فیلم سینمایی «یلدا»، ساخته مسعود بخشی، اثری ساده و سرراست است که بهجز ایده اجرایی متفاوت و یک گره داستانی تکاندهنده، تفاوت مهمی با دیگر فیلمهای مشابهش در سالهای اخیر ندارد. بنابراین، از نقطهنظر محتوایی، اثر جدیدی در ادامه مسیر تولید فیلمهایی با موضوع قصاص به شمار نمیرود.
محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز- تمام چیزی که «یلدا» را متفاوت جلوه میدهد و حسابش را از تلهفیلمهای بیکیفیت و فیلمهای کوتاه ساده دانشجویی با همین مضمون جدا میکند، ایده ساختاری آن است که در نسبتش با یک برنامه تلویزیونی (بخوانید «ماه عسل») هویدا میشود. اگرچه فیلمساز اصرار دارد که باور کنیم با یک برنامه تلویزیونی خیالی به نام «لذت عفو» روبهرو هستیم که ویژه شب یلداست، اما کدها و مشابهتهای این برنامه با «ماه عسل» به قدری انکارناپذیر است که نخستین نمایش عمومی آن در همان ایام جشنواره با دو کامنت صریح از دو منتقد تلویزیون همراه شد.
مسعود فراستی در برنامه «هفت» درباره «یلدا» گفت: «به نظر یک ماه عسل ناچیز تلویزیونی است که ابدا بویی از سینما نبرده» و محمدتقی فهیم نیز اینگونه ادامه داد که «اتفاقا ماه عسل بهتر اشک مردم را درمیآورد» در ادامه نگاهی داریم به اوج و فرود برنامه تلویزیونی «ماه عسل» و کیفیت سینمایی فیلم «یلدا»، تا کیفیت فیلم تازه مسعود بخشی را، در پرتو نسبت سینما و تلویزیون، بررسی کنیم.
بخش اول: ماه عسل
مهمترین ویژهبرنامه ماه رمضان تلویزیون ایران در یک دهه اخیر، بدون تردید «ماه عسل» بوده که در سال ۸۶ کار خود را با طرحی از احسان علیخانی آغاز کرد و بیش از یک دهه روی آنتن ماند؛ تا اینکه علیخانی تصمیم گرفت مسیر کاری تازه خود را در «عصر جدید» دنبال کند؛ تصمیمی که درست یا غلط بودنش را فقط گذر زمان مشخص خواهد کرد. در ادامه، مدیران تلویزیون باز هم تجربه ناموفق تلاش برای تولید «ماه عسل» بدون علیخانی را تکرار کردند که طبعا نتیجه مطلوبی نداشت. این برنامه، اما در برهههایی آنقدر مورد توجه قرار گرفت که عملا به بخشی از فرهنگ افطار مردم تبدیل شد و میزانی از تأثیرگذاری را برای خود دست و پا کرد که حتی در جشنواره فیلم فجر اخیر هم یک فیلم سینمایی از روی آن ساخته شد. اما یک برنامه تلویزیونی عمومی و مناسبتی چطور میتواند اینقدر مهم شود که فیلم سینمایی را از روی آن بسازند؟
اوجگیری
«ماه عسل» در اجرا از یک وزنه اعتناپذیر بهره میبرد؛ مجری جوان و خوشسیمایی به نام احسان علیخانی که، علاوه بر تسلط کمنظیرش در بیان و هدایت خوب ریتم گفتوگوها، با صراحت لهجه و لحنی سرشار از صمیمیت، حسابی به دل مخاطب مینشست. از سوی دیگر، واکنش مؤثر علیخانی به انبوه تولیدات سلبریتیمحور تلویزیون این بود که مهمانهایی از دل مردم را روی صندلیاش مینشاند؛ کسانی که در اوج سادگی، قهرمان زندگی خودشان بودند و حضورشان به گرم شدن فضای گفتگوها کمک میکرد.
«ماه عسل» در انتخاب موضوعاتش هم خطمشی هوشمندانهای داشت و سعی میکرد مسائل مختلف اجتماعی را با رویکردی معنویتگرا تلفیق کند. این نحوه نگاه به موضوعات وقتی با انتخاب دقیق سوژههای بکر همراه میشد، از «ماه عسل» محصولی بسیار دلچسب برای زمان افطار مردم میساخت، چرا که کاملا با حال و هوای معنوی ماه رمضان همخوان بود.
