صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

هیچ چیز و هیچ کس بچه‌ها را به آموختن ترغیب نمی‌کند

  • کد خبر: ۲۴۳۲۷۸
  • ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۴
یک معلم ادبیات بی علاقگی دانش آموزان به زبان و ادبیات فارسی را مسئله‌ای هویتی می‌بیند.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ جایگاه درس زبان و ادبیات فارسی برای دانش آموزان این زمانه دقیقا کجاست؟ شاید محصلان مقاطع مختلف، خودشان، دقیق‌تر از هر کس دیگری بتوانند به این پرسش پاسخ بدهند، اما ظهوروبروز برخی رفتار‌ها و تفکرات درمیان آن‌ها به قدری شایع است که مسیر رسیدن به پاسخ را برای غیر نیز هموار می‌کند.

غلط‌های املایی فراوان و بی توجهی محض به قواعد نوشتاری و گفتاری یا دستورالعمل‌های زبان فارسی در گفتگو‌های مجازی و حقیقی، استفاده از ادبیات ابداعی و توسل به واژگان سخیف و زننده، دایره واژگانی محدود و ابراز مستقیم این پیام که هیچ علاقه‌ای به خواندن و مطالعه ادبیات وجود ندارد، همه، مهر تأییدی است بر این قضیه.

آخرین روز تیر، در همین صفحه، همین موضوع، یعنی ضعف دانش آموزان در درس ادبیات، را با حسن دلارامی و حسین باقری، دو تن از دبیران این رشته، درمیان گذاشتیم و نظرشان را پرسیدیم. حالا، در این گام، به سراغ یکی از معلم‌های خانم رفته ایم. سارا ایزدخواه حدود هشت سال است که زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کند، چند سال در مدارس دولتی و غیردولتی و اکنون در فنی وحرفه ای.

او در گفت وگویی که با ما داشته از چالش‌های متعدد دانش آموزان سر کلاس ادبیات گفته و البته در صحبت هایش به مباحث بنیادین تری هم رسیده است، اینکه دانش آموزان ما در مسائل هویتی دچار مشکل شده اند و زبان فارسی/ زبان مادری هم خود یکی از اصول و شاید اساس همین هویت است. شرح مفصل این گفتگو در ادامه آمده است.

چالش اول: تدریس در چهارچوب‌های معین
تأثیر تنوع

اولین نکته این است که ما باید چهارچوب‌هایی را که براساس کتاب‌های درسی تنظیم شده است رعایت کنیم و مطالب کتاب به صورت منظم ارائه شود؛ با این حال، می‌شود تغییر و تنوع هم ایجاد کرد. شخصا سعی می‌کنم فقط به مطالب کتاب بسنده نکنم و طی ساعات کلاس این فضا را برای دانش آموزم ایجاد کنم که پیرامون شاعران و نویسندگان و ادبیات جهان و فن بیان صحبت کنیم. کار دیگری که می‌کنم این است که از بچه‌ها می‌خواهم به لهجه مشهدی یا لهجه منطقه خودشان صحبت کنند و همه این‌ها امتیاز دارد.

اوایل نسبت به این کار مقاومت نشان می‌دادند، می‌گفتند زشت است و جذابیت ندارد، مسخره می‌کردند. اما بعد از مدتی ترغیب می‌شوند و شروع به آموختن واژه‌ها و اصطلاحات و شعر‌های بومی منطقه خود می‌کنند. کار گروهی هم از آن‌ها می‌خواهم، چه برای معناکردن ابیات، چه در ارائه‌های کلاسی، تا توانایی گفت وگوکردن بینشان ایجاد شود. برای انجام تکالیف هم می‌خواهم از اینترنت و کتاب‌های کمک درسی استفاده نکنند، چون این کار آن‌ها را تنبل می‌کند و ایده‌ها و خلاقیتشان را از بین می‌برد.

چالش دوم: ضعف دانش آموزان در فارسی
«روبه» یا «روباه»؟

واقعیت این است که بچه‌ها خیلی ضعیف اند؛ حتی آن‌هایی که رشته تخصصی شان علوم انسانی است هم در ادبیات ضعیف اند، نه فقط در ادبیات، در باقی دروس هم. مثال‌های عجیب و غریب زیادی دارم تا برایتان بگویم: یک نفر «روبه» را نمی‌توانست بخواند، نمی‌دانست چیست. یا «ازدیاد» و «اکتفا» و «غربت» برایشان کلمه‌های ناآشنایی است. وضعیت بچه‌ها از لحاظ ذخایر واژگان واقعا نامناسب است. در جغرافیا و تاریخ و زبان انگلیسی هم ضعیف هستند. مثلا، برخی شهر‌های استان خودمان را هم نمی‌شناسند و فکر می‌کنند قوچان سمت جنوب کشور است. این یعنی دانش آن‌ها اندک و محدود و ناقص است. 

