به گزارش شهرآرانیوز، دختر ۱۵ سالهای مدعی است که تحت تاثیر هیجانات دوران نوجوانی، عشقی خیابانی را باور کرده و زندگی و آینده اش را در شعلههای آن سوزانده است. این دختر نوجوان که به همراه مادرش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که اشتباه جبران ناپذیری را مرتکب شده است، درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری خلق آباد مشهد گفت: اواخر سال گذشته متوجه شدم که پسر همسایه صفحه اینستاگرامی مرا دنبال میکند.
«کاوه» دوست قدیمی برادرم بود و گاهی به منزل ما رفت و آمد میکرد. در این میان گاهی پستهای زیبایی از تعریف و تمجید برایم میگذاشت و تلاش میکرد به نوعی با من ارتباط برقرار کند. با وجود آن که ابتدا به پیامکهای او توجهی نداشتم و حتی یک بار شماره تلفن او را حذف کردم، ولی «کاوه» دست بردار نبود به گونهای که در اثنای همین تعریف و تمجیدهای شیطانی برایم پیامکهای عاشقانه فرستاد و به من ابراز علاقه کرد. من هم فقط پیامک هایش را که گاهی چندین صفحه بود با دقت مطالعه میکردم و به دوستانم نشان میدادم، اما هیچ گاه پاسخش را نداده بودم تا این که بالاخره با وسوسههای دوستانم که آنها نیز غرق در عشقهای خیالی فضای مجازی بودند، پاسخ کوتاهی به او دادم و از ابراز علاقه اش تشکر کردم!
همین یک جمله سرنوشتم را تغییر داد و مرا در لجن زار تباهی فرو برد. از آن روز به بعد، کاوه مطالب عاشقانه و ادبی زیبایی مینوشت و من از تعابیر و کلمات محبت آمیزش لذت میبردم. مدتی بعد ارتباط پیامکی ما به تماسهای تلفنی و دیدارهای پنهانی کشید. حالا دیگر به دور از چشمان اعضای خانوادهام در کوچه و خیابانهای نزدیک مدرسه با «کاوه» قرار میگذاشتم و دقایقی را با هم صحبت میکردیم. این روابط مخفیانه به جایی رسید که «کاوه» پیشنهاد کرد طوری برنامه ریزی کنم که حداقل بتوانیم ساعتی را در کنار هم باشیم و برای آینده خودمان تصمیم بگیریم. من هم که تحت تاثیر هیجانات دوران نوجوانی خیلی راحت نقشههای شیطانی او را باور کرده بودم، در آتش این عشق خیابانی میسوختم و حرف هایش را بدون تامل میپذیرفتم. از سوی دیگر برای آن که خانواده ام از این ماجرا مطلع نشوند، ساعتی را از کلاس درس فرار میکردم و نزد کاوه میرفتم چرا که او اتاقی در گوشه حیاط منزلشان داشت که از ساختمان محل سکونتشان دیده نمیشد. آن جا به بهانههای مختلف او از من عکس و فیلم میگرفت و چنان از زیباییهای ظاهریام تعریف میکرد که خودم را زیباترین دختر جهان میپنداشتم، ولی نمیدانستم بازیچه هوسرانیهای پسری شدهام که همه حرفهایش فریبی بیش نیست!
خلاصه در یکی از همین روزها که دو ساعت آخر کلاس را رها کردم و نزد او رفتم، ناگهان پیشنهاد بیشرمانهای را مطرح کرد که در یک لحظه ترسیدم و دچار شوک روحی شدم، اما او باز هم به چاپلوسی و چرب زبانی پرداخت تا اعتماد مرا جلب کند، ولی وقتی با مخالفت من روبه رو شد، تهدیدم کرد که ماجرای دوستی خیابانی مرا برای برادرم بازگو خواهد کرد و عکس و فیلمها را نیز برای پدرو مادرم ارسال میکند. از شنیدن این حرفها به خود میلرزیدم و از یک آبروریزی بزرگ میترسیدم. نمیدانستم اگر خانواده ام از فرارهای من از مدرسه مطلع شوند، چه برخوردی با من خواهند داشت و سوالات دیگری که وحشت عجیبی بر وجودم انداخته بود. بالاخره از ترس رسوایی، تسلیم خواستههای کثیف و شیطانی پسر همسایه شدم، اما دیگر حتی از خودم نفرت پیدا کردم که چرا این گونه فریب نقشههای شیطانی جوانی هوسران را خورده ام. بعد از آن روز تصمیم گرفتم رابطه ام را با کاوه قطع کنم، ولی او از تنها نقطه ضعف من به خوبی استفاده میکرد و مرا بازیچه هوسرانی هایش قرار داده بود، اما من دیگر نمیخواستم به این عشق پوشالی ادامه بدهم. در این میان کاوه هم تهدید خودش را عملی کرد و تصاویر زشت و زنندهای را که از من داشت برای اعضای خانواده ام فرستاد. دیگر چارهای جز بیان حقیقت نداشتم و نمیتوانستم این ماجرا را پنهان کنم. به همین دلیل کنار مادرم نشستم و آن چه را بر سرم آمده بود، بدون کم و کاست برایش بازگو کردم سپس با پیشنهاد مادرم به کلانتری آمدیم تا من آخرین بازیچه هوسرانیهای او باشم و دختران دیگری مانند من فریب عشقهای مجازی و دروغین در شبکههای اجتماعی را نخورند و بدانند که سرنوشت سیاهی با همین پیامکهای عاشقانه انتظارشان را میکشد و مانند من در مرداب کثیف عشقهای خیابانی، آینده خود را به تباهی میکشانند...
اهمیت و حساسیت این ماجرای تاسف بار موجب شد تا سرگرد علی محمدزاده (رئیس کلانتری خلق آباد مشهد) دستورهای ویژهای را برای ریشه یابی این حادثه تلخ صادر کند. از سوی دیگر اقدامات مشاورهای و کنکاشهای علمی بهمنظور مهارت آموزی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی دیگر برای دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
منبع: خراسان