صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

قیام عاشورا، پوستین وارونه جاهلیت را از بین برد

  • کد خبر: ۲۴۲۷۴۷
  • ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۳
دکتر محمدتقی سبحانی از جریان‌های اجتماعی و تحلیل مفاهیم دینی در عصر قیام عاشورا می‌گوید.

به گزارش شهرآرانیوز، حادثه عظیم عاشورا یکی از تحولات سیاسی‌اجتماعی مهم تاریخ بشریت و یکی از رویداد‌های بی‌نظیر در تداوم خط رسالت پیامبران الهی است که باید به‌درستی تجزیه و تحلیل شود. بررسی هرچه بهتر نهضت عاشورا بدان‌گونه که چهره واقعی قیام ترسیم شود، لزوما ما را به مباحث تاریخی، روان‌شناسی فرد و جامعه، مطالعات فعل‌وانفعالات و تحولات جامعه بشری، جامعه‌شناسی و... مربوط می‌سازد.

یادآوری تحولات سیاسی‌اجتماعی دوران پس از پیامبر (ص) همواره درس‌آموز و عبرت‌انگیز است و برای جامعه امروز بیش از گذشته ضرورت دارد؛ چراکه حوادث روزبه‌روز شکل پیچیده‌تری به خود می‌گیرد که گاه ساختار عوامل پیدایش را برهم می‌زند و حتی برای فراموشی آن تلاش می‌کند. گاهی حادثه‌ها، لحظه‌ای اتفاق می‌افتد و در زمان بسیار کوتاهی اثرات خود را در ابعاد وسیع منتشر می‌سازد، اما برخی پدیده‌های مهم به‌گونه‌ای رخ می‌دهند که باید ریشه‌ها و علل آنها را در ده‌ها سال قبل جست‌وجو کرد.

نهضت عاشورا از کامل‌ترین نمونه‌های این‌گونه حوادث است؛ چراکه حکیمانه نیست اگر کسی تصور کند بذر اصلی این حادثه عظیم تنها در مدت چند روز یا چند ماه از ابتدای زمامداری یزید کاشته شد و رشد کرد و بارور شد، بلکه باید برای جست‌وجوی سبب‌های اصلی این واقعه بی‌نظیر و به‌دست آوردن هدف‌های عالی و مقدس امام‌حسین‌بن‌علی (ع) و اطلاع یافتن از شرایط و موقعیت خاص اجتماع آن دوره اسلامی، سال‌ها به عقب بازگشت و حوادث اجتماعی را در آن سال‌ها با صبر و حوصله خاص مطالعه کرد.

چندی پیش دکتر محمدتقی سبحانی، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم‌وفرهنگ اسلامی و رئیس بنیاد امامت، در گفتگو با پایگاه خبری شفقنا به تبیین زوایای کمترشناخته‌شده‌ای از جامعه عصر عاشورا برای مخاطب امروز پرداخت که در ادامه گزیده‌ای از این گفتگو را می‌خوانید.

وقتی به سخنان امام‌حسین (ع) از ابتدای قیام بر ضد یزید دقت می‌کنیم، متوجه تفکیک دو اسلام توسط ایشان می‌شویم؛ یکی اسلام اموی و دیگری اسلام ناب محمدی. شاخصه‌های دو اسلامی که امام‌حسین (ع) برای آنها یا دربرابر آنها به‌پا خاستند را از منظر کرامت انسانی تبیین کنید. چه زمینه‌ها و عواملی سبب شد که اسلام پیامبر (ص) از انسان و انسانیت تهی و به حاکمیت اموی و یزیدی مبتلا شود؟

عصر امام‌حسین (ع) و دوره شکل‌گیری واقعه کربلا دارای ویژگی‌های خاص و از این نظر یک استثنا در طول تاریخ اسلام تا آن زمان است؛ دورانی که هم سیدالشهدا (ع) و هم کسانی که نظاره‌گر آن دوره تاریخی هستند، آن را با دوران جاهلیت قبل از اسلام مقایسه کرده‌اند.

تحلیل ناظران دقیق در تاریخ اسلام درباره واقعه عاشورا این بود: عصری که امام‌حسین (ع) به‌پا می‌خیزند و احقاق حقوق اسلامی و انسانی می‌کنند، دورانی است که جامعه اسلامی پس از حیات پیامبر اکرم (ص) به یک دوره قهقرا دست یافته است و مختصات این جامعه از مختصات جامعه مدنی پیامبر (ص) فاصله بسیار گرفته است، از این‌رو ما در تحلیل حرکت امام‌حسین (ع) و واقعه عاشورا باید توجه کنیم که شرایط به‌وجودآمده در آن دوره تاریخی، دارای چه ویژگی‌ای بود و امام‌حسین (ع) چه هدفی را در حرکت بنیادین و نهضت اساسی خود دنبال می‌کردند.

