به گزارش شهرآرانیوز؛ اولینها برای دختران کم نبوده است و نیست. دختران ایرانزمین همیشه درخشیدهاند، جایزههای بزرگ به دست آوردهاند، رکورد زدهاند و پرچم کشورمان را در میدانهای بزرگ بالا بردهاند و افتخار آفریدهاند، متوالی و پشتسرهم. «ترینها» بارها و بارها تکرار شدهاند.
در عکسها و تیترها و روی جلد رسانهها. همهجا را تصرف کردهاند، از نامآوری در المپیادهای علمی و پژوهشی تا فتح قلههای بلند. آنها توانمندند و ما بخواهیم و نخواهیم برای نشان دادن توانمندیهایشان کم نمیآورند. این ویژگی انگار بر دهههشتادیها و دههنودیهایمان بیشتر مینشیند که خودشان را باور دارند و این حس را القا میکنند تا باورپذیریمان را بیشتر کنند. دختران ما خوب میتوانند.
مائده اسداللهی افتخار حافظی کل قرآن را دارد. یک دههنودی ریزهمیزه و کوچک. استادش خدیجه بلقوریان خیلی تعریفش را میکند. از آن دخترهای بامزه و خوشزبان که در هرزمینهای موفق است. مائده کلاسهشتمی است و آموزگاری را خیلی دوست دارد. میگوید: «اگر خدا بخواهد، معلم قرآن میشوم.» مائده حفظ را از سال ۱۳۹۸ شروع کرده است و دو سال بعد تمام آن را حفظ بوده است. میگوید: «خیلی دوست دارم معلم شوم و فکر میکنم تأثیر آموزگار روی دانشآموز خیلی زیاد است.»
از پارسال تصمیم گرفته است. در یک شرکت فرش مشغول کار است و کار طراحی با دستگاه را انجام میدهد. هنوز درآمد آنچنانی ندارد، اما مطمئن است هنر نان خوبی دارد.
نام غزل محمودینیا در ردیف برگزیدگان پانزدهمین المپیاد فرش کشور در مشهد است که اردیبهشت دو سال گذشته در مشهد برگزار شد و غزل رتبه دوم کشوری را در بخش طراحی آن به خود اختصاص داد. حالا شنیدن نام فرش ایرانی بهوجدش میآورد و جور دیگری به آن نگاه میکند. غزل دانشجویی نوزدهساله و رشتهاش طراحی است و، اما علاقهاش به این رشته به پیشترها برمیگردد.
تعریف میکند:
«در هنرستان اتفاقی سراغ رشته طراحی دوخت رفتم و به تکنیکهای آن علاقهمند شدم. وارد این حوزه و رشته که شدم، نگاهم به هنر تغییر کرد. آثاری که معنی و مفهوم سرزمینم را دارد. به نظر من روایت فرشهای ایران آنقدر ارزشمند است که جا دارد از زیر پا روی دیوار برود. طراحیها عشق، زندگی و همه مصائب مربوط به زیستن را نشان میدهد.
درست مثل شعر میماند و اینها روح دخترانه ما را سیراب میکند. شاید حرفهایی که من میزنم، رؤیایی باشد، اما به نظر من، اگر هنری این توان را دارد که تا این اندازه آدم را مجذوب کند، جا دارد ترویج شود. جالب است که این هنر دست دختران ما در گذشته بوده و خوب است قالیبافی مثل خیلی چیزهایی که دوباره مد شدهاند، بین طیف دختران ما مد شود.»
من معتقدم هنر همیشه راه اصالت را میرود و به بقای خود ادامه میدهد و این هنر برای دختران سرزمین ماست. این روزها ملاک تازهای برای درجهبندی پیشرفت کشورها در دنیا باب شده است که یکی از آنها حضور زنان و دختران است و من به حضور هنرمندانه آنها میبالم.
یک باور قدیمی هست که آدمها شبیه اعتقادشان میشوند و قضیه مبینا میانآبادی، دانشآموز پایه یازدهم رشته علومانسانی هم همینطور است. با مبینا بهعنوان حافظ کل قرآن همکلام شدیم. او علت شاعرانهای برای این موضوع دارد: «نور کتاب آسمانی به زندگی مادرم برکت داده است. صبوری مادرم را خیلی دوست دارم.
