مذاکرات مسقط، از مهمترین عرصههای رویارویی دیپلماتیک میان ایران و آمریکا در سالهای اخیر بوده است. نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که درخواست آمریکا برای این مذاکرات، مستند به نامهای ازسوی ترامپ به رهبر معظم انقلاب بوده است. این درحالی است که پیش از این نامه، رهبر معظم انقلاب و دیگرمسئولان ارشد جمهوری اسلامی بر مذاکرهنکردن با آمریکا و بینتیجهبودن چنینمذاکراتی تأکید کرده بودند. بنابراین، برخلاف تصورات رسانههای غربی، این آمریکا بود که تلاش کرد تا ایران را به میز مذاکره بکشاند و از هر ابزاری برای تحقق این هدف استفاده کرد.
در بخشی از این نامه، ترامپ ایران را در صورت نپذیرفتن مذاکره، تهدید به حمله نظامی به تأسیسات هستهای کرد. این تهدید را میتوان بهعنوان نشانهای جدی از استیصال آمریکا تلقی کرد؛ چراکه مذاکره برای واشنگتن از سطح یک خواسته معمول فراتر رفته و به ضرورتی انکارناپذیر تبدیل شده است. برای آمریکا، مسیر مذاکره چنان مهم بود که حتی از ابزار تهدید استفاده کرد تا فشار بیشتری بر ایران وارد کند.
نامه ترامپ ابتدا از طریق امارات به ایران ارسال شد و آمریکا خواستار میانجیگری امارات بود؛ اما ایران با اتخاذ موضعی شفاف و مقتدرانه، امارات را بهعنوان واسطه رد کرده و عمان را برای این نقش معرفی کرد. این تصمیم بهوضوح بیانگر سیاست ایران در انتخاب کشور واسط براساس مصلحت سیاسی و اعتماد متقابل بود. آمریکا نیز بهدلیل نیاز شدید به این مذاکرات، مجبور به پذیرش این شرط ایران شد. این اتفاق، نشان داد که در این نبرد دیپلماتیک، ایران دست بالا را دارد و آمریکا ناچار به عقبنشینی است.
ترامپ در موضعگیریهای خود بهصراحت بر مذاکره مستقیم تأکید داشت، اما رهبر معظم انقلاب با قاطعیت مذاکره مستقیم را رد کرد kn و فقط با شروط مشخصی، مذاکره غیرمستقیم را پذیرفتند. این اقدام نشاندهنده اعتمادنداشتن کامل ایران به آمریکا بود. کشوری که سابقهای طولانی در زیرپاگذاشتن تعهدات دارد، برای مذاکره مستقیم صالح دانسته نمیشود. درنهایت، آمریکا باوجود رجزخوانیهای ترامپ، به این شرط ایران نیز تن داد. این روند تاکنون نشاندهنده برتری دیپلماتیک ایران در مواجهه با فشارهای آمریکا بوده است.
درهمینحال، توانمندی موشکی ایران بهعنوان عاملی بازدارنده، نقش مهمی در کاهش قدرت تهدیدات نظامی آمریکا داشته است. برد ۲ هزارکیلومتری موشکهای ایران در کنار قابلیت تخریب بالای موشکهای کوتاهبرد، پایگاههای آمریکا در منطقه را بهطورمستقیم در تیررس قرار دادهاست.
این موضوع نهتنها برای آمریکا، بلکه برای کشورهای عربی منطقه نیز تأثیرگذار بوده است. سفرهای وزیر امور خارجه به کشورهای منطقه درهمینراستا قابل تحلیل است؛ سفرهایی که پیام دوستی و هشدار را بهطورهمزمان منتقل کرده است.
دراینمیان، بخشی از حاکمیت آمریکا بر این باور است که ایران با دستیابی به سلاح هستهای فقط یکقدم فاصله دارد؛ اما این مسئله بر اساس فتوای رهبری و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران تاکنون محقق نشده است. تحلیل آنها نشان میدهد که هرگونه حمله نظامی به ایران میتواند راهبرد تهران را تغییر داده و کشور را بهسمت ساخت سلاح هستهای سوق دهد. این مسئله نیز یکی از دلایل مهمی است که مانع از عملیشدن تهدیدات نظامی آمریکا علیه ایران شده است.
نکته شایانتوجه در مذاکرات اخیر، جدایی در سازوکارهای اجرایی آن است. مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا چه در دو هتل مجزا یا حتی یک اتاق برگزار شود، بیانگر عمق بیاعتمادی ایران به آمریکاست. بااینحال، اگر این سبک مذاکرات بتواند آمریکا را به تکریم ایران، اصلاح ادبیات متکبرانه و پذیرش حقوق هستهای ایران وادار کند، اهداف اصلی ایران محقق شده است. در چنینشرایطی، ممکن است در آینده تغییراتی در راهبرد ایران در نوع مذاکره ایجاد شود بدون اینکه تناقضی با اصول سیاست خارجی کشور داشته باشد.
درنهایت، باید به ماهیت راهبرد آمریکا در قبال ایران توجه کرد؛ راهبردی که با هدف معطلکردن امور کشور و گرهزدن مسائل داخلی به نتایج مذاکرات دنبال میشود. این تجربه در دوران ریاستجمهوری ترامپ نیز مشهود بود؛ زمانی که بیش از خود تحریمها، معطلی و گرهزدن امور کشور به مذاکرات ضربههای بیشتری به کشور وارد کرد.
رسانههای غربی با بزرگنمایی مذاکرات و تلاش برای ضریبدهی رسانهای به آن، قصد دارند ذهن مسئولان و کارگزاران کشور را از حرکت در مسیر توسعه و پیشرفت بازدارند. این خطر وجود دارد که بخشی از بدنه اجرایی کشور در این دام گرفتار شود و پروژههای کلان و تصمیمگیریهای اساسی را به تأخیر بیندازد.
آنچه امروز ضرورت دارد، حرکت پرشتاب کشور در مسیر توسعه و پیشرفت است. کارگزاران و تصمیمگیران ارشد کشور باید با تمرکز بر اهداف کلان و برنامههای توسعهای، از هرگونه تأخیر و معطلی در امور خودداری کنند و اجازه ندهند که مذاکرات به ابزاری برای توقف پیشرفت ایران تبدیل شود.