جملات به درستی بیان نمی‌شود. معنای متنی را که می‌خوانند درک نمی‌کنند. غلط‌های املایی زیادی دارند. در انشا، زبان محاوره را از زبان رسمی تشخیص نمی‌دهند. این‌ها حلقه‌های یک زنجیره به هم پیوسته است. باید بپذیریم اکنون بچه‌ها بیشتر با فضای مجازی در ارتباط هستند و واژه‌های انگلیسی را در این فضا زیاد می‌بینند و می‌شنوند، اما کمتر می‌توانند معادل پارسی واژه را به کار ببرند و ازسوی دیگر، چون زبان فارسی برایشان کم اهمیت جلوه داده شده، بیان کلمات به انگلیسی را نوعی توانمندی و ارزش محسوب می‌کنند. 

وقتی می‌خواهند مطلبی را برای من توضیح بدهند، توانایی انتقال مطلب و منظورشان را ندارند. وقتی دانش آموز متوجه این‌ها نباشد، در دیگردرس‌ها هم به مشکل می‌خورد، چون درک مطالب تخصصی سایر دروس نیازمند فهم واژگان و جملات آن است. برخی از دانش آموزان به من می‌گویند: «چرا اصرار می‌کنید همه ما از روی مطلب بخوانیم؟ یکی که بهتر می‌خواند بخواند و تمام شود. چرا وقت ما باید گرفته شود؟» این یعنی درطول سال‌ها این دغدغه و ارزش برای او ایجاد نشده که باید خوانشش خوب و روان باشد یا طرز بیانش بهبود پیدا کند یا حتی زبان بدن و نوع نشستنش مناسب باشد.

تفاوت؟ بله، وجود دارد

در این میان، مؤلفه‌های مختلفی هم وجود دارد که میان دانش آموزان تفاوت ایجاد می‌کند؛ منطقه‌ای که دانش آموز در آن درس می‌خواند، محل زندگی اش، مدرسه، خانواده و معلم، همه، عوامل مهم و تأثیرگذاری هستند. برخی از دانش آموزان از بقیه جلوترند و این به خاطر فضای فکری حاکم بر خانواده و یا معلمانی اندیشمند است که با آن‌ها سروکار دارند. برخی از دانش آموزان در زمان استراحتی که به آن‌ها داده می‌شود یا کتاب می‌خوانند یا به عنوان مثال زبان خارجی تمرین می‌کنند، همراهی پدرومادر را دارند که خیلی اهمیت دارد. درمقابل، هستند دانش آموزانی که یا با پدر زندگی می‌کنند یا با مادر، یا روابط خانوادگی شان نامناسب است. این شرایط هم بر فضای فکری دانش آموز تأثیر می‌گذارد و دانش آموز آن را بروز می‌دهد.

چالش سوم: اخلاق مداری
جولان ادبیات مردانه

نکته دیگر این است که دانش آموزان این روز‌ها به استفاده از ادبیات مردانه علاقه دارند؛ حتی واژگانی که برای خطاب یکدیگر استفاده می‌کنند واژگان مردانه است، مثل اینکه «داداش! بیا اینو برات توضیح بدم.» که در گذشته من اصلا چنین چیزی را ندیده بودم. یا حتی سعی می‌کنند طرز نشستنشان مردانه باشد یا شوخی هایشان. اگر ۱۰-۱۵ سال پیش این بیان وجود داشت، حتما تنشی در کلاس به وجود می‌آمد و دانش آموزِ مخاطب ناراحت می‌شد.

 جالب اینجاست که حالا، وقتی همدیگر را با الفاظ نامناسب خطاب می‌کنند، آن را شوخی تلقی می‌کنند و از این طرز بیان احساس قدرت، جذابیت و ارزشمندبودن پیدا می‌کنند. فکر می‌کنم دانش آموزان، کمی، در پذیرش هویت جنسیتی خود دچار ضعف شده اند و گمان می‌کنند، اگر بخواهند مطرح و دیده شوند و مورد اقبال گروه هم سالان خود قرار بگیرند، باید این رفتار‌ها را از خود به نمایش بگذارند.

اعتماد به نفس پایین ضعف دیگر دانش آموزان ماست. شاید در گروه هم سالان خود خوب و راحت صحبت کنند و نظر بدهند و شوخی کنند، اما وقتی می‌خواهند مطلبی را برای هم کلاسی‌های خود ارائه دهند، به شدت دچار استرس می‌شوند، نمی‌توانند کلمات را به درستی ادا کنند و حتی جملات را به پایان ببرند.