علاوه بر اینها، سازندگان «ماه عسل» وسواس زیادی هم روی کیفیت اجرا داشتند و سعی میکردند حاصل کارشان حسابی حرفهای و سطح بالا از آب دربیاید. از طراحی دکورهای خیرهکننده عظیم و تغییر هرساله آنها گرفته تا تیتراژهای دوست داشتنی با صدای خوانندگان محبوب پاپ. عناصر مختلف اجرای ایده «ماه عسل» نشان دهنده احترام ویژه عوامل این برنامه به مخاطبان بودند. همچنین حفظ ارتباط بینندگان با «ماه عسل»، بالأخص در سالهای اخیر، با روشهایی مانند ساخت لباهنگ از سوی مردم و اضافه شدن بخش «قهرمان من»، جدیتر هم شد تا مخاطبان تلویزیون قرابت بیشتری با این برنامه احساس کنند.
فرود
در سالهای آخر تولید و پخش «ماه عسل»، با فراگیر شدن شبکههای اجتماعی، این برنامه با انبوهی از سوژههای سوخته روبه رو شد؛ زیرا در سالهای ابتدایی تولیدش میتوانست در طول سال سوژهها را تحت نظر قرار داده و برای رونمایی از قصههای جذاب در ماه رمضان بعدی، برنامهریزی کند، اما با فراگیر شدن شبکههای اجتماعی، کار به جایی رسید که امروزه اتفاقات در کسری از ثانیه فضای مجازی را اشغال میکنند یا در برنامههای اینترنتی پوشش داده میشوند. بدین ترتیب «ماه عسل»، بالأخص در دو سه سال آخر، با برهوت سوژههای ناب و کار نشده همراه بود و طرح چندباره موضوعات مشابهی مانند اعتیاد، قتلهای ناخواسته، اهدای عضو و گذشت اولیای دم از قصاص، باعث شد مخاطب پرتوقع این برنامه تا حدی دلسرد شود. سوژه اخیر، یعنی قتل برنامهریزی نشده و گذشتن اولیای دم از قصاص، موضوعی است که در برنامه محبوب شبکه سه بارها به آن پرداخته شد و حالا دستمایه «یلدا» برای تولید یک فیلم سینمایی بلند قرار گرفته است.
علاوه بر اینها، مریم نوابینژاد که در سالهای ابتدایی تولید «ماه عسل» به عنوان سوژهیاب اصلی فعالیت میکرد، پس از مدتی فعالیت در تلویزیونهای اینترنتی، در مقام یک برنامهساز مستقل، اقدام به تولید برنامه «هزار داستان» کرد که این برنامه همپوشانی تأملبرانگیزی با «ماه عسل» داشت. «هزار داستان» اگرچه از جهات مختلفی از قبیل کیفیت تولید و بیبهره بودنش از یک مجری ثابت مسلط و قدرتمند، ضعیفتر از «ماه عسل» بود، اما به خاطر محدود نبودنش به ماه رمضان، میتوانست زودتر به سوژهها بپردازد و همین موضوع دست علیخانی را حسابی از سوژههای ناب خالی میکرد. همچنین «ماه عسل» و مجریاش در سالهای اخیر به شدت زیر ذرهبین افکار عمومی و رسانهها قرار داشتند و هر اتفاق این برنامه به نقل محافل تبدیل میشد که بالطبع حواشی پیرامون این برنامه کیفیت هنری آن را تحتالشعاع قرار میداد. از دستمزد علیخانی گرفته تا برخی مهمانان پرحاشیه و حتی جوکهای فضای مجازی، حواشی «ماه عسل» در سالهای آخر بر کیفیت محتوایی آن میچربید.
بخش دوم: یلدا
سینمای جهان، بالأخص در گونه جنایی، بارها و در دورههای تاریخی مختلف به فراخور شرایط اجتماعی اقلیم خودش، از صفحه حوادث روزنامهها و روایتهای واقعی سایر رسانهها ایده گرفته و از نگاه آنها به سراغ حوادث واقعی رفته است. «یلدا» که روایت موضوعی نسبتا پرتکرار را مد نظر دارد، روی یکی از سوژههای برنامه تلویزیونی «ماه عسل» دست گذاشته تا در ایجاد فرم روایی، و نه صرفا در عرصه سوژهیابی و محتوا، از فضای پشت صحنه این برنامه استفاده کند.
