صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

جامعه افسرده علت‌ها و پیامدها

  • کد خبر: ۱۵۳۳۰
  • ۳۰ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۳
  • ۱
حمید مسعودی پژوهشگر اجتماعی جهاد دانشگاهی
افسردگی یک بیماری روانی و فردی است و تعمیم آن به جامعه شاید جای مناقشه و بحث داشته باشد، ولی وقتی نشانه‌های روانی آن در درصد بالایی از مردم دیده شود، می‌توان گفت جامعه افسرده شده است. به اصطلاح جامعه افسرده دچار سرماخوردگی شده و باید به آرامی آن را درمان کرد. هر جامعه‌ای کمابیش از افسردگی رنج می‌برد و علت‌ها و پیامد‌هایی دارد که بررسی آن‌ها می‌تواند ما را به شناخت بیشتری رهنمون سازد. جامعه افسرده دمغ است و سرحال نیست. به چهره‌ها که نگاه می‌کنیم، غمگین‌اند و وقتی با آن‌ها صحبت می‌کنیم، از شرایط جامعه دلسردند و احساس ناخشنودی می‌کنند. مردم در چنین جامعه‌ای به آینده ناامیدند و سیاهی جامعه را فرا گرفته است. هر از گاهی کورسوی امیدی به چشم می‌خورد، ولی روز‌به‌روز بر میزان افسردگی جامعه افزوده می‌شود. پس جامعه افسرده جامعه‌ای است که کودکان، جوانان و اقشار مختلف به علل گوناگون احساس غم و اندوه می‌کنند و به دنبال چیزی هستند که حال آن‌ها را خوب کند. طبیعتا وقتی حال جامعه خوب نیست، افراد نیز به‌مراتب شرایط بدتری خواهند داشت و افسردگی آن‌ها رو به پیشرفت خواهد گذاشت. قدر مسلم وقتی شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی یک جامعه نامساعد باشد، جامعه به سمت افسردگی حرکت می‌کند. بیکاری، نبود رونق کسب‌وکار، تورم و گرانی شرایط اقتصادی جامعه را بی‌نظم می‌کند و به دلیل اهمیت بعد اقتصادی، اولین نشانه‌های افسردگی در جامعه به چشم خواهد خورد. جوانان هرچه تلاش می‌کنند تا کسب‌وکاری را رقم بزنند و به واسطه آن زندگی خود را اداره کنند، تلاششان به شکست می‌انجامد. آن‌ها در هزارتوی اشتغال گیر می‌افتند و آسیب می‌بینند. با تضعیف شرایط اقتصادی افراد تمایل و توان کمتری برای بهبود شرایط زندگی خود ازجمله تأمین نیاز‌های خانوادگی، ازدواج و تربیت فرزندان دارند و بنابراین موج افسردگی همه جامعه را فرامی‌گیرد. در شرایط سیاسی نیز طبیعتا می‌توان علت‌هایی را برای افسردگی جامعه پیدا کرد. زمانی که فساد در ساختار‌های سیاسی علنی شود و صاحب‌منصبان به تعهدات خود پایبند نباشند، گفتگو بین مسئولان و مردم به حداقل می‌رسد و شرایط دسترسی به آن‌ها سخت می‌شود. آن‌ها از آینده ناامید می‌شوند و دیگر به ارکان سیاسی جامعه پایبند نخواهند بود؛ بنابراین از این زاویه نیز موج افسردگی گریبان جامعه را می‌گیرد. تشدید آسیب‌های اجتماعی و ضعف در نظام گفت‌وگوی بین گروهی و ضعف در پایبندی افراد به هم و تضعیف سرمایه‌های اجتماعی نیز می‌تواند تشدیدکننده افسردگی در جامعه باشد. رویداد‌های تلخی که در جوامع رخ می‌دهد، مانند از دست دادن گروهی از هم‌وطنان، بلایای طبیعی، زوال شرایط اقتصادی کشور و برملاشدن آسیب‌های جامعه نیز بر افسردگی در جامعه بی‌تأثیر نیست. به راستی که نمی‌توان صرفا یک بعد را در نظر گرفت و تک‌علتی به ماجرا نگاه کرد، بلکه افسردگی در هر نظام از علل ظاهر می‌شود و تشدید می‌گردد. از جامعه افسرده نمی‌توان انتظار فعالیت، نشاط و خلاقیت داشت. جامعه افسرده مستعد بروز آسیب‌های هرچه بیشتر است. اعتیاد، طلاق، نزاع و درگیری از اولین نشانه‌ها و پیامد‌های یک جامعه افسرده است. بی‌مسئولیتی در انجام امور اجتماعی، عدم پیگیری وظایف و تکالیف شهروندی، پرخاشگری و حتی فروپاشی جامعه نیز از دیگر پیامد‌هایی است که یک جامعه افسرده را تهدید می‌کند. آنچه مسلم است، این است که نمی‌توانیم به‌طور کامل افسردگی را از یک جامعه حذف کنیم و باید اقداماتی که کاهنده میزان افسردگی است، مطمح‌نظر واقع شود. این شیوه‌ها نیز شفافیت لازم را دارد و ارائه و اجرای آن مشخص است؛ به مردم امکان گفتگو و اعتراض بدهیم، رسانه‌ها را حامی مردم قرار دهیم، مسئولان بیش از پیش میان مردم حضور پیدا کنند و سازمان‌های مردم‌نهاد نیز به دنبال رفع ریشه‌های بی‌نظمی در جامعه بروند و نه فقط درمان ظاهری آن‌ها. برخی اقدامات کوچک مانند همیاری اجتماعی می‌تواند تسکین‌دهنده موقت باشد، ولی برای درمان جامعه افسرده نیازمند اقداماتی بنیادی‌تر هستیم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
m
۱۱:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۸
خودباوری و خودمحوری تندروی طالبان اندیشان حاکم بر کشور سبب قاطعیت و خشونت انها در امور اجتماعی شده بطوریکه پایبند هیچ قاعده و قانون شرعی و توصیه های بزرگان دین و انقلاب نیستند و اگر امام زمان هم با انها موافق نباشد که نیست، از خونش نمیگذرند. تندروها ارزش و حقی برای هیچکس قائل نیستند و مردم را با سیاستهای ظالمانه و مفسدانه خود از دین و دنیا بیزار کرده اند. اکنون از هر سوی این دیار نفرین شده، افسردگی و مرگ میبارد و تنها اراذل و اوباش و عوامل ناامن کننده جامعه، امن و شاد و فعالند، که تندروهای قدرت، انها را بعنوان نیروهای مردمی مواقع بحران محسوب و از برخورد جدی با انها خودداری میکنند. نفرین بر ما که نسنجیده و جاهلانه، انقلابی را حمایت کردیم که مصیبت خود و فرزندان و جهانیان شده و از همه بدتر در این شرایط بسیار سخت از خدایی که مهربان ترین و حامی مظلومان تصور میکردیم خبری نیست.