صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از همراهی با  مرکز اورژانس اجتماعی در ماموریت خودکشی ناموفق و کودک آزاری

  • کد خبر: ۱۲۴۷۲۰
  • ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۱
حکم قاضی برای پرونده و ورود به منزل هم صادر شده است. نتیجه تمام برگه‌های پرونده یک حکم قطعی دادگاه این است: به دلیل خودکشی ناموفق پدر مقابل چشمان دو کودک و به دلیل کودک آزاری حکم ورود به خانه و جداسازی دو پسربچه سه و هفت ساله از پدر صادر شد.

الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ آدرنالین لب مرز، هیجان بحرانی. تصاویر نقش بسته در ذهنم برای عملیاتی که در پی آن به تب وتاب هیجان احتمالی می‌افزاید. تصاویری از جدایی، گریه، نزاع و... همه و همه افکار خامی است که ذهن در آستانه یک مأموریت کودک آزاری و خودکشی پشت سر هم ردیف می‌کند. هم زمان چند نفر داخل اتاق در حال گفتگو با تلفن هستند: با کلانتری محل برای همراهی مکاتبه کردیم. نیم ساعت دیگر حرکت می‌کنیم.

حکم قاضی برای پرونده و ورود به منزل هم صادر شده است. نتیجه تمام برگه‌های پرونده یک حکم قطعی دادگاه این است: به دلیل خودکشی ناموفق پدر مقابل چشمان دو کودک و به دلیل کودک آزاری حکم ورود به خانه و جداسازی دو پسربچه سه و هفت ساله از پدر صادر شد. همهمه هماهنگی‌ها تمام چهار دیوار اتاق را پر کرده است.

گوشه‌ای از اتاق خانمی پرونده را روی میز گذاشته و همان طور که صحبت مددکاری که کنارش ایستاده است را با دقت گوش‌ می‌کند شرایط پرونده و مراجعات صورت گرفته را بررسی می‌کند. با گپ وگفت مسئول مرکز اورژانس اجتماعی مشهد و تیم اورژانس اجتماعی با نسیم بوستانی، کارشناس مسئول اورژانس اجتماعی بهزیستی استان، این نکته تأکیدی ختم می‌شود: «با شرایط پرونده و نظر قاضی همین الان تیمی برای پرونده این خانواده و موضوع خودکشی و کودک آزاری به محل اعزام شود. هماهنگی کلانتری محل انجام شده؟» یکی از حاضران داخل اتاق جوابی کوتاه و یک کلمه‌ای می‌دهد: بله؛ و روایت یک مأموریت کودک آزاری و خودکشی از اینجا شروع می‌شود. از همراهی چند ساعت پر تب وتاب با تیم اورژانس اجتماعی.

شروع عملیاتی با موضوع کودک آزاری

ساعت ۸:۴۵ دقیقه صبح محل ساختمان اورژانس اجتماعی مشهد
«بله بفرمائید. چندساله است؟ همسر آزاری. جزئیات بیشتری دارید؟» صدا‌های اپراتور‌های اورژانس اجتماعی باهم آمیخته است. با هدست‌هایی که روی گوش گذاشته اند و چشم به صفحه مانیتور دارند تا جزئیاتی را که مخاطب پشت خط می‌دهد روایت کنند.

نسیم بوستانی کارشناس مسئول اورژانس اجتماعی بهزیستی استان است. سرش شلوغ است. تلفن‌های پی در پی، صحبت با اعضای تیم اورژانس و گرفتن جزئیات. در چند جمله کوتاه می‌خواهد داخل اتاقش منتظر باشیم: من با تلفن و همکار‌ها صحبت می‌کنم و بهتر است برویم داخل اتاق کناری تا تمرکز اپراتور‌ها هم به دلیل صحبت‌ها و هماهنگی‌هایی که انجام می‌دهیم به هم نریزد.

در فاصله رسیدن به اتاق جزئیات عملیات را با جملاتی تیتروار و خلاصه این طور ارائه می‌دهد: عملیات امروز مربوط به یک کودک آزاری و اقدام به خودکشی پدر آن هاست. بچه‌ها دو پسر سه و هفت ساله هستند. پدر و مادر از هم جداشده اند و بچه‌ها با پدرشان زندگی می‌کنند. پدر چند هفته قبل مقابل چشم این دو بچه اقدام به زدن رگ دستش کرده که با حضور آتش نشانی و اورژانس این اقدامش بدون آسیب زیاد خاتمه یافته است. این نکته هم گزارش شده است که بچه‌ها با نامادری هستند و طبق گفته‌های همسایه و گزارش آتش نشانی کودک آزاری نیز گزارش شده است.