حقیقتش وقتی میدیدم او مدام در حال قرائت قرآن و کتاب ادعیه است، فکر میکردم مهربانی و آرامیاش بیشتر به این کتاب ربط دارد. از همان بچگی علاقه داشتم مثل او رحل باز کنم و قرآن بخوانم. کنارش مینشستم و هرکاری انجام میداد، مثل خودش تکرار میکردم. دوست داشتم شبیه مادرم شوم تا اینکه زمان رفتنم به مدرسه رسید. از همان سالهای اول مدرسه در کنار درسهای روزمره دنبال قرائت بودم؛ البته خیلی هم به دنیای شعر و شاعری علاقه داشتم و دوست دارم شعر بگویم و دیوان اشعار شعرا را دنبال میکنم. امیدوارم به مدد این آیهها ذوق شعر گفتن هم پیدا کنم.»
همه وقت خالی و تفریح او به مرور و تثبیت آیهها ختم میشود و از این کار لذت میبرد. با دنیای مجازی هم تا اندازهای سروکار دارد؛ البته نه به اندازه دوستان همسنوسالش. پیشنهاد میدهد: «اگر در حوزه دختران کار میکنید و قلم میزنید، حتما درباره تأثیر دنیای مجازی بر زندگی دختران بنویسید. این روزها خیلی درگیر و مبتلا به آن هستند و راه درست آن را نمیدانند.»
موضوع صحبتش عوض میشود، وقتی ادامه میدهد: «مدرسه برنامه زیاد دارد و کمتر روزی است که وقت فراغت داشته باشیم، اما خداراشکر معلمها به قرآن اهمیت میدهند. ما دانشآموز قرآنی زیادی داریم. من هم به پیشنهاد مادرم و از یازدهسالگی حفظ قرآن را شروع کردم؛ اما هر کاری برای خودش فوتوفن و شیوهای دارد. بههمینخاطر تصمیم گرفتم در دورههای حفظ قرآن مسجد ولیعصر (عج) در محله زندگیمان ثبتنام و شرکت کنم. دوره حفظ قرآن سه سال و سه ماه طول کشید؛ اما من فکر میکنم برای همه عمر خودم را بیمه کردهام.»
مبینا آیههای قرآن را باتوجهبه معنی و مفهومشان میخواند و خوشحال است راهنمای خوبی پیدا کرده است؛ میگوید: «خیلی وقتها که بیحوصله و سردرگم میشوم و نمیدانم کجا و سراغ کی بروم، یکراست میروم سراغ آن. این توصیه را به خیلی از دخترهای مدرسه کردهام و مطمئن هستم اگر دختران ما قرآنی تربیت و بزرگ شوند، نسلی تأثیرگذار خواهیم بود.»
از آن دخــــتــــرهــــای دهــــــههــــشــــتــــادی پر شور ونشاطی است که سرشان درد میکــنــد بــرای تحرک. عاشق ورزش و جنبوجوش است. کاراتهکار است. میگوید: «تحرک و پویایی حالم را خوب میکند. فکر میکنم این خصیصه ویژه همه جوانهاست.»
طعم نایبقهرمانی آسیا در سفر اردیبهشت پارسال به ازبکستان برای یگانه رضایی از حالخوب کنترین اتفاقاتی است که در طول زندگی هفدهساله خود تجربه کرده است. تعریف میکند: «اولینها همیشه شیرین است و دستاوردهای این سفر برونمرزی برای من خیلی زیاد است. گرچه کشور میزبان عنوان اولی را به خود اختصاص داد و من در رشــته کاراته نایبقهرمان شدم، اما همین هم بهخودیخود برایم ارزشمند است.»
علاقه به دفاعشخصی پای او را به باشگاههای ورزشی باز کرد. تعریف میکند: «از بچگی کاراته را دوست داشتم و در مقطع ابتدایی بعد از پایان ساعت مدرسه یکراست برای تمرین به باشگاه میرفتم و متوجه نبودم کی وقت به پایان میرسد و باید برگردم. هیجانانگیزی این رشته به اندازهای است که داخل آن میشوی، بیرون آمدنش سخت است. برای من هم همینطور بود.
گاهی برای رسیدن به یک نقطه معلوم، مانع و سختی زیاد پیش میآمد. اما خانواده خیلی حامیام بودند. به نظرم یکی از دلایل مــوفــقــیــت همین دلگرمیهاست که خوشبختانه نسل جدید بیشتر از آن برخوردارند. خیلی از محدودیتهایی که مانع پیشرفت نسل گذشته میشد، امروز نیست و والدین خیلی حمایت میکنند.»
