بعضی آدمها شبیه پنجرههای رو به آسمان هستند. هر زمان که با آنها صحبت میکنی بخشی از وسعت و بزرگی نگاهشان را به تو میبخشند. شاید برای همین است که بعد از آن احساس سبک باری میکنیم. برخی شبیه کوچه بن بست اند. از هر مسیری که باب گفتگو را باز میکنی و از هر دری که بحثی به میان میاندازی ناچاری گفتگو را رها کنی و بی نتیجه بگذاری. احساس سنگینی، پشیمانی و ترک هم صحبتی با چنین افرادی تجربهای است که پس از گفتگو با این دسته از آدمها داریم.
برخی هم شبیه گلهای محمدی میمانند. تا از عطر خوش درونشان به تو حسی ماندگار را نبخشند، محال است که از آن گفتگو بیرون بیایی. گویی که مشام جانت از عطرخوشی سرشار شده باشد. دوست داری دوباره با آنها هم صحبت شوی. برخی هم شبیه لبه تیز یک چاقو هستند. کافی است بر سر موضوعی بحثتان شود، تا زخمی بر دلت به جا نگذارند و سخنی بر زبان نیاورند که تسلیمت کنند و برنده این مباحثه شوند رهایت نمیکنند. اغلب این آدمها از تاریکی درون خودشان رنج میکشند تاریکیهایی شبیه خشم، کینه و ... که فرصت گفتگو و هم صحبتی سالم را از آنها میگیرد. با همه این آدمها ممکن است بارها در زندگی روزمره رو به رو شده باشیم.
کسانی که ممکن است چنین دسته بندی از آنها نساخته باشیم، اما به دلیل هر یک از حسهایی که در دل و ذهنمان ایجاد کرده اند یا آن رفیق شفیق گفتگوهای همیشگی و بحثهای جان دار پر مایه میشوند یا آن آدمی که دیگر از او دوری میکنیم و تمایلی به هم صحبتی در میان نیست. آدمهایی که هر گفت وگوی سادهای را ممکن است به سمت مجادلههای طولانی ببرند و هر گفتگو شبیه مشاجرهای تمام نشدنی میشود که اسباب رنجش و ناراحتی است.
مشاجرههایی که گاهی حرمت کلامی میان دو نفر را از میان میبرد و زمینه ساز دشمنیها و کدورتهای طولانی میشود. امام رضا (ع) در این باره میفرمایند: «با مردم مشاجره نکنید که باعث میشود فریب و نیرنگ پدید آید و عزت و بزرگی از میان برود.» (مسند الامام الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۷۴)