همان‌طور که می‌دانیم، در اندیشه اسلامی و مکتب قرآن کریم، «انسان» نقطه اساسی تغییر و تحول و تأسیس است؛ یعنی انبیای الهی درست است که پیامی الهی می‌آورند، اما مخاطب اصلی آنها، انسان‌ها و توده‌های انسانی و حقیقت انسانی است و اگر قرار بر تغییر و تحول در انسان و حیات اجتماعی اوست، این تغییر باید در درون انسان و درون‌مایه‌های او صورت گیرد، لذا انبیای الهی حرکت خود را با خطاب به «ناس» و «مردم» آغاز می‌کنند و در مسیر تحول انسان، طرحی درمی‌اندازند تا انسان از نقطه‌های ظلمانی و تاریک به‌سمت نور حرکت کند.

نکته دوم این است که از دیدگاه اسلامی، انسان دارای ظرفیت‌های درونی و بنیاد‌های حقیقی است که اگر آن بنیاد‌های حقیقی به حرکت درآید و شکوفا و نمایان شود، انسان می‌تواند در آن مسیر مستقیم و راه تکامل مطلوب حرکت کند. قرآن کریم از این به «فطرت» یاد می‌کند و فطرت را موتور حرکتی انسان می‌داند.

 «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ ا... الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»؛ این «ناس» بر محور فطرتی که در درون انسان گذاشته شده است، می‌تواند آن حرکت بلند و تکامل حقیقی را دنبال کند، بنابراین از دیدگاه قرآن کریم، تحول یا عقب‌گرد انسان، مرهون چنین ویژگی‌ای در درون اوست.

مهم‌ترین عواملی که سبب شد اسلام اصیل از مسیر خود خارج شود و به اسلام اموی تبدیل شود، چه بود؟

چند عامل اساسی در اینجا مؤثر بود: اول «وجود بازمانده‌ها و رسوب فرهنگ و تفکر جاهلی» در آداب، رسوم و نگرش اطرافیان پیامبر (ص) و حلقه‌های متصل با ایشان بود. دوم «مناسبات اجتماعی و سیاسی موجود در جامعه جاهلی» بود. درست است که پیامبر اکر (ص) شبکه قدرت اجتماعی و سیاسی قریش مکه و قبیله‌گرایی مدینه را درهم شکست، اما آن شبکه‌های پنهان قدرتی که براساس قومیت، قدرت سیاسی و اشرافیت طبقه و ثروت شکل گرفته بود، در طول حیات پیامبر (ص) همچنان در زیر پوست جامعه مدینه‌النبی بقای خود را حفظ کرد.

وقتی به صحنه آن روز جامعه اسلامی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که جریان انصار یا مهاجران و کانون‌های قدرت مسلط در دوران جاهلی، همچنان با رویکردها، نگرش‌ها و ارزش‌های سیاسی‌اجتماعی قبل از اسلام حضور دارند و نمود آنها را در سقیفه می‌بینیم. ادبیات اصحاب سقیفه در تعیین جانشینی پیامبر، دست‌کم دو ویژگی را بروز می‌دهد؛ «وجود رسوب و ریشه‌های فرهنگی و نگرشی» و «حضور باند‌های قدرت قوم‌گرایی و اشرافیگری» که همچنان در حال کارزار پنهان برای گرفتن صحنه قدرت سیاسی اسلام هستند.

عامل سومی که می‌توان افزود، «شکل نگرفتن نظام اجتماعی جدید با بنیاد‌هایی است که قرآن کریم معرفی کرده بود». این موضوع را ابن‌خلدون در مقدمه خود به‌خوبی باز می‌کند. او معتقد است که نظام ارتباطی در جامعه جاهلی بر بنیاد «عصبیت» استوار بود. پیامبر اکرم (ص) این «عصبیت» را تا حدود زیادی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی برداشت، اما جایگزینی محور جدید سیاسی‌اقتصادی برای هماهنگی اجتماعی، هنوز در جامعه جوان اسلامی شکل نگرفته بود و این کاری بود که در امتداد حیات پیامبر (ص) و در جانشینی حضرت قرار بود به‌دست امیرالمومنین (ع) و خاندان ایشان نهادینه شود.