دانش آموز باید در فن بیان توانمندی لازم را به دست آورد. قرار است وارد جامعه و بازار کار شود؛ باید بتواند پیام خود را به درستی به مخاطبش منتقل کند. یکی از اقداماتی که می‌تواند این ویژگی را در دانش آموز ایجاد کند تأکید بر فن بیان و سخنوری است. ما در ادبیات درسی ویژه این موضوع داریم، اما در کتاب‌های درسی از این جنبه عملی ادبیات فارسی که نیاکان ما برایمان به ارث گذاشته اند هیچ استفاده‌ای نشده است. خوب است که مسابقاتی برگزار شود که در آن بر سخنوری و خوب سخن گفتن تأکید شود تا این دغدغه میان دانش آموزان ایجاد شود.

وقتی زبان کره‌ای از زبان فارسی جذاب‌تر است

گرایش بچه‌ها به برخی گروه‌ها یا خوانندگان و بازیگران خارجی، مخصوصا کره‌ای ها، هم این روز‌ها زیاد است و این علاقه مندی به حدی است که تلاش می‌کنند زبان کره‌ای یاد بگیرند و به این زبان صحبت کنند. دلیل این اتفاق، غیر از تبلیغات موجود در فضای مجازی، نوعی احساس بی هویتی است که میان دانش آموزان درحال شکل گیری است. گمان می‌کنند چیز ارزشمندی وجود ندارد که به آن تعلق خاطر داشته باشند و از آن هویت بگیرند.

 این ادبیات است که می‌تواند به افراد هویت ببخشد و نسبت به وطن و زبان مادری وابستگی به وجود آورد، ادبیات است که می‌تواند نوع رفتار و تفکر افراد و دغدغه‌ها را تغییر بدهد و رفتار اجتماعی ما را مناسب کند و آرامش بیشتری به زندگی ما ببخشد. کتاب داستان یا شعری که می‌خوانیم می‌تواند ما را از تنش‌های بیرونی کمی دور کند و به ما اندیشیدن را بیاموزد، اما من فکر می‌کنم دانش آموزان ما از این امکان محروم اند.

چالش چهارم: هویت ملی
زبان فارسی ما، هویت ایرانی ما‌

می‌دانید چرا دانش آموز از زبان مادری اش دل زده می‌شود؟ چون در ادبیات علت‌ها بیان نمی‌شود، یعنی به دانش آموز نمی‌گویند چرا باید زبان مادری اش را بخواند و یاد بگیرد و این حتی در نظام آموزشی یا در ابتدای کتاب‌ها هم مطرح نشده است. حتی برای برخی از معلمان این دیدگاه درونی نشده که در آغاز درباره این مسائل صحبت کنند، اینکه بخشی از هویت ما زبان مادری و زبان فارسی ماست، اینکه ما برای اندیشیدن نیازمند مطالعه هستیم و تسلط به زمان مادری. اما دانش آموزان همیشه این سؤال را از من می‌پرسند؛ حتی بعضی‌های شان می‌پرسند: «مثلا، چرا زبان انگلیسی نمی‌خوانیم؟! انگلیسی که زبان دنیاست و می‌توانیم بهتر با دنیا ارتباط برقرار کنیم.» 

من زبان مادری ام را می‌خوانم، چون بخشی از هویت من، هویت ایرانی من، زبان فارسی است. بچه‌ها این را نمی‌دانند. گاهی اوقات، وقتی خیلی مقاومت می‌کنند در مقابل این مسئله و می‌گویند ما زبان مادری را بلدیم حرف بزنیم و همین کافی است، برایشان این گونه توضیح می‌دهم که عرب‌ها مناطق مختلفی مثل مصر و سوریه و عراق را تحت سیطره خود درآوردند، کشور‌هایی که همه تمدن‌های کهن و گوناگونی داشتند، اما چرا ما امروز می‌گوییم همه آن‌ها عرب اند؟ 

به دلیل اینکه بخش مهمی از هویت آن‌ها که زبان مادری شان بوده، تغییر کرده و عربی شده است. ولی چرا ما را این گونه خطاب نمی‌کنند؟ چون زبان مادری ما تغییر نکرد و کسانی که توانستند از زبان مادری ما حمایت کنند و اجازه ندادند به زوال برود همین نویسندگان و شاعران و دغدغه‌مندان بودند. دانش آموز باید این را بداند و درک کند. یکی از ضعف‌های متأسفانه اساسی ما ناآشنایی دانش آموزان با استاد مسلم زبان فارسی، فردوسی، است. ما در خراسان، سرزمین و خاستگاه فردوسی، زندگی می‌کنیم، ولی دانش آموزان ما حتی نمی‌دانند نام کتاب او چیست؛ گاهی حتی نمی‌دانند در چه دوره‌ای زندگی کرده است و یک بیت از «شاهنامه» را نخوانده اند.

