صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

همه شاعریم!

  • کد خبر: ۱۸۵۱۸۹
  • ۲۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۷
بیش از بیست و چند سال مدیریت گروه ادبیات یک روزنامه، دست کم در حوزه شعر و شاعری تجربه‌های زیادی برایم داشته است. بد نیست در این حال و هوای روز شعر برگردم و با خاطره بازی به یکی از این تجربه‌ها انگشت بگذارم.

شنیده اید که گفته می‌شود ما ایرانی‌ها همگی شاعر زاده شده ایم و شعر در نهاد ماست. پیش از تجربه مدیریت صفحه شعر و ادبیات، این موضوع را کمی غلوشده می‌پنداشتم؛ اما پس از آن باورم شد که شاعران ریز و درشت و خرد و کلان فراوانی دوروبرمان وجود دارند که باید چشم بصیرت داشته باشیم و ببینیم.

به طور معمول هر چند روز، یک نفر با ورقی و گاه دفتری از آنچه شعر می‌خواندش، به روزنامه می‌آمد و درخواست چاپ آن را داشت. این دسته افراد تقریبا ویژگی‌های مشترکی داشتند؛ اولابا اولین چیزی که آن را شعر می‌پنداشتند، به شاعر بودن خود شکی نداشتند و همین حس آن‌ها را به سرودن دومی و سومی و بعدی می‌کشاند. ویژگی دیگر این افراد این بود که چندان از اصول و فنون شعر چیزی نمی‌دانستند، ولی باور داشتند که آنچه گفته اند شعر است. دلیل مهم آن‌ها برای این ادعا این بود که نزدیکان و دوستانشان تعریف کرده و به شعر بودن آن صحه گذاشته بودند و مهم‌تر اینکه برخی از این افراد حتی محض رضای خدا دیوان شاعری را ورق نزده بودند!

شاید باورتان نشود برخی از این افراد که اشعارشان پر از اشکالات وزنی و محتوایی بود، از فلان مراسم و بهمان اداره هم لوح گرفته بودند و قانع کردن اینان به اینکه شعرشان اشکالات فنی دارد، سخت‌تر و جان کاه‌تر بود. در یک مورد مشخص فردی با بسته‌ای پر از لوح سپاس آمد و همه آن‌ها را سند شاعری اش می‌دانست.

روز دیگر فردی متن شاعرانه‌ای آورد و گفت این را برای فلان برنامه رادیویی فرستاده ام و مجری آن برنامه به عنوان یک شعر زیبا خوانده است. در نمونه‌ای دیگر متنی به دستم رسید که فلان آقا سفارش کرده است این شعر چاپ شود؛ اما آنچه نوشته بود هیچ شباهتی به شعر نداشت و فقط کلماتی به شکل پلکانی چیده شده بود. از این گذشته تصور نداشتن وزن و قافیه آشکار در شعر آزاد، برخی را به این گمان انداخته بود که آنچه از دلشان برآمده شعر نو است و وقتی ایراد فنی می‌گرفتم، می‌گفتند «شعر نو است دیگر».

دست کم برای من فاجعه وقتی به اوج رسید که فردی همین دست نوشته‌ها را به نام شعر پیش روی من گذاشت و پس از اینکه با او وارد بحث فنی شدم، کتابی را نشان داد که پر بود از همین مثلا شعرها! کتابی از خود او که با این کار می‌خواست ثابت کند شاعر است و من نمی‌فهمم. او نمی‌دانست که من می‌دانم برای چاپ کتاب شعر آنچه مهم نیست، شعریت شعر است! و این فاجعه‌ای بزرگ‌تر بود که ما می‌دانستیم.

به راستی چگونه می‌شد چنین افرادی را قانع کرد که این‌ها شعر نیست و برای شاعر شدن باید راه زیادی بروید. چگونه می‌شد به این افراد گفت نظامی عروضی در چهارمقاله برای شاعر شدن چه پیش شر ط‌های سختی گذاشته است. چگونه می‌شد گفت شاعران بزرگ شعر‌هایی از خود را ـ که حتما از خیلی شعر‌های دیگران بهتر بوده است ـ نپسندید ه و به کناری نهاده اند؛ و این گونه بود که من شاعران زیادی دیدم!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.