از دیدگاه شما تمسک به دیدگاه امام‌حسین (ع) مبنی بر اهتمام حداکثری به کرامت انسانی و حیات شرافتمندانه و پرهیز از ذلت‌پذیری، چه جایگاهی در ارزیابی و پذیرش مکاتب مختلف سیاسی و دینی و فهم فلسفه حیات انسانی دارد؟

واژه انسان و معنای انسانیت در ادبیات سیدالشهدا (ع) را باید در پس‌زمینه نظام معنایی قرآن فهمید؛ چون در دوران معاصر بار‌ها از این واژه، بدفهمی و حتی سوءاستفاده شده است. کسانی خواستند این مفهوم عاشورایی را در دستگاه‌های فلسفه مدرن ببرند و از آن انسان اومانیستی را فهم کنند یا مفهوم انسان و آزادگی انسان از دیدگاه سیدالشهدا (ع) را به یک مسئله اخلاقی‌فردی فروبکاهند. ما باید ببینیم امام‌حسین (ع) با کدام ادبیات و از کدام حقیقت انسانی سخن می‌گوید. از دیدگاه سیدالشهدا (ع)، همه هدف خلقت و راه سعادت به انسان باز می‌شود.

 اگر این انسان با ظرفیت‌های درونی و جایگاه حقیقی‌اش در جهان هستی بیدار شود و در مسیر بیفتد، هم در تشخیص حقیقت و هم در راهروی به‌سوی آرمان‌ها و ارزش‌های عالی، رشد و تکامل حقیقی‌اش شکل می‌گیرد، پس سیدالشهدا (ع) در اینجا از انسان چیزی را اراده می‌کند که همه معنای دین و همه معنای حیات از درون این کرامت انسانی بیرون می‌آید. وقتی حضرت از «ذلت» و «آزادگی» سخن می‌گوید، باید توجه کنیم که این آزادگی، صرفا آزادی سیاسی نیست، این آزادی، رهایی از همه غل‌وزنجیر‌هایی است که درون انسان را فرامی‌گیرد و همه ظرفیت‌های پایان‌ناپذیر فطرت را در بند می‌کشد.

 سیدالشهدا (ع) در واقعه عاشورا و در همه مسیر به‌دنبال آن است که نشان دهد انسان بعد از دوران پیامبر (ص) دچار چه غل‌وزنجیر‌هایی شده و خط خلافت چگونه موانعی بزرگ بر سر راه تکامل انسانی گذاشته است. به تعبیر دیگر، عاشورا دارد انسان را در معنای قرآنی خود یک‌بار دیگر احیا می‌کند. سطح و عمق و گستره انسان و انسانیت در مکتب عاشورا را با نگاه‌هایی که مکاتب مختلف به انسان دارند، باید مقایسه کنیم. یعنی انسان عاشورایی آن‌قدر بزرگ است که سیدالشهدا (ع) می‌تواند همه اهداف و آرمان خود را در حقیقت انسان خلاصه کند.

آزادی انسان آن‌قدر عظمت دارد که سیدالشهدا (ع) تمام دعوت و همه سرمایه‌هایی را که به میدان آورده است، در عنصر «انسان آزاده» منحصر می‌کند. درواقع عاشورا جلوه‌گاه حقیقت و مفهوم انسان در مکتب قرآن است و سیدالشهدا (ع) حرکت و نهضت خود را برای احیای همین حقیقت و رویکرد انسانی به حیات، سرمایه‌گذاری و آن را به‌عنوان بیانیه اصلی حرکت عاشورایی خود اعلام می‌کند.

عدول از این حقیقت انسانی چه پیامد‌هایی برای جوامع بشری و حاکمیت‌های سیاسی می‌تواند داشته باشد؟

بنا بر فلسفه حیات و تاریخ در دیدگاه قرآن، اراده انسانی، سرنوشت و هویت انسان را نقش می‌زند. اهمیت این هویت‌ها و انتخاب‌ها در این است که جهان، تاریخ و مناسبات انسانی اتفاقا در گرو همین اراده‌های انسان در صحنه‌های خاص و خطیر است، پس چیزی که هویت انسان را شکل می‌دهد و وضعیت کرامت انسانی را رقم می‌زند، همانی است که سرنوشت حقیقی فرد را در بعد فردی، اجتماعی و تاریخی رقم می‌زند.

به تعبیر دیگر، همه سرنوشت انسان و سرمایه‌های وجودی که خداوند در این سطح از زمین و زمان برای انسان تدارک دیده است، قرار است با همین اراده‌ها شکل بگیرد، پس هرگونه حرکت چه در مسیر «رشد» و چه در مسیر «غیّ»، تعیین‌کننده اصلی برای رسیدن به آن غایت انسانی و تاریخی است. 

با این نگاه، از شکل گیری یک گروه یا جامعه تا تشکیل حاکمیت‌های سیاسی و قدرت‌های بزرگ جهانی تا اندازه بسیار، مرهون همین هویت‌های انسانی و درحقیقت، سازنده اصلی روابط اجتماعی‌سیاسی است. درست است که نظام‌های سیاسی و اقتصادی خود در تحول حقیقت انسان، نقش‌های جدی دارند ولی به‌روشنی می‌توان نشان داد که تشکیل قومیت‌ها و پایداری آنها خود در گرو مطالبات انسانی و تعریفی است که انسان‌ها از جایگاه خود دارند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.