صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

متهم به قتل در شب یلدا، در بازسازی صحنه جنایت: مقتول مقابل مادرم فحش رکیک داد

  • کد خبر: ۳۰۹۸۱۵
  • ۲۰ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۳
چند خانواده در شب یلدا به یک باغ ویلا در یکی از روستا‌های حوالی مشهد رفتند تا این شب را دور هم باشند، اما نزاع دو جوان موجب شد تا یکی از این جوان‌ها با ضربه مستقیم چاقو به قلبش کشته شود.

به گزارش شهرآرانیوز؛ چند خانواده در شب یلدا به یک باغ ویلا در یکی از روستا‌های حوالی مشهد رفتند تا این شب را دور هم باشند، اما نزاع دو جوان و درگیری آن‌ها موجب شد تا یکی از این جوان‌ها به نام «محمد. ف» سی وسه ساله با ضربه مستقیم چاقو به قلبش کشته شود.

متهم به قتل دیروز در محل پلیس آگاهی خراسان رضوی با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی دادسرای مشهد، صحنه جرم را در حضور سرهنگ محمد مرادی، افسر پرونده، بازسازی کرد و به پرسش‌های مقام قضایی پاسخ داد.

چرا این اتفاق افتاد؟

با خودم فکر می‌کردم که این طرف چه حرف‌هایی پشت سرم زده است.

چه کسی به شما گفت که پشت سرت حرف زده است؟

خانواده‌ام گفتند.

آن شب در باغ چه‌ می‌کردی؟

درون باغ نشسته بودم و خدابیامرز آتش درست می‌کرد. آتش که گر گرفت و چوب‌ها زغال شد، من رفتم و زغال‌ها را آوردم و گذاشتم اینجا که دیدم جمعی از جوان‌ها در گوشه باغ مشروب می‌خورند. پسرخاله‌ام به من گفت: «ببین، تو عرق‌ها را آورده‌ای و به آن‌ها داده‌ای، ولی به تو تعارف نمی‌کنند.» من اعصابم خرد شد و رفتم پیش آن‌ها و گفتم: «شما خیلی...» و برگشتم و چیز دیگری نگفتم. آمدم نشستم روی بلوکه و داشتم زغال‌ها را درست می‌کردم.

 خدابیامرز خودش آمد جلو و شروع کرد با من به صحبت و کل کل کردن و بی ادبی کرد. به او گفتم برو اینجا نایست. مادرم هم لباسش را گرفت و گفت: «بیا از اینجا برو» و او را از من دور کرد. زیاد از من دور نشده بود که برگشت و فحش ناموسی داد. مادرم نیز کنارش ایستاده بود. اینجا من از خود بی خود شدم و به سمتش دویدم تا او را بزنم. در طول مسیر چاقو را از کمرم بیرون آوردم و وقتی بهش رسیدم، به او ضربه زدم.

چند ضربه زدی؟

یک ضربه.

چاقو چه شد؟

دسته چاقو دستم بود و تیغه جدا شد و افتاد روی زمین و متوجه نشدم کجا افتاده است.

بعد چه شد؟

دوتا مشت زدم به صورتش و برگشتم. دسته چاقو را نیز پرت کردم درون باغ. بعد من را گرفتند و کشیدند سمت خانه باغ. او هم همین طور عقب عقب رفت سمت در باغ و افتاد که همه دویدند و داد کشیدند که «محمد مرد». یک لحظه خشکم زد و بعد که به خودم آمدم، به سمت ماشین دویدم و روشنش کردم و گفتم: «بیاریدش.» همه کمک کردند و او را انداختند درون ماشین. با شوهرخاله‌ام با سرعت ۱۴۰ کیلومتر در جاده کلات می‌آمدیم. بین راه زنگ زدیم اورژانس و گفتند خودتان را تا دوربرگردان خواجه ربیع برسانید. وقتی رسیدیم، سریع کمک کردیم و گذاشتیمش روی برانکارد و آمبولانس او را برد.

چاقو را از کی داشتی؟

یکی دو ماه بود. قبلش چاقوی دیگری داشتم که گم شد.

برای چه چاقو حمل می‌کردی؟

من دشمن دارم و همه می‌خواستند توی روستا من را بزنند. تابه حال خیلی هم زده‌اند.

چرا دشمن داری؟

یک دعوای ناموسی کردم و چند سال طول کشید.

قصد قتل داشتی؟

نه، خدا نکند. خدابیامرز از اقواممان بود و فحش هم که داد، من نباید چاقو می‌کشیدم. ناخواسته بود. این قدر مشروب خورده بودم که‌ نمی‌فهمیدم. فقط باید با مشت و لگد می‌زدم.

چرا فقط یک ضربه زدی؟

همان یک ضربه را که زدم، دسته چاقو شکست. بعد هم من را گرفتند و اصلا نمی‌شد بیشتر بزنم.

حرف دیگری داری؟

پشیمانم. اشتباه کردم. بعد هم خودم را معرفی کردم. اصلا دلم نمی‌خواست این اتفاق بیفتد. فکر کردم ضربه سر شانه اش خورده و فکر نمی‌کردم به قلبش اصابت کرده باشد.
چون خدابیامرز از من قدبلندتر بود، قصدم این بود که سر شانه اش بزنم، اما دستم لغزید و به سینه اش خورد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.