صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حاشیه نگاری حضور عباس رثایی در برنامه احسان علیخانی

  • کد خبر: ۳۵۹۸۴
  • ۰۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۸
  • ۱
حضور عباس رثایی در برنامه «عصرجدید» و گفت‌وگویی که پس از آن با روزنامه شهرآرا انجام داد حواشی بسیاری در پی داشت. از فعالان فرهنگی مشهد و از همراهان رثایی در این برنامه استعدادیابی در نوشتار پیش‌رو روایتی از پشت‌صحنه حضور رثایی در «عصرجدید» نقل کرده و برای انتشار در اختیار روزنامه شهرآرا گذاشته است.
محمدعلی صباغی | شهرآرانیوز- عباس رثایی را حدود بیست سال است که می‌شناسم، در این سال‌ها هربار برای دیدن نمایشی از عباس رثایی به سالن رفتیم (حداقل بیش از ده نمایش تک نفره قدرتمند و ده‌ها نمایش صحنه‌ای و خیابانی گروهی) چیزی جز جسارت و شکوه روی صحنه ندیدیم.

انگار به تماشای اسبی سرکش نشسته‌ای که دیدن ناآرامی‌اش در دامنه کوه آرامت می‌کند. حالا دیگر هردوی ما پابه‌سن گذاشته‌ایم‌، موهای عباس چند‌تا‌درمیان سفید شده اما همچنان کودک درونش به همان طراوت و بی‌قراری گذشته است.روزی به من گفت که می‌خواهد در عصرجدید شرکت کند، باید صادق باشم و بگویم در لحظه با شنیدن این تصمیم شوکه شدم.

آخر مگر می‌شود؟ تو عباس رثایی هستی با آن سابقه طولانی درخور احترام حالا با بیست سال تأخیر تصمیم‌داری پا به صحنه‌ای بگذاری که می‌بایست کمترین جایگاهت در آن داوری می‌بود؟اما چه باید پاسخ می‌دادم وقتی شنیدم هنرمند نامی تئاتر شهرم این روزها حتی برای امرارمعاش خانواده کوچکش مشکل دارد، چه پاسخی باید می‌دادم وقتی شنیدم مردی نگران حق بیمه دوقلوهایش است، بی‌خبری مسئولان و بی‌مهری دوستانی همچون من و کرونا و.. بماند.
عباس خسته‌تر از همیشه‌، آخرین نای وجودش را جمع کرده بود تا بلکه با موفقیت در برنامه پربیننده عصرجدید دیده شود، یا بهتر بگویم دردش شنیده شود.

با هزاران بیم و امید عباس را تنها راهی ضبط مرحله اول کردیم. آقای بازیگرمان با لبخندی تصنعی برلب و شوخی‌های بی‌انرژی از ما خداحافظی کرد و من می‌دانستم که چه آشوبی در دل دارد، من می‌دانستم که آبروی بیست ساله را کف دست گرفته و حاضر شده برای خانواده‌اش آن را هزینه کند.اجرای این نمایش را سال‌ها پیش به بهترین شکل ممکن از عباس رثایی بارها دیده بودم و کمتر کسی است که نمایش را دیده باشد و برای مظلومیت شهدای غواص و جانبازان اعصاب و روان اشک نریخته باشد.

چند هفته بعد اما با پخش شدن برنامه شرایط متفاوت شد، که به تعبیر من دردش بیش از درمانش بود. موجی از نوش داروی ابراز محبت و مهر پس از بیست سال و پیام تبریک مسئولان فرهنگی شهر که انگار تازه باخبر شده بودند این عباس رثایی هم اهل مشهد است.

اما با همه این اوصاف حالا دیگر باید همه توانمان را می‌گذاشتیم که آبروی بیست ساله هنرمند شهرمان حفظ شود، هوشنگ جاوید پژوهشگر موسیقی مقامی و از نویسندگان خوب کشور منولوگی از نوشته‌های خودش را پیشنهاد کرد، قصه یک‌ دزد که از شرارت درون خسته و به حرم آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا‌(ع) پناه آورده است.
عباس به سرعت با متن ارتباط گرفت و هرروز به شخصیت نزدیک‌تر شد‌، این اواخر به قدری تحت فشار بود که تمرین را نیمه رها می‌کرد و گاهی هم گریه امانش را می‌برید، عباس پس از رسیدن به تهران با صدایی مشوش و نگران گفت به محض رسیدنم گفته‌اند: متنت را عوض کن، این نوشته مورد تأیید نیست (۴۸ساعت مانده به ضبط..!!) من با اینکه خودم شوکه شده بودم‌ از عباس خواستم صبور باشد و فعلا سکوت کند.با تلاش فراوان بلیتم را گرفتم و ظهر روز ضبط خودم را به تهران رساندم، محل برنامه ورزشگاهی در اتوبان کردستان.

وارد گیت ورودی که شدم عباس نامم را از قبل به عنوان همراهی ثبت کرده بود، گوشی‌ام را تحویل دادم و پس از بازرسی شدید و تب‌سنجی برای کرونا اجازه ورود گرفتم.در قسمت شرکت‌کنندگان عباس را دیدم که طبق معمول بی‌قرار قدم می‌زد‌، نه اینکه استرس داشته باشد، سال‌ها این عادتش را می‌شناختم او وقتی خیلی حرف نگفته دارد فقط با سرعت قدم‌ می‌زند، یکدیگر را که دیدیم بی‌خیال کرونا هم را در آغوش کشیدیم و هر دو آرام‌تر شدیم.

هم‌گروهان عباس را نگاهی انداختم، یک تردست، یک خواننده محلی‌، یک نقاش و یک گروه باستانی (برای حفظ حرمت این عزیزان ذکر نام نمی‌کنم) و عباس که بازیگر است.

