امروز تولدم است؛ و دوست دارم اعتراف کنم که از شعر هیچچی نمیفهمم؛ و شوربختانه تا به امروز از فهم شعر محروم بودهام. من در برابر عظمت شعر فلجم؛ و مگر من یک ایرانی نیستم؟ پس چرا اینقدر شعر نمیفهمم!
چیزکهایی که در ادامه کوتاه مینویسم، مواجهه اولیهام در اولین لحظات تولدم است، با هفت سال شعر پوشکین سترگ، با تصمیم و ترجمه خانم دکتر زهرا محمدی؛ دکتری کمنظیر و واقعی که اگر بیشتر هیأت علمیهای ما مثل ایشان بودند، شاید از سرریزش در جامعه، آدمی مثل من هم در حاشیه میتوانستم حداقل از درک شعر محروم نمانم؛ و اینگونه سرگشته.
دکتر محمدی را چند سالی میشود از دور و البته خیلی دیر میشناسم؛ که نمیشناسم؛ زنی که دست به کاری جذاب و شگرف زده؛ ترجمه مجموعه آثار پوشکین؛ که یکیشان درآمده و بقیهشان در راهند؛ حتما خردخرد و بهوقت؛ و «من اقرار میکنم عاشق شدهام»، جلد نخست این طبعیات است؛ اشعار سالهای ۱۸۱۳ تا ۱۸۲۰ آلکساندر سرگییویچ پوشکین، که یک خط از تهش بنویسند همه از داستایفسکی میگویند؛ و داستایفسکی از پوشکین. در زمانهای که مخصوصاً ما ایرانیها با
دولتمداران روس زاویه بیشتری گرفتهایم، کماکان به ادبیات روسمان میافزاییم؛ در زمانهای که همهچیز دارد فرومیریزد، پوشکین از دل تاریخ آمده به زبان فارسی و تازه عاشق شده است. آذر، ماه آخر پاییز است؛ و من دوست دارم در این هیاهو همگام با پوشکین عاشق بشوم؛ همراه با شعری که جذب میکند؛ روشن است و پایانبندیهایش همه درخشان؛ شعری که ساده است؛ سادهی ساده؛ پوشکینی که ساده مینویسد؛ و ساده میگریزد؛ و جملهبهجمله و بیتبهبیت تصاویر سادهی خیالانگیز فرمی میسازد؛ و سپس فرومیریزد. کتاب شعر پوشکین تصمیمی برایم ساخت؛ هر روز شعر خوب بخوانم تا کمکم یاد بگیرم چگونه میشود هنر را تزریق کرد و نشئه شد.