با ارائه این جزئیات به ادامه هماهنگی‌ها و بررسی پرونده می‌پردازد. آن طور که مسئولان اورژانس اجتماعی می‌گویند اعضای تیمی که قرار است این عملیات را انجام دهند یک روان شناس و مددکار اجتماعی هستند.
به گفته مددکاران اجتماعی،  با گزارش آتش نشانی مبنی بر اعلام یک فقره خودکشی و نیز تماس همسر دوم این فرد و اظهارات او مبنی براینکه همسرش چند بار تصمیم به خودکشی گرفته است، کارشناسان مددکاری مراجعاتی به منزل این خانواده داشته اند تا شرایط اعصاب و روان این فرد با مشاوره‌های اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد.

با این حال کسی در خانه را باز‌ نمی‌کند. با پیگیری مکرر اورژانس اجتماعی، پدر خانواده به دادگاه فراخوانده می‌شود و در نهایت از او خواسته می‌شود که با مراجعه فوری به بیمارستان اعصاب و روان از نظر سلامت مورد تأیید قرار بگیرد. با این حال فرد به بیمارستان مراجعه نمی‌کند. با این شرایط و به منظور حفظ جان کودکان و جلوگیری از آسیب روانی‌ای که ممکن است پدر در پی اقدام آنی دوباره اش به خودکشی وارد کند حکم جداسازی کودکان صادر می‌شود.

دغدغه هماهنگی‌های بین بخشی

برای اجرای حکم، حضور مأموران نیروی انتظامی الزامی است و این نکته نیز مستلزم هماهنگی‌هایی است. نکته‌ای که کارشناس مسئول اورژانس اجتماعی بهزیستی استان اشاره دارد همراهی بیشتر دستگاه‌های مسئول و مرتبط است. او‌ می‌گوید گاهی این هماهنگی‌ها با نیروی انتظامی و کلانتری‌ها به منظور اجرای احکام فرایندی زمان بر است. آن هم در شرایطی که اورژانس اجتماعی از نامش مشخص است و باید با سرعت و اورژانسی عملیات محول شده را انجام دهد.

تیم ۱۲۳

برای اجرای عملیات دو نفر - یک روان شناس و یک مددکار- حضور دارند. مسیر رسیدن به عملیات با خودرو ون مخصوص ۱۲۳ است. داخل ون یک کریر، شیشه شیر و پوشک گذاشته اند تا در عملیات‌های اجتماعی که موضوع مربوط به نوزادان است بتوان حداقل‌های ابتدایی برای این نوزاد تا زمان تحویل به مراکز بهزیستی را فراهم کرد. نفیسه عماد روان شناس تیم اعزامی است. او تمام سال‌های کاری اش با آسیب اجتماعی گره خورده است. می‌گوید ۱۲ سال در خوابگاه‌های بهزیستی بوده و اکنون نیز سه سالی است که به عنوان یکی از اعضای تیم‌های عملیات اورژانس اجتماع است.

بهناز ولادستی مددکار تیم اعزامی است. او نیز سابقه پنج ساله در پایگاه‌های خدمات اجتماعی دارد و اکنون یک سال و نیم است که با اورژانس اجتماعی همراهی دارد.
مسیر رسیدن به کلانتری و همراهی مأمور انتظامی با تیم اورژانس اجتماعی، فرصتی است برای روایت مأموریت‌های این تیم. نفیسه عماد روایت کننده است: تقریبا هر روز کاری دو مأموریت داریم. بعضی از روز‌ها بیشتر. مأموریت‌هایی که‌ می‌رویم متفاوت است. دلیل آن تعداد زیاد آسیب اجتماعی و تفاوت‌های خانواده‌ها و افراد است. تفاوت‌هایی مانند تحصیلات، شرایط اجتماعی، مشکلات اقتصادی و... خود دلیلی برای این تفاوت‌ها می‌شود.

