صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

وقتی همسایه‌مان افطاری می‌دهد

  • کد خبر: ۲۵۵۵۲
  • ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۵
محبوبه فرامرزی - دبیر شهرآرامحله منطقه ۲
-دختر عمه فخری رو هم دعوت کن
-چی همین مونده دخترعمت رو دعوت کنم. ندیدی پارسال مراسم افطاری خواهرت با اون دماغ عملیش چه پزی می‌داد؟ نه دعوت نمی‌کنم.
-دختر پسر دایی هرمز رو که دعوت کن زشته هر سال افطاری دعوتمون می‌کنه.
-اون دعوت می‌کنه تا وسایل‌های خونش رو به رخمون بکشه.  
-دختر دایی حسن رو چی؟ از اونم خوشت نمیاد؟
- خوب شد این دختر داییت شوهر کرد اون‌قدر از تیر و طایفه شوهرش تعریف می‌کنه ما رو خفه کرده.
- پس تو کی رو می‌خوای دعوت کنی. لیستت رو بیار ببینم.
- بیا اینم لیست. حتما باید توی همه چیز دخالتی کنی؟
- اینا که همش فک و فامیلای تو هستن. خوبه باز مادر و دوتا خواهرام رو دعوت کردی. زحمت کشیدی.
- این کارا زنونه است. به این چیزا کار نداشته باش.
- عجب حالا این کارا زنونه شد؟ به خاطر همین مهمونی کارت حقوق منو خالی کردی حالا این کارا زنونه شد؟
این مکالمات بین آقا ایرج و اکرم خانم همسایه طبقه پایینمان نشان می‌داد افطاری دارند و ما باید خودمان را برای دعوای قبل از میهمانی، سروصدای روز میهمانی و دعوای بعد از میهمانی حاضر کنیم.
بگو و مگوی آن‌ها تا یکی دو ساعت قبل از سحر شنیده می‌شد. دیگر آن‌قدر دعوای بین این زن و شوهر را شنیده‌ایم که حدس زدن مکالماتشان برایمان به تفریح تبدیل شده است.  
روز بعد بحث و جدل‌ها خوابید و معلوم بود که سر لیست میهمانان زن و شوهر به توافق رسیده‌اند. دقیقا دم ظهر که همسایه‌ها از محل کارشان به خانه برمی‌گشتند آسانسور روی طبقه دوم قفل شده بود. بیشتر از یک ربع ساعت هر چه منتظر شدیم خبری ازآسانسور نبود. فرض را بر این گذاشتیم که آسانسور در این طبقه گیر کرده است. وقتی با دهان روزه پله‌ها را بالا می‌آمدیم با این صحنه مواجه شدیم که آقا ایرج سبد خرید را جلوی در آسانسور گذاشته و بقیه خرید‌ها را با وسواس به داخل خانه‌اش می‌برد و از سروصدای کابینت‌ها مشخص بود که آن‌ها را جابه جا هم می‌کند. پسر همسایه طبقه بالا که او هم از راه پله به خانه‌شان می‌رفت به آقا ایرج گفت: همسایه فقط جابه جا می‌کنی؟ با این کرونا چطور همه لوازم خریداری شده را نمی‌شویی؟ عیب ندارد ما از پله رفت و آمد می‌کنیم تا سلامتی شما به خطر نیفتد شما با آرامش خریدهایتان را ضدعفونی  و جابه جا کنید!
آقای ایرج که متوجه نیش کلمات پسر همسایه نشده بود از او تشکر کرد و به فکر فرو رفت که چرا خرید‌ها را ضدعفونی نکرده است.‌
نمی‌دانم می‌توانید حدس بزنید یا نه که جر و بحث بعدی اکرم خانم و آقا ایرج سر چه بود. بله در مورد اینکه این چه چیزی است که خریدی؟ چرا کم خریدی؟ چرا زیاد خریدی؟ چرا از فلان جا نخریدی؟ چرا ولخرجی می‌کنی؟ لابد برای فامیل‌های خودت این‌قدر حاتم بخشی می‌کنی و...
اینکه روز افطاری چه شد و چه نشد را در شماره بعد برایتان تعریف می‌کنم، چون ماجرای روز افطاری خودش به خودی خود کتابی هزار برگی است که ما آن را مختصر کرده و تقدیمتان می‌کنیم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.