مهدی ترابی گرهگشا بود و اگر گاهی در زمین محو میشد، اما در کسری از ثانیه و آنجایی که باید خودی نشان میداد به کمک تیمش میآمد. شکل بازی او و همکاری و گلسازیاش برای همتیمیها، او را از سایر بازیکنان همپستش جدا میکرد. روزگار خوش او در پرسپولیس با چند قهرمانی و فتح توأم بود و کمتر کسی تصور میکرد او و پرسپولیس از هم جدا شوند. او پول خوبی میگرفت و خوب هم بازی میکرد با این حال زینوزی با هر ترفندی که بود زیر پای این بازیکن نشست تا از تهران تا تبریز را در یک غافلگیری شبانه برود و لباس سرخ پایتخت را با لباس سرخ آذربایجان تاخت بزند.
رفتن او به تراکتور البته موجی از خشم بین پرسپولیسیها و نوری از امید را در دل تراکتوریها باعث شد. خیلیها ترکیب او با ستارههای خارجی زینوزی را بلای جان حریفان میدانستند و میپنداشتند که ترابی سرانجام میتواند تبریزیها را به آرزویشان برساند. با این حال کوچ او به تبریز تا اینجا هرگز کوچ خوشیمنی برای او و برای پرشورها نبوده است. ترابی از بازیکنی ستاره و ملیپوش تبدیل به بازیکنی معمولی شده است که نام و نشانی از آن مهاجم – وینگر زهردار سالهای قبل ندارد. او در مسیر سنگلاخ تراکتور، تحت رهبری اسکوچیچ از شرایط آرمانی خود خارج شده و دیگر آن بازیکن گرهگشا نیست. شاید او حالا خودش بهتر از هر کسی بداند که پرسپولیس چه چیزهایی به او داده بود و جداییاش از این تیم او را دچار چه چالشهای روحی و فنیای کرده است. او احتمالا حالا میتواند اذعان کند که هیچ نامی بزرگتر از پرسپولیس نیست و این بازیکنان هستند که با رفتن از این تیم ضرر میکنند نه پرسپولیس.
ترابی روزهای جدایی و در پاسخ به ناراحتی پرسپولیسیها در مصاحبهای گفته بود میرود تا هوای تازهای را تنفس کند. او در هوای سرد پاییز چاییده و جز خاطرهای از بازیهای خوب خود در پرسپولیس چیزی به جای نگذاشته است.