خرده روایت‌های غم انگیز

روایت‌های هر روز کاری او با یک آسیب اجتماعی همراه است. می‌گوید همین چند روز قبل بوده که مادر یک پسر بچه سه ساله دست او را با اتو سوزانده است. آن طور که او می‌گوید به دلیل افسردگی، دارا بودن افکار خودکشی تاب و تحمل گریه‌ها و بی تابی فرزندش را نداشته و به همین دلیل به جای آرام کردن فرزندش، دست او را با اتو سوزانده است. عماد می‌گوید با اعلام گزارش همسایه‌ها مبنی بر گریه بی امان بچه و اقدام نکردن برای آرام کردن او تیم اورژانس به محل اعزام می‌شود.

نکته‌ای که او به آن اشاره دارد شرایط بسیار حساس برخی از پرونده هاست. به گفته او همین حساسیت‌ها سبب می‌شد تیم اورژانس اجتماعی قبل از دریافت حکم مجبور به مداخله شود و در این باره همکاری مأموران نیروی انتظامی نقش شایان توجهی دارد.

او به همکاری خوب برخی کلانتری‌ها اشاره دارد؛ کلانتری بولوار جمهوری رسالت همراهی خوبی با اورژانس اجتماعی دارند. اما کلانتری‌ای مانند کلانتری رجایی کمترین همراهی را دارد تاجایی که برای اجرای احکام صادره با مشکل روبه رو می‌شویم.
این روان شناس به همراهی اورژانس ۱۱۵ نیز اشاره دارد و‌ می‌گوید که پرونده‌های حوزه روان باید توسط اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان اعصاب به منظور بررسی شرایط فرد، ارجاع شود، اما در برخی موارد اورژانس برای این پرونده‌ها همراهی لازم ندارد.

بهناز والاستی مددکار اجتماعی تیم اعزامی اورژانس ۱۲۳ است. روایت‌های او نیز از پرونده‌های تلخ است مانند روایت پسربچه‌ای که خاطره مرگش مادرش روان او را هدف قرار داد. می‌گوید: آسیب‌های اجتماعی بسیار پیچیده است و‌ نمی‌توان از روی ظاهر و رفتار فرد به داشتن آسیب او پی برد. گاهی با جلسات مکرر مشاوره می‌توان به نقاط تاریک و افکار آسیب زننده یک فرد پی برد. موردی بود که مادر از نظر شرایط ظاهر و تعاملاتش با آدم‌های اطراف در شرایط بسیار مناسبی بود، اما در ذهن او افکار خودکشی وجود داشت و همین مسئله سبب شد روزی که فرزندش مدرسه بود خودش را حلقه آویز کند تا چیزی که این بچه بعد از بازگشت از مدرسه می‌بیند این صحنه باشد؛ صحنه‌ای که تا آخر عمر همراه اوست.

شروع عملیات

با این گفته‌ها به کلانتری نزدیک به محل مسکونی خانواده مطرح می‌رسیم. خانم عماد پیگیر فراهم شدن همراهی نیروی انتظامی است. شلوغی کلانتری سبب می‌شود که این هماهنگی حدود ۱۵ دقیقه زمان ببرد. با حضور مأمور برای اعزام به محل، شرایط برای اجرای حکم فراهم می‌شود.
زنگ در زده می‌شود، اما کسی در را باز‌ نمی‌کند. عضو تیم اورژانس اجتماعی این باز نشدن در را مصداقی برای پیگیری‌های مکرر گروه اورژانس اجتماعی اعلام می‌کند: تقریبا چندباری تیم اورژانس اجتماعی برای گفتگو و مشاوره به منزل آن‌ها مراجعه کرده، اما کسی در را باز نکرده است.

زنگ در را چند مرتبه پی در پی به صدا در‌ می‌آوریم. کسی در را باز‌ نمی‌کند. با همراهی یکی از همسایه‌ها در ورودی ساختمان باز‌ می‌شود. طبق گفته‌های خانم عماد خانواده مورد نظر در طبقه پنجم ساکن هستند. با رسیدن به درب آپارتمان و فشردن زنگ در، صدای زنی از پشت آپارتمان به گوش می‌رسید: «کیه؟» سروان همه را معرفی می‌کند: «از کلانتری و اورژانس اجتماعی هستیم. موردی مطرح شده است. لطفا در را باز کنید.» با گذشت چند دقیقه و فراهم شدن شرایط برای حضور مأمور نیروی انتظامی در باز‌ می‌شود. اولین نمای آن طرف در، اتاقی به هم ریخته، وسایلی و لباس‌هایی که روی دسته‌های مبل ریخته شده و پسر بچه‌ای که میان این آشفتگی آرام خوابیده است.

