روند مذاکرات ایران و آمریکا نمونه بارز گفتوگویی است که زیر نقاب دیپلماسی، عملا تلهای سیاسی برای یکطرف برپا میشود. مذاکره باید ابزاری برای تأمین منافع و گشودن قفل مشکلات مردم باشد، نه پوششی برای القای انفعال و پذیرش تحمیلهای طرف مقابل. اما بهراستی در کدام بخش از این مذاکرات قرار بود تحریمها لغو شود یا ایران به خواستههای مشروع خود برسد؟
دستورکار مذاکرات از ابتدا فاقد هرگونه تضمین، زمانبندی یا چشمانداز روشن برای رفع فشارهای اقتصادی بود. حتی تمرکز عمده غرب بر مسئله غنیسازی ۶۰درصدی ایران بود و مدام حد و مرزهای جدیدی تعیین میشد. از سوی دیگر، این مذاکرات نهفقط از مسیر طبیعی خود منحرف شد، بلکه بهصراحت اعلام میشد که ایران باید امتیازات بیشتری بدهد؛ صراحتی که گاه تا تحقیر پیش میرفت و آشکارا تحقق خواستههای آمریکا را طلب میکرد.
در روزهای پایانی دولت ترامپ حتی ماهیت گفتوگو از حالت مذاکره خارج شد. اظهارات علنی ترامپ درباره «تسلیمشدن ایران» دیگر در لفافه نبود و هر روز بیشتر از پیش، طرف آمریکایی کوشید فضای جامعه ایرانی را به سمت پذیرش تسلیم و عقبنشینی هدایت کند. این سناریو زمانی تشدید شد که اقدامات اطلاعاتی و نظامی علیه ایران به اوج رسید. شهادت فرماندهان نظامی کشورمان ضربهای نمادین، اما دردناک بود. هدف این اقدامات متوقفکردن اراده ایران و متزلزلکردن فضای تصمیمسازی داخلی بود.
آمریکا و متحدانش گمان میکردند در چنین موقعیتی جامعه ایرانی به تردید و شک خواهد افتاد و سرانجام مدتی بعد گزینه تسلیم بر همه گزینههای روی میز غلبه میکند. پنج دوره مذاکره پیدرپی، درعمل به بستری برای القای همین ذهنیت تبدیل شد. تلاش کردند جامعه را در وضعیت تعلیق نگه دارند؛ انتظاری فرسایشی و ناامیدکننده. با اجرای عملیاتهای پیچیده امنیتی و روانی، سعی کردند تصمیمسازی ملی را به نفع خود مصادره و افکار عمومی را به راهبرد مقاومت بیاعتماد کنند. اما آنچه رخ داد، چیزی جز اشتباهی راهبردی از جانب آنان نبود.
غافل از این بودند که نظام تصمیمگیری ایران، با رهبری هوشمندانه و انسجام داخلی، ظرفیت عبور از چنین پیچهای تاریخی را دارد. با تدبیر رهبر معظم انقلاب، پاسخ قاطع و عملی ایران به ضربات دشمن، شکل گرفت و این حربهها به ضد خود تبدیل شد. «انتقام سخت» فقط یک شعار نبود، بلکه بازدارندگی عملی، معادلات را تغییر داد، تا جایی که طرف مقابل خود را ناچار به عقبنشینی دید. بر همین مبنا، به کشورهای منطقه هم گوشزد شد که هر ردپایی از حمایت اسرائیل، اهداف عملیاتی ایران را در بعد منطقهای گسترش خواهد داد.
از سوی دیگر، ورود سیاسی رافائل گروسی، مدیرکل آژانس انرژی اتمی، به بازی مقابل ایران و ایفای نقش فراتر از مسئولیت حرفهای، بار دیگر اعتماد عمومی را خدشهدار کرد. از انتقال اطلاعات محرمانه تا ارائه مشاوره عملیاتی به دشمن، مصداق خروج از وظایف فنی و حقوقی اوست. بنابراین، اخراج بازرسان و ممنوعیت ورود گروسی تا زمانی که رویکردها اصلاح نشود، تصمیمی لازم خواهد بود. درنهایت، ادامه روند مذاکرات بدون بازنگری جدی، تهدیدی برای امنیت ملی است و نمیتوان آن را فقط نادانی سیاسی دانست؛ چنین اقدامی، خیانت به مردم و آینده کشور خواهد بود.