چالش پنجم: کتاب‌های درسی
تهی در ظاهر و باطن

سر دیگر این مسئله را باید در کتاب‌های آموزشی پیدا کرد. کتاب‌های ما از چند جهت دارای ضعف هستند: از نظر ظاهری و جلوه‌های بصری جذابیت چندانی ندارند. مطالب، در مقایسه با کتاب‌های پیشین، کمتر است و بی معناتر و این کاهش محتوا به صورتی است که انگار مطلب نیمه بیان شده است. ضمنا، مهم است که توزیع مطالب متناسب با هر دو جنس دختر و پسر باشد، اما احساس می‌شود کتاب برای پسر‌ها تألیف شده و برابری محتوایی در آن رعایت نشده است. تصویر‌ها و حتی مطالب داستان‌ها در بیشتر موارد مردانه است. شاعران و نویسندگان هم بیشتر مرد هستند. تنوع مباحث ادبی هم اندک است و از ادبیات جهان کمتر سخن به میان می‌آید. 

ما شاعران و نویسندگان بزرگی داریم ــ هم مرد و هم زن ــ با شعر‌ها و داستان‌های جذاب که خبری از آن‌ها نیست. ضعف دیگر؛ نوع تألیف کتاب هاست. کتاب درسی ما می‌خواهد یکپارچگی محتوایی ایجاد کند. ایران سرشار از تنوع قومیتی با لهجه و گویش و ادبیات عامیانه متفاوت است. این تنوع و کثرت بسیار زیباست، ولی در کتاب‌های ما به این تنوع توجهی نشده و گاهی این گونه به دانش آموز القا می‌شود که منطقه زندگی او به لحاظ فرهنگی و ادبی اهمیت چندانی در محتوای کتاب ندارد. 

برای مثال، من ندیده ام که پیرامون منطقه خراسان مطلب ویژه‌ای نوشته شده باشد. در دانشگاه هم می‌بینم افرادی را که حتی از ادبیات عامیانه خراسان اطلاع چندانی ندارند. درست است که نمی‌شود برای هر منطقه مطلبی تألیف کنیم، اما می‌توان فضایی را فراهم کرد که معلم بتواند از داده‌های متنوع خودش برای دانش آموزان سخن بگوید. این باعث می‌شود پیوستگی و احساس وابستگی دانش آموز به منطقه‌ای که در آن زاده شده و رشد یافته است بیشتر شود. گاهی می‌گویند: «برای ما اهمیتی ندارد که خراسانی هستیم. چه فرقی می‌کند؟!»

 وقتی من احساس هویتی نسبت به منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنم نداشته باشم قطعا آن موطن برایم اهمیت چندانی ندارد و بعد، فضای بزرگ تر، یعنی کشورم، هم آن اهمیتی را که باید داشته باشد نخواهد داشت، درصورتی که دانش آموزان باید در مدرسه بیاموزند که وطن و البته هر منطقه ایران اهمیت دارد و هویت و فرهنگ و هرچه دارند از آن است. درواقع، یکی از وظایف کتاب‌ها و مطالب و اصلا دانش ادبیات، تقویت احساس هویت ملی و بهبود زبان مادری و آموزش درست اندیشیدن است.

چالش ششم: سیستم آموزشی
دغدغه‌های مهم‌تر از مطالعه

این کم شدن کیفیت و تنوع مطالب آموزشی انگیزه‌ای را حتی در دانش آموزی که به ادبیات علاقه دارد ایجاد نمی‌کند. بعد از کرونا، مطالعه بچه‌ها کمتر شده، البته کرونا علتش نیست، اما تشدیدش کرده است. اغلب به موبایل و فضای مجازی گرایش دارند و همین امر موجب شده زبان و ادبیاتشان تغییر کند. واژگان و جملات را خلاصه می‌گویند، غلط املایی دارند و کلمات را نادرست می‌نویسند. در چند سال اخیر، دانش آموزان کتاب را رها کرده اند و بر این باورند که دغدغه‌های مهم تری از کتاب خواندن دارند. 

