت تحلیل تاریخی و نیز توجهی به نقد گفتمان‌های معاصر که هریک مدعی خلوص‌اند، خلوص در تمامی ابعاد معنایی آن. متأسفانه عمده روشن‌فکران جوامع مسلمان، که طبعا یک ابزار آن‌ها برای نقد قدرت و جامعه و فرهنگ لابد می‌بایست آشنایی با تاریخ و ارائه تحلیلی تاریخی از فرهنگ و سیاست تاریخی باشد، نه بهره‌مند از سنت نقد در جوامع اسلامی‌اند، به این معنا که در بیشتر موارد به کلی بیگانه با سنت نقد سنتی‌اند که در مدارس دینی و علمی ما قرن‌هاست که تداوم دارد و نه اینکه از دیگر سو، با دستاورد‌های تاریخی خاورشناسان و مؤرخان غربی آشنایی درستی دارند.

بی‌تعارف، بیشتر آن‌ها اطلاع درستی از تحقیقات تاریخی و نتایج آن‌ها در حوزه فرهنگ و تمدن و دین ندارند و حداکثر با چند‌کتاب، نه درجه‌یک، از این حوزه آشنایی دارند.

در سال‌های اخیر، ترجمه کتاب‌های حوزه اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی در کشورمان و نیز در کشور‌های عربی گسترش بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است که باید آن را به فال نیک گرفت. نفس ترجمه این کتاب‌ها و تحقیقات حوزه خاورشناسی، فقر فرهنگی بسیاری از مدعیان دانش و روشنگری را آفتابی می‌کند و روشن می‌نماید که تا چه اندازه، نظریات و فلسفه‌سازی‌های این طبقه از نوع کلی‌گویی‌های بی‌محتوا و غیر‌علمی و دراز‌گویی‌های بی‌حاصل و برخاسته از کج‌فهمی نسبت‌به نوشته‌جات خاورشناسان بوده است.

نیازی به نام‌بردن نیست و مقصود من هم در این نوشتار، نقادی از روش این مدعیان نظریه‌پرداز نیست، اما احتمالا مخاطبان این یادداشت، تنی چند از اصحاب ایرانی و عرب نظریه‌پردازی‌های روشن‌فکر‌مآبانه را می‌شناسند که نوشته‌جاتشان تنها برداشتی ناقص و یک‌جانبه از کتاب‌های دست‌چندم مستشرقان است و بدون آنکه تلاشی برای شناخت منابع و نقادی تاریخی متون و بررسی اسناد داشته باشند، تنها هنری که دارند، این است که کتاب‌هایی با عناوین دهان‌پرکن اندر باب نقد عقل و اندیشه عربی و ایرانی و اسلامی می‌نویسند و جالب اینکه در سرتاسر کتاب‌هایشان یک ارجاع درست به یک منبع درجه‌یک یا ارجاع به اسناد و کتاب‌های اصلی و نقد تاریخی آن‌ها دیده نمی‌شود و تنها هوس نظریه‌پردازی‌های بزرگ و ارائه منظومه‌های فکری، اما فقیر از حیث اتکا بر مستندات تاریخی، دارند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.