زن از حضور مأمور نیروی انتظامی و تیم اورژانس اجتماعی تعجب نمی‌کند. این را‌ می‌توان از ظاهر آرام صورتش و تعارفاتی که برای حضور نیرو‌ها دارد متوجه شد. مأمور نیروی انتظامی توضیحی برای حضور خودش و تیم اورژانس اجتماعی می‌دهد: خواهرم ما برای اجرای حکم آمده ایم. طبق حکم دادگستری با توجه به اعلام خودکشی همسر شما مقابل چشم دو فرزندش، دادگاه رأی بر جداسازی بچه‌ها تا زمان اعلام سلامت روان داده است. این طور که دادگاه در متن رأی آورده است همسر شما سابقه بستری در بیمارستان روانی دارد. این فقره دومین اقدام به خودکشی او بوده است.

با قرائت کامل حکم، در چهره زن مقداری اضطراب دیده می‌شود؛ اضطرابی که با این جملات کامل می‌شود: اگر بچه هایش را بگیرید دیوانه می‌شود و من را خواهد کشت. چون من دفعه اول خودکشی او را به آتش نشانی خبر دادم. اگر قرار است بچه هایش را ببرید خودش را ببرید، چون من را آرام نخواهد گذاشت. مأمور نیروی انتظامی از زن درباره علت نبود همسرش و پسربچه کوچکش سؤال می‌کند: همین پیش پای شما رفت از عابر بانک پول بردارد. پسر کوچک‌تر را هم، چون بیدار بود و به او وابسته است با خودش برد. ادامه صحبت‌های زن با اظهار پشیمانی همراه است: چه اشتباهی کردم که به آتش نشانی گفتم همسرم قصد خودکشی دارد. اصلا خانم ها! -رو به خانم‌های تیم اورژانس اجتماعی- من به اورژانس اجتماعی زنگ نزدم. من زنگ زدم آتش نشانی.

خانم عماد از روند پیگیری پرونده این خانواده برای زن و مأمور کلانتری می‌گوید: تمام موارد خودکشی‌ای که به اورژانس ۱۱۵ و آتش نشانی اعلام می‌شود به اورژانس اجتماعی اعلام می‌شود تا پرونده و شرایط فردی که دست به خودکشی زده است از نظر سلامت روانی بررسی شود.  چند بار تیم اورژانس اجتماعی به منزل شما مراجعه کرد، اما در را باز نکردید. دیروز هم همسر شما به دلیل همین اقدام به خودکشی مقابل بچه‌ها و بررسی سلامت روان به دادگاه رفته است. دادگاه با نامه‌ای تأکید کرد همان روز به بیمارستان اعصاب و روان برود. با وجود این نرفته است. طبق حکم از آنجایی که شما مادر بچه‌ها نیستید و همسر شرعی این آقا هستید بچه‌ها تا بررسی پزشکی و ارائه گواهی سلامت پدر به مراکز بهزیستی فرستاده می‌شوند.

دوباره آرامش به چهره زن برمی گردد: خب پس خودش را ببرید تا گوشمالی شود. همسرم ورشکسته شده است و بدهی زیادی دارد. پنج ماه است اجاره خانه مان عقب افتاده است. الان اگر بچه‌ها را ببرید کنترلش را از دست می‌دهد. چند وقت هم با تیغ می‌خواست خودش را بکشد و من، چون بودم نگذاشتم و فقط کمی دستش برید که با باند جلوی خون بند آمد. اما آن روز من سرکار بودم. می‌دانستم قرار بود مادر بچه‌ها بیاید که آن‌ها را ببیند. بعد چند ساعت شوهرم با عصبانیت پیام داد که‌ می‌خواهد خودش را بکشد. چون یک بار این کار را کرده بود به آتش نشانی زنگ زدم. اما فکر نمی‌کردم که کار به اینجا بکشد. الان هم می‌گویم اگر قرار است بچه‌ها را ببرید خودش را هم ببرید. حداقل گوشمالی می‌شود و حساب کار دستش می‌آید.

