صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ناپدری جوان، پسربچه ده‌ساله را درون چاه انداخت

  • کد خبر: ۲۴۷۷۲۲
  • ۰۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۸
  • ۴
ناپدری بیست‌ودوساله، با انداختن پسر ده‌ساله به درون چاهی در روستای گجوان در اطراف مشهد، او را به قتل رساند.

جلائیان | شهرآرانیوز؛ بامداد دیروز، مردی جوان با ظاهری وحشت زده و گیج وارد کلانتری مصلی مشهد شد. او در پاسخ به سؤال دژبان که چه می‌خواهد، گفته است آدم کشتم و می‌خواهم خودم را معرفی کنم. دژبان کلانتری که برق از سرش پریده بود، این مرد جوان را به داخل کلانتری هدایت می‌کند و بلافاصله بازجویی از او توسط پلیس آغاز می‌شود.

متهم به مأموران کلانتری گفته که نامش محمدیونس است و ۲۲ سال سن دارد. او در همان ابتدای بازجویی به مأموران گفته محمد، پسر ده ساله همسرش، را درون چاه انداخته است؛ جمله‌ای که در آن روزنه‌ای از امید برای زنده بودن محمد وجود داشت. مأموران به امید زنده ماندن پسر ده ساله، آتش نشانی و اورژانس و از بیم کشته شدن او، قاضی ویژه قتل را در همان ساعات اولیه بامداد در جریان ماجرا گذاشتند. 

ساعت ۴ بامداد ناگهان سکوت روستای گجوان با فریاد نام محمد توسط نیرو‌های امدادی و پلیس شکسته شد. همه در لبه چاه به امید اینکه پاسخی بشنوند، مدام نام پسر را صدا می‌زدند، اما وقتی مشخص شد این چاه بیش از صدمتر عمق دارد، امید‌ها کم رنگ شد. آتش نشانانی که وارد چاه شدند، چند ساعت طول کشید به عمق ۱۱۰ متری برسند و با پیکر محمد روبه رو شوند. آن‌ها با اینکه می‌دانستند کسی با سقوط از این ارتفاع زنده نمی‌ماند، به امید معجزه‌ای نبض پسرک را گرفتند، اما او مرده بود.

با پیداشدن پیکر بی جان محمد در چاه، پرونده رسیدگی به این قتل توسط قاضی ویژه قتل، دکتر صادق صفری، آغاز شد. متهم با اینکه انگار چندان حالت طبیعی نداشت، مشخص بود که تمام اتفاقات روز دوشنبه را برای خودش مرور کرده است. محمدیونس با دست بند و پابند در مقابل بازپرس ویژه قتل ایستاد؛ جوانی بیست ودوساله که حتی در خواب هم نمی‌دید روزی به اتهام قتل یک پسر ده ساله دستگیر شود. پسری که او در واقعیت ناپدری اش بود، با اینکه با مقتول و برادر بزرگ ترش اختلاف سنی زیادی نداشت.

با اینکه در اتاق بازپرسی همه ساکت شده بودند تا متوجه شوند چرا این مرد جوان پسر ده ساله را به قتل رسانده است، او انگار صدایش از اعماق چاهی بیرون می‌آمد که پسر ده ساله را در آن انداخته بود.

او با صدای خسته و لرزان گفت: چهار ماه بود با زنی آشنا شده بودم که دو پسر نوجوان داشت؛ یکی شانزده ساله و دیگری محمد که ده ساله بود. من و این زن به صورت موقت ازدواج کردیم. رابطه ما خوب بود و پسر بزرگ این زن حتی من را دوست داشت، اما محمد گاهی من و مادرش را اذیت می‌کرد. مثلا خانه را به هم می‌ریخت، ما را از خواب بیدار می‌کرد و... یکشنبه شب هم او همین کار‌ها را می‌کرد تا اینکه به او گفتم اگر اذیت نکند، برایش یک توله سگ گرگی می‌خرم.

مرد جوان برای اینکه صدایش بهتر به دکتر صفری برسد، برخواست و چند گام به میز بازپرس نزدیک شود. او در ادامه تعریف کرد: محمد عاشق توله سگ گرگی بود، به همین دلیل وقتی این حرف را زدم، آرام شد و خوابیدیم. صبح دوشنبه همسرم برای رفتن به محل کارش از خانه بیرون رفت و من همچنان خواب بودم تا اینکه ساعت حدود ۹ صبح محمد من را بیدار کرد. محمد مدام می‌گفت قول دادی برایم سگ بخری. آن قدر اصرار کرد که گفتم باشد، قبول.

