به گزارش شهرآرانیوز، رضا درویش رفت. بعد از یک فصل پرحاشیه، بدون جام، با انبوهی از سوالات بیپاسخ. اما این رفتن، نه نشانهای از مسئولیتپذیری بود و نه پایانی بر یک دوره؛ بلکه فقط پایان رسمی حضور مدیری بود که هیچگاه به اندازه پرسپولیس نبود.
درویش نه از بطن فوتبال آمد و نه در کارنامهاش نشانی از اداره یک باشگاه بزرگ دیده میشد. بیشتر از آنکه محصول سیستم فوتبالی باشد، محصول یک نظام سیاسی-مدیریتی بود که سالهاست تصمیمگیری درباره باشگاههای بزرگی، چون پرسپولیس را از دست هواداران و متخصصان بیرون آورده و به حلقههای خاص واگذار کرده است.
او با حمایتهایی پشتپرده آمد. در تمام مدت مدیریتش، شایعات زیادی درباره نزدیکیاش با علی پروین، و حتی گرفتن خط از سلطان سابق پرسپولیس، دهان به دهان چرخید. چیزی که در ظاهر شاید بیاهمیت بهنظر برسد، اما وقتی در کنار تصمیمهای غلط در جذب بازیکن، فروش ستارهها، و استخدام مربیان خارجی پرهزینه، اما ناکارآمد گذاشته شود، بهوضوح نشانهای از یک مدیریت غیرمستقل و ناپخته است.
البته جنجالها فقط در مستطیل سبز نبود. وقتی کریستیانو رونالدو به تهران آمد، درویش به جای آنکه شأن باشگاه را حفظ کند، با واکنشی احساسی و عجیب، دخترش را بهعنوان مترجم باشگاه به دیدار با رونالدو فرستاد. حرکتی که حاشیهساز شد و بیش از آنکه جلوهای از مدیریت باشد، نوعی رفتار شخصی و غیرحرفهای تلقی شد.
در این مدت رسانههای همسو نیز اغلب سکوت کردند، یا حتی دفاع. گویی نه پرسپولیس مهم است، نه صدای هوادار. مهم فقط آن است که فرد منصوب، آسیب نبیند؛ و اینگونه است که باشگاهی با میلیونها هوادار، گروگان تصمیمهایی میشود که از بیرون زمین فوتبال میآیند.
هوادار امروز نه تنها جام ندیده، بلکه اعتمادش را هم از دست داده.
پرسپولیس، باشگاه مردم، دوباره به نقطهای رسیده که باید از نو ساخته شود. اما این بازسازی، فقط با تغییر چهرهها اتفاق نمیافتد. تا وقتی روند انتصاب مدیران تغییر نکند و تا وقتی تخصص و شایستگی جایگزین رابطه نشود، هیچ تضمینی نیست که درویشها، یکی یکی بروند و یکی یکی دوباره بیایند.