میانه ماجرای یک خودکشی ناموفق

هنوز خبری از آمدن مرد نیست. مأمور انتظامی از زن می‌خواهد با همسرش برای آمدن به منزل تماس بگیرد. پسر بچه خواب است؛ آن قدر که در تمام مدت حضورمان و گپ وگفت‌هایی که ردوبدل شد تکانی نمی‌خورد. خانم عماد درباره چرایی حضور همسر اول و اتفاقات بعد آن برای خودکشی، می‌پرسد: من از آمدن زن اول همسرم در خانه ناراحت نیستم. اصلا گفته ام او را هم به خاطر بچه هایت دوباره عقد کن و برای آن‌ها یک خانه جدا بگیر. هربار هم که‌ می‌خواست بچه‌ها را ببیند گفتم بیاید خانه. آن روز مادر بچه‌ها برای دیدن آن‌ها آمده بود. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که همسرم می‌خواست خودکشی کند. خانم ولادستی، یکی دیگر از اعضای تیم، کمی به ما نزدیک‌تر می‌شود و آرام می‌گوید: وقتی می‌گویم ضدونقیض زیاد حرف می‌زنند یعنی همین.

اول که‌ می‌گوید قصد داشته است حساب کار دست شوهرش باشد. بعد می‌گوید شوهرم پنج ماه اجاره خانه نداده و ورشکسته است. الان می‌گوید پیشنهاد داده است همسرش زن اول را دوباره عقد کند و برای او و بچه هایش یک زندگی جدید و در کنار زندگی خودش بسازد. این مددکار اجتماعی ادامه می‌دهد: این چیزهاست که کار ما را سخت می‌کند. واقعا شناخت درون آدم‌ها سخت است و روان شناسی و مشاوره‌های متعددی می‌خواهد.

لابه لای صحبت ها، همسر خانم با پسر کوچکش می‌آید. بعد توضیحات مأمور نیروی انتظامی و اینکه حکم اجرایی دادگاه این است که صلاحیت پدر بچه‌ها به دلیل دو بار اقدام به خودکشی باید توسط پزشکان اعصاب و روان مورد تأیید قرار بگیرد، دچار نگرانی و اضطراب می‌شود. پسر بچه کوچکش را در آغوش می‌گیرد و با صدای بلند می‌گوید: مگر من دیوانه ام. اصلا بچه‌ها را‌ نمی‌دهم. آن روز عصبی بودم. همه مردم ممکن است در عصبانیت کاری انجام دهند. من بچه‌ها را مثل چشم هایم دوست دارم و‌ نمی‌گذارم از من جدا کنید.

خانم عماد به حضور پدر بچه‌ها در دادگاه و تأکید بر گرفتن سلامت روان اشاره دارد: قرار بود شما همان روز و با تأکید مشاوران و نامه داده شده بیمارستان اعصاب وروان مراجعه کنید. با استعلامی که از بیمارستان اعصاب و روان گرفتیم شما اصلا مراجعه نکرده اید. با این توضیحات مرد با همان حالت اضطراب و نگرانی از داخل جیبش نامه‌ای را که دادگاه داده است بیرون می‌آورد: «حالا نرفته ام چیزی نشده.» پسر بزرگ‌تر با این همه سروصدا با همان حالت اولی که او را دیده ایم خواب است و حتی تکانی آرام نخورده است.

خانم والادستی رو به زن می‌کند: چرا این بچه با این همه سر و صدا بیدار نمی‌شود. به او شربت خواب داده اید؟ او را بیدار کنید. با همراهی نیروی انتظامی و جلوگیری از استرس بچه‌ها همه اعضای خانواده به کلانتری می‌روند. رئیس شعبه کلانتری نیز باوجود حکم جداسازی فرزندان، به منظور رعایت حال پدر و فرزند، خانواده را راهی بیمارستان اعصاب و روان می‌کند تا پس از چکاپ پدر و تأیید سلامت روان او، با پسرانش به خانه برگردد.

فعالیت ۲۴ ساعت اورژانس ۱۲۳ مشهد با ۱۵ کارشناس و در سه شیفت

اورژانس اجتماعی به روایت آمار

اورژانس اجتماعی سال ۱۳۷۸ درسازمان بهزیستی کشور راه اندازی شد و در خرداد ماه ۱۳۹۲ آیین نامه آن با عنوان «آئین نامه ارائه خدمات فوریت‌های اجتماعی» به تصویب رسید و در بهمن ماه ۱۳۹۲ «مرکز هماهنگی فوریت‌های اجتماعی» به عنوان مرکزی مستقل افتتاح شد. فوریت‌های اجتماعی یا اورژانس ۱۲۳ شامل خدمات تخصصی، به موقع و در دسترس است که به صورت شبانه روزی و رایگان در بحران‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی، با خط ۱۲۳ و در قالب خدمات سیار فوریت‌های اجتماعی و پایگاه خدمات اجتماعی فعالیت می‌کند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.