من از بزرگترها میشنوم قبلها سختگیری زیاد بود و بهخصوص در رابطه با رشتههای رزمی مثلا میگفتند: «دختر را چه به این کارها؟!» خلاصه مانع زیاد بود. خوشحالم در دورهای متولد و بزرگ شدم که بینش اطرافیان و مردم به دخترخانمها خیلی فرق کرده است. دنیای فعالیتهای دخترهای امروز خیلی گسترده است.
من در گفتوگوهای اطرافیان شنیدهام که حتی دخترهای آتشنشانی داریم که لباس مخصوص میپوشند و منجی جان مردماند. الگوهای مشابه این زیاد داریم که جسارت به خرج میدهند و بهدنبال علایقی که دارند میروند و این سماجت و بهدست آوردنشان درخورتحسین است.
گزینش کردن چندنفر از بین جمعیتی بزرگ که هرکدام در زمینهای صاحبنام هستند، خیلی سخت است، خاصه اینکه در ایام نزدیک به کنکور و یک رقابت سخت بین طیف زیادی از افراد هستیم؛ بعضیهایشان درس و مدرسه را بهانه کردند و پای گفتوگو نیامدند و برخی هم با فروتنی گفتند که کاری نکردهاند که از آن حرف بزنند؛ نخبههای پژوهشی و علمی که همیشه وقت کم میآورند، ورزشکاران که زمان تمرین و مسابقهشان بود و... از بین آن لیست چندنفره، قرعه به نام همین چندنفر افتاد. به بهانه روز دختر، به نمایندگی از همه دختران با آنها گپ زدیم؛ از خانواده گفتند و از سفر، تحصیل، رفیق و دوست و.
حق دارد تعجب کند؛ تا حالا کسی سراغش نرفته است. به دست آوردن رتبه کشوری توسط یک دختر در رقابت موتورسواری برای خود ما هم عجیب بود. انتظار داشتیم وقت صحبت کردن بگوید مقامآور رشته دیگری است. اما ملیکا کدخدایی یک موتورسوار حرفهای است که سال گذشته همینوقتها یک مقام خاص را در رشته موتورسواری از آن خود کرد.
به چثه کوچک و دخترانهاش نمیخورد که بخواهد از پس این کار برآید، اما کلاهکاسکت را روی سر محکم میکند و با اعتمادبهنفس و محکم پشت موتور مینشیند. حوصله هیچ وسیله نقلیهای را ندارد. میگوید: «از ششسالگی موتورسواری میکنم. بهخاطر اینکه پدر و مادرم هر دو ورزشکار همین رشته هستند؛ البته به اقتضای سنوسالم، اولین موتوری که داشتم خیلی جمعوجور و کوچک بود.»
با همان ذوقی که در پیست موتور میراند، حرف میزند، آنقدر مشتاق که آدم به وجد میآید پشت سر او بنشیند و بگذارد باد اردیبهشتی بخورد به صورتش و حالوهوایش را عوض کند.
تعریف میکند: «موتور من با موتور دیگر موتورسواران فرق میکند، ویژه مسابقات است و البته همیشه کنار پدرم هستم؛ بااینهمه، انگار برای مردم تازگی دارد؛ واکنشهای جالبی نشان میدهند؛ عکسالعملشان حس خوبی دارد و انرژیام را زیاد میکند تا بیشتر تمرین کنم و این رشته را ادامه دهم.»
ملیکا در یک مدرسه نمونه دولتی درس میخواند، آن هم در رشته ریاضی. حساب و کتاب و برنامهریزیهایش تا الان کار را خوب پیش برده و طوری بوده که برای درس و مدرسه هم کم نگذاشته است؛ هم تمرین میکند، هم برای کنکور آماده میشود. آخر این هفته یک رقابت سخت در پیش دارد و امید دارد سربلند از آن بیرون بیاید. قبولی در رشته مهندسی هواو فضا آرزوی همیشگی اوست؛ تا چند روز آینده کنکور میدهد. روی این عبارت خیلی تأکید دارد: «من باید موفق شوم.» این جمله شعار نیست. برنامه یک دختر هجدهساله است که خیلی به آن امید بسته است و میداند آینده روشنی دارد.
کسب رتبه سوم کشوری در موتورسواری اولش مایه تمسخر خیلیها بود و دستمایه مزاحها؛ میگفتند: «مگه میشه؟ مگه داریم؟»، اما بعد جدیت و تلاشش به همه ثابت کرد که کار نشد ندارد.
ملیکا میگوید: «سالهای اول، پیست خیلی خلوت بود و تعداد دختران انگشتشمار ولی کمکم تعدادمان زیاد شد و من خیلی بابت این موضوع خوشحالم.»