از ابهام هنر و تجربه تا محتوای سردرگم
«یلدا»، به جز نحوه پرداخت قصهاش در ساختار پشت صحنه برنامه تلویزیونی، نکته متمایز دیگری ندارد و اصلا مشخص نیست که بر چه اساسی در گروه هنر و تجربه اکران میشود. اساسا این زیرگروه سینمایی هنوز در ایران به تعریف مشخصی نرسیده و انتخاب غلط شیوه نمایش «یلدا» مزیدبرعلت شده تا فیلمی که پر از ارجاعات تلویزیونی برای مخاطب عام است، در سالنهای هنر و تجربه که معمولا مخاطب خاص دارند، به نمایش درآید. این شیوه اکران و شرایط موجود در ارتباط با بیماری کرونا، باعث شد که نگارنده این مطلب، «یلدا» را در پردیس سینمایی هویزه مشهد، تک و تنها تماشا کند و تمام مدت به این موضوع بیندیشد که چرا این فیلم در یک گروه عمومی و حتی پلتفرمهای اکران آنلاین به نمایش درنیامده تا لااقل همان مخاطبان تلویزیونی «ماه عسل» بتوانند تماشایش کنند.
فیلم، داستان دختر جوانی را روایت میکند که به طور ناخواسته و در یک نزاع خانگی، همسر کهنسال خود را به قتل رسانده و به قصاص محکوم شده است؛ در حالی که قرار است در یک برنامه تلویزیونی ویژه شب یلدا و به طور زنده، از تنها، ولی دم باقیمانده، یعنی دختر مقتول، رضایت بگیرد. حقایق بیشتر، در دل این فرایند، کشف میشوند که به شکلی باورنکردنی جای شاکی و متشاکی را در نظر بیننده تغییر میدهند و در نهایت هم مخاطب نمیتواند موضع فیلمساز را درباره مسئله قصاص دریابد. به تعبیر دیگر، «یلدا» درباره موضوع اصلی خود، دچار یک جور تردید، میانهروی و حتی انفعال در عقیده میشود تا مخاطب، در حالی که بیشتر اتفاقات آتی فیلم را (به جز یک مورد) میتواند حدس بزند، مجبور شود خودش در مقام یک مفسر صاحبنظر به قضاوت بپردازد.
نگاه متکبرانه به تلویزیون
مهمترین چیزی که در طول تماشای «یلدا» مخاطب را آزار میدهد، نگاه از بالا به پایین و متکبرانه فیلمساز به مدیوم تلویزیون است. کدهای گوناگونی در این فیلم وجود دارد که نشان میدهند کارگردان «یلدا» یا اصلا درکی از تلویزیون نداشته و حتی چند قسمت از برنامهای اینچنینی را هم تماشا نکرده است که در این صورت بنا کردن ساختمان فیلمش بر چیزی که ابدا اطلاعی از آن ندارد، یک خودزنی نابخشودنی محسوب میشود. در حالت خوشبینانهتر، میتوان گفت که کارگردان، با نگاهی مغرورانه، سعی داشته تا شکل برنامهسازی در تلویزیون را به سخره بگیرد و با اغراق در خصایص عوامگرایانه تلویزیونی، به فراگیرترین رسانه تصویری ایران کنایه بزند؛ سیاستی که نهایتا به ضرر خودش تمام میشود.
از طراحی دکور اغراق شده، درشتنمایی لوگوی بیسلیقه و حتی آمار مضحک پیامکهای برنامه تخیلی «لذت عفو» هم که بگذریم، کارگردان «یلدا» به شکل خطرناکی تلویزیون را مدیومی قضاوتگر معرفی میکند؛ به طوری که در دو سه بخش از فیلم تأکید میشود که مسابقه پیامکی درباره رأی دادن مردم به بخشیدن یا نبخشیدن قاتل از سوی، ولی دم است. این مسابقه پیامکی تخیلی، وقتی با کنایههای پررنگ فیلمساز به اسپانسرزده بودن برنامههای تلویزیونی همراه میشود، این شائبه را به وجود میآورد که کارگردان خودش را در جایگاهی بسیار بالاتر تصور کرده و تلویزیون را مورد ریشخند قرار داده است؛ در حالی که هر مخاطب عامی هم میداند که امکان ندارد نظرسنجی پیامکی درباره چنین موضوعی، بتواند از رسانه ملی پخش شود.