نظام آموزشی باید این ارزشمندی را برای دانش آموز ایجاد کند. متأسفانه، فرهنگ کتاب خوانی در جامعه وجود ندارد، نه در تلویزیون، نه در خانواده‌ها و نه در فضا‌های آموزشی. اقبالی به خرید و مطالعه وجود ندارد. نظام آموزشی فضایی را ندارد تا بچه‌ها را به مطالعه ترغیب کند. در کتابخانه‌های مدارس، کتاب‌های مناسب و متنوع برای تغذیه ابعاد فکری دانش آموزان کمتر وجود دارد. ما حتی کتابخانه‌های کافی نداریم. یک مرتبه یکی از دانش آموز پایه دوازدهم به من گفت برای اولین بار است که کتاب می‌خواند!

ملاک آموزش وپرورش در جذب معلم‌ها

در کنار همه این صحبت ها، معلم‌های ادبیات هم باید به لحاظ تاریخی و جغرافیایی و حتی در زبان انگلیسی اطلاعات خوبی داشته باشند، باید چند علم را هم زمان یاد داشته باشند. وقتی من می‌خواهم درباره ادبیات یک منطقه حرف بزنم، طبیعتا باید با فضای فکری و فضای تاریخی حاکم بر آن منطقه آشنا باشم، باید شخصیت‌های تاریخی‌ای را که برای زبان مادری و هویت ملی و فرهنگی آن منطقه تلاش کرده اند بشناسم تا بتوانم دانش آموز را هم با آن‌ها آشنا کنم. 

حتی معادل پارسی واژگان انگلیسی را که این روز‌ها دانش آموزان زیاد به زبان می‌آورند باید بدانم. خوب است که نظام آموزش وپرورش در انتخاب و استخدام معلم‌ها به کیفیت دانش آن‌ها اهمیت بدهد. گاهی اوقات هم در گزینش‌ها معلم‌ها را در مناطق پراکنده می‌کنند و مثلا معلم مشهدی را می‌گذارند بردسکن، در صورتی که من در فضای فکری آن منطقه رشد نکرده ام و با ادبیات عامیانه و مَثَل‌ها و نگاه فرهنگی آنجا آشنایی چندانی ندارم تا بتوانم آن را به دانش آموزانم بیاموزم.

چالش هفتم: کنکور
ادبیات چهارگزینه‌ای

مشکل بزرگ دیگر این است که فضای فکری و نظام آموزشی ما نمره محور است و کنکور در آن بسیار اهمیت دارد. پس قطعا خانواده و دانش آموز به منِ معلم می‌گویند: «چرا داری درباره هویت ملی و زبان مادری و ارزشمندی آن حرف می‌زنی؟! به ما یاد بده چطور تست بزنیم!» 

بسیاری از مدارس تأکیدشان بر این است که دانش آموز باید برای کنکور آماده شود و کادر مدرسه و خانواده هم همین را می‌خواهند. بعد، معلم مجبور می‌شود همان روال ماشینی را پیش بگیرد: جزوه آماده می‌کند و از نکات کنکوری می‌گوید. اینجا من این کتاب را بی هویت و بی ارزش کرده ام. ادبیاتی که با تست بخواهد یاد گرفته شود دیگر ادبیات نیست، هیچ است. وقتی چنین فکری در فضای نظام آموزشی ما وجود دارد، به دانش آموز هم تسری پیدا می‌کند.

چالش آخر: تغییر
وقتی گارد‌ها می‌شکند

حالا می‌خواهم از یک اتفاق خوب صحبت بکنم، از یک تغییر: برخی از دانش آموزانی که در اوایل کلاس مقاومت زیادی نسبت به ادبیات و کلاس و نوع تدریس من و بیان مطالب ادبی داشتند، در طول سال، یک چرخش ۱۸۰درجه‌ای پیدا می‌کنند: کم کم به کتاب خواندن علاقه پیدا می‌کنند، دوست دارند درباره آن سر کلاس صحبت کنند. اینکه کتابی خوانده اند، مطلبی یاد گرفته اند یا شعری حفظ کرده اند برایشان ارزشمند می‌شود و این را به دیگران هم می‌گویند. نسبت به شعر احساس نشان می‌دهند. بیانشان بهبود پیدا می‌کند. تنوع واژگانی که بر زبان می‌آورند بیشتر می‌شود. 

حتی خیلی اوقات از من می‌خواهند به آن‌ها فرهنگ لغت معرفی کنم که فرهنگ لغت بخوانند! من به این نتیجه رسیده ام که معلم باید متناسب با دانش آموزِ امروز به او آموزش بدهد، باید با او همراه باشد، دغدغه‌ها و نیاز‌های او در یادگیری را بداند و متناسب با آن کلاس را مدیریت کند، چون از این طریق است که می‌تواند بر فضای فکری دانش آموز تأثیر بگذارد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.