همیشه و قبل از حضور عباس رثایی در این برنامه نکته‌ای که ذهن مرا مشغول می‌کرد این بود که داورانی که اغلب هنرمند هستند طبق چه معیاری می‌توانند با این پراکندگی در رشته‌های مختلف توانایی افراد را قضاوت کنند‌؟

واقعا چگونه ممکن است یک موسیقی‌دان از یک ژیمناست با استعدادتر باشد؟یا برعکس؟شاید این نکته به ذهن خواننده مطلب خطور کند که در همه دنیا مسابقاتی با عنوان استعدادیابی به همین شیوه برگزار می‌شود‌، که صد البته باید بگویم رویدادهای معتبر استعدادیابی با این فرمت ده‌ها و شاید صدها پیش‌نیاز و زیرساخت دارند که در آن فکر همه چیز شده و درکل آنچه ما به عنوان یک نمایش تلویزیونی می‌بینیم یکی از کم‌اهمیت‌ترین اتفاقات برای شرکت کننده است.
( این موضوع به صورت کامل و جدی جای بررسی دارد که در حوصله این نوشته نیست)

دو ساعتی بود که در سالن پشت صحنه منتظر شروع ضبط بودیم و البته ما کاملا با این نوع تأخیر در جلسات فیلم‌برداری آشنا بودیم.مدت دیگری هم گذشت و تازه یک مجری فرعی روی صحنه رفت تا مردم حاضر در سالن را به وجد بیاورد و به اصلاح خودش انرژی را برای شروع ضبط با پخش موسیقی شاد‌، رقص نور و جیغ و دست و هورا به حد مطلوبی برساند.
که به اعتقاد من هرچه این انرژی در سالن بیشتر می‌شد انرژی شرکت‌کنندگان پشت صحنه کمتر و کمتر می‌شد.من فقط سعی می‌کردم با عباس حرف‌های بی‌ربط بزنم و جایی او را بنشانم تا انرژی‌اش کمتر تحلیل رود.

با صدای جیغ و تشویق تماشاچیان متوجه شدیم آقای علیخانی و داوران محترم در جایگاه قرارگرفتند و ضبط شروع شد.عباس به روی صحنه رفت‌، حتی خیلی پرقدرت‌تر و مصمم‌تر از همیشه‌، به قدری محکم شروع کرد که هنوز چند دقیقه از اجرا نگذشته بود چراغ رأی بشیر حسینی روشن شد، به لحظات پراحساس و پرتنش اجرا رسیده و کارگردان گاهی بسته صورت داوران را می‌دهد که اشک در چشمشان حلقه زده‌، اجرا تمام می‌شود‌، سالن به احترام اجرای عباس یک صدا تشویق می‌شود‌، برخی برمی‌خیزند‌، رأی سفید امین حیایی‌، رأی سفید آریا عظیمی‌نژاد‌، تصویر بسته رویا نونهالی را می‌بینیم که دستش را نزدیک دکمه برده‌، علیخانی‌، ما و همه مردم منتظر نگاهش می‌کنیم و خانم نونهالی می‌گویند من رأی نمی‌دهم.

دیگر صدای تعریف‌ها و تمجیدها را نمی‌شنوم (احتمالا تا کنون فیلم کامل اجرا را خودتان دیده باشید)فقط در آخرین لحظات می‌شنوم که احسان علیخانی می‌گوید خانم نونهالی که خودشان کارشناس بازیگری هستند در دادن رأی تا این حد مرددند و خانم نونهالی که می‌گوید من اجرای قبل شما را بیشتر پسندیدم و جنب‌و‌جوش بیشتری داشتید.هرچند با همین رأی هم عباس به فینال این برنامه می‌رود‌، اما من صدای قلبم را بیشتر از صدای جمعیت می‌شنوم، از اینجای ماجرا را می‌توانم حدس بزنم ... فقط با خودم می‌گویم یک بازیگر باید چه کاری در نقش زائر امام رضا(ع) انجام می‌داد که نداد، چگونه باید نفس بیننده در سینه حبس می‌شد که نشد.
در پایان شب زودتر از آنچه ما تصور می‌کنیم داوران شور می‌کنند‌، شرکت‌کنندگان فینالیست روی صحنه می‌روند‌، علیخانی اسم گروه باستانی و خواننده بوشهری را می‌خواند و عباس رثایی از ادامه راه حذف می‌شود.

بدون هیچ اعتراض و یا حتی چهره ناراحتی به سمت فرودگاه در حرکتیم و من مدام‌ این سؤال در ذهنم بی‌جواب فریاد می‌زند که چطور داورانی که هنرمند هستند می‌توانند با این پراکندگی در رشته‌های مختلف توانایی افراد را قضاوت کنند؟
واقعا چگونه ممکن است یک موسیقی‌دان از یک ژیمناست با استعدادتر باشد؟ یک بازیگر از یک نجار، یک ریاضیدان از یک تردست، یک نقاش از یک بدلکار و ...

این نیز بگذردتنها چیزی که از این رویداد در ذهن من باقی خواهد ماند خاطره عصری غریب در عصرجدید است.خداوند عاقبت عباس رثایی و همه هنرمندان با آبروی این سرزمین را ختم‌به‌خیرکند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
امین
۱۸:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
واقعا من بعنوان یک بیننده تلوزیون ویک ایرانی از هر دو اجرای عباس آقای رثایی نهایت لذت را بردم.
واقعا ایشان یک هنرمند واقعی ویک انسان شریف هستند که این نمایشهای تاثیر گذار رو اجرا کردند.خیلیی از نمایش ایشان روی صحنه لذت بردیم.