اول با موتورسیکلت کمی در شهر دور زدیم. با او رفتم به پنجراه و مقداری قرص خریدم. بعد از آن ظهر شده بود و راهی مغازه میوه فروشی یکی از دوستانم شدیم و آنجا کمی میوه خوردیم. بعد از آنجا با هم به خانه خواهرم رفتیم. خواهرم را باید جایی می‌رساندم، به همین علت محمد کمی در خانه تنها بود تا اینکه خواهر را دکتر بردم و حدود ساعت ۱۷ برگشتم.

نمی‌خواستم به چاه بیندازمش

محمد به اینجای داستان که می‌رسد، سرش را پایین انداخت. صدای آهسته اش حالا با لرزش هم همراه شد. حالتش طوری بود که انگار هنوز باور ندارد چه اتفاقی افتاده است. او با تذکر دکتر صفری به خودش آمد و گفت: من قبول دارم او را به درون چاه انداختم. تنهایی هم این کار را کردم، اما نمی‌خواستم این کار را بکنم. فقط می‌خواستم محمد را بترسانم که اذیت نکند.

ساعت حدود ۱۷:۳۰ بود که ما به سمت باغ خاله ام که نزدیک آرامگاه فردوسی در روستای گجوان است، رفتیم. آنجا یک کشاورز هست به نام «مهدی قشنگ» که سگ هم پرورش می‌دهد. ما ابتدا به باغ خاله ام رفتیم. ۱۰ تا ۱۵ دقیقه کنار استخر بودیم تا اینکه به لبه چاه رفتیم. آنجا من که تحت تأثیر قرص بودم، ابتدا خواستم محمد را بترسانم که دیگر اذیت نکند، اما نمی‌دانم چرا به درون چاه هلش دادم. اصلا حواسم نبود. بعد از آن به خانه خودمان برگشتم و خوابیدم.

به دنبال محمد برگشتم

محمدیونس که اصل ماجرا را تعریف کرده بود، از بازگشتش به باغ خبر داد و اضافه کرد: من تا حدود ساعت ۲۳ خوابیدم. وقتی بیدار شدم، یک قرص خوردم و آنجا بود که تازه به یادم آوردم چه اتفاقی افتاده است. ماجرا را همان لحظه برای مادرم تعریف کردم. مادرم که وحشت کرده بود، به خاله زنگ زد و ماجرا را برای او و آرش، پسرخاله ام تعریف کرد.

 همان موقع شب به امید اینکه محمد زنده باشد، به سمت باغ بازگشتیم. هرچه در لبه چاه او را صدا زدیم، جواب نداد. برگشتیم سمت خانه، بعد از آن من با خودرو پسرخاله ام به کلانتری مصلی رفتم و ماجرا را برای پلیس تعریف کردم. با تمام شدن اعترافات متهم، تحقیقات جنایی درباره این پرونده ادامه دارد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علی
۱۹:۴۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۵
با سلام و احترام به نظر من مقصر اصلی مادر است چون اون جوان تقریبا هم سن بچه هایش است و از جوانی و خامی او نباید سو استفاده می کرد،حالا بچه مردم را گرفتار کرد و به بچه خودش رحمش می آمد و نمی گفت اذیت میکند خدا رحم کند و همه جوان ها را به راه راست هدایت کنه که گیر چنین شیاطینی نیفتند
عربی
۱۵:۴۵ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
سلام این دانش آموز مدرسه ما بوده?
حسین
۰۳:۲۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
این پسربچه معصوم فدایی هوسهای مادرخودشدوگرنه شوهرهای صیغه ای ومعتادهمچون قاتل باقیافه زشت چه میتواندباشد.مادرمقصراینکاراست..
قیافه قاتل درعکس شباهت زیادی به افغانیهاداره.خدالعنتش بکنه که دست به چنین کاری زد.البته اگرکوچکترین دیانتی وترس ازخدادردل داشت.قطعاچنین کاری نمیکرد.
حسین
۰۳:۱۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
هیچ انسان عاقلی این فلسفه بافیهای اضافی ودروغ رانمی پذیرد،قاتل معتادباقیافه کریه وزشت درصددکشتن این پسربچه زبان بسته بودوگرنه اورادرچاه عمیق نمی انداخت.مقصراصلی این جنایت هم مادراست وگرنه شوهرصیغه ای معتادروانگردان یعنی چه..متاسفانه زن امروزه بایدعزت نفس داشته باشدوخودش رابه هرکسی ارزان ندهد.چنین مادری لیاقت حصانت بچه هارانداشت.
پسربچه مظلومانه به قتل رسید.