نکته مهمی که درباره لحن متفرعنانه فیلمساز به تلویزیون وجود دارد، این است که یک کارگردان سینما، پس از مدتها فرصت و در اختیار داشتن بودجه کافی، حتی نتوانسته امری تقلیدی و چیزی مشابه با برنامه «ماه عسل» به وجود آورد که ذوق مخاطب را کور نکند. بازیگر نقش مجری برنامه که طبیعتا کمی تمرین کرده، حتی نمیتواند کاری که هر شب احسان علیخانی جلوی دوربین زنده تلویزیون انجام میداد را بازی کند. فیلمساز هم توجهی به این نکته ندارد که یک سلبریتی، در میانه بحثی تا این حد داغ و جدی، وارد صحنه نمیشود تا منفعلانه فقط فالی بگیرد و با یک شعار غبارگرفته و مندرس، قاب تلویزیون را ترک کند. شاید کارمای رویکرد تمسخرگونه «یلدا» نسبت به «ماه عسل» همین است که این فیلم، در بخش پایانی، به شکل ناخواستهای در سکانس تصادف رنگ و بوی «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» و «کلید اسرار» به خودش میگیرد تا ضدتبلیغ تلویزیونی آن، ناخواسته به تقدیس تلویزیون و «ماه عسل» منجر شود.
کیفیت هنری
اثری با این شکل و شمایل که تمام هویتش را به بازسازی پشت صحنه یک برنامه تلویزیونی گره زده و تعمدا قصد استفاده از فلشبک را ندارد، طبیعی است که با مشکلات جدی روبه رو شود. استفاده نکردن از فلشبکها، باعث شده «یلدا» بیش از حد پرحرف و دیالوگمحور به نظر برسد و همین موضوع که با تدوین رفتوبرگشتی آزاردهندهتر هم شده، مخاطب را حسابی کلافه میکند. پرداخت بیش از حد فیلمساز به نمایش پشت صحنه برنامه زنده تلویزیونی در نیم ساعت ابتدایی فیلم بسیار طولانی است و بیننده را با انبوه اطلاعات بیمورد درباره نحوه کارگردانی برنامه زنده، آزار میدهد. فیلمی که بنا دارد در چنین فضایی جلوی دوربین برود، مستلزم کاراکترهای پرتعداد هم نیست و برای ساخته شدنش فقط به سه چهار نفر نیاز دارد. این در حالی است که نویسنده «یلدا» عمدا قصد شلوغ کردن اثر خودش با کاراکترهای اضافی را داشته و چند شخصیت کاملا سردرگم، از جمله ناظر پخشی که مدام نق میزند و همان سلبریتی بیفایدهای که نیامده صحنه را ترک میکند، کیفیت و ریتم فیلم را حسابی خراب میکنند.
با توجه به رفت و برگشتهای قاب دوربین از داخل استودیو به پشت صحنه و حتی در مواردی به نگهبانی، صداگذاری و صدابرداری، «یلدا» یکی از مهمترین عناصر آن است که بدبختانه با سهلانگاری برگزار شده و کم و زیاد شدن صدای گفتگوهای داخل برنامه در سکانسهای پشت صحنه، مانع شنیده شدن تمام حرفها از سوی مخاطب میشود. بازیگر نقش اصلی فیلم نیز میتوانست به یک اجرای درجه یک و نظرگیر دست یابد که ظرفیتهای احساسی نقش را بالفعل میکند؛ با این حال، صدف عسگری در مقام نقش اصلی «یلدا»، چنان که باید و شاید، روی نقشش مسلط ظاهر نشده و بالأخص در بیان، ضعیف عمل میکند. این در حالی است که کاراکتر آقای آیت (با بازی بابک کریمی) از معدود شخصیتهای باورپذیر و غافلگیرکننده فیلم است که اجرای این بازیگر کارکشته هم به جلوهگری آن یاری میرساند. همچنین فرشته حسینی، با اجرای یک نقش فرعی کوتاه در «یلدا»، شمه تازهای از تواناییهایش را به رخ میکشد و مخاطب را امیدوار میکند که بهزودی اجراهای درخشانتری از او ببیند.
تریلر فیلم «یلدا»