جمالالدین دهواری، ابراهیم بلوچنیا و عبداللّه نوهانی پس از ۵سال اسارت از بند دزدان دریایی سومالی آزاد و یکم شهریورماه وارد فرودگاه کنارک شدند و به آغوش خانواده خود بازگشتند.
به گزارش شهرآرانیوز، بهمنماه ۹۳ بود که ۲۱صیاد با یک لنج از کنارک به دریا رفتند تا رزق و روزی همیشگیشان را از آب بگیرند و لقمهای نان حلال برای زن و بچهشان ببرند، اما آنچه دزدان سومالیایی به سرشان آوردند و ۴ صیاد ایرانی بعد آزادی تعریف کردند، داستانی عجیب، سخت و هولناک است.
صیادان آزاد شده؛ مهرماه ۹۸
از ۲۱ صیاد، شانس با مسعود بلوچی، شیرمحمد تابهزر، احمد بلوچی و آدم بلوچی یار بود که دزدان دریایی سومالی تصمیم گرفتند آنها را پس از گذشت ۴۰ماه جهنمی آزاد کنند تا پس از بازگشت به ایران روایتگر درد و رنجشان باشند.
آنها ۷ روز تمام روی دریا بودند تا به ۴۰۶کیلومتری ساحل سومالی رسیدند. به منطقه آزاد که رسیدند، تور ماهیگیریشان را پهن کردند. تا ۲۵روز نانشان در روغن بود و ماهی شکار کردند، اما عصر روز ۲۶ام ناگهان ورق برگشت.
۱۵دزد دریایی مسلح به آرپیجی و نارنجکانداز، سوار بر ۲ قایق تندرو به صیادان نزدیک شدند. مردان ایرانی با چشمهایگشاد شده از ترس به حرکات مارپیچ دزدان دریایی نگاه میکردند که دائم دور میزدند تا رد کشتی آنها را پیداکنند، اما هرچه گشتند، کمتر پیدا کردند. دزدان وارد لنج شدند و از ناخدا و رفقایش خواستند دستشان را روی سرشان بگذارند و رو به دریا بنشینند. این آغاز ماجرای هولناکی بود که شیرمحمد، یکی از صیادان آزاد شده از اسارت دزدان سومالیایی، از روز حادثه تعریف کرد.
دزدان دریایی، مردان صیاد را ۱۴ماه در لنج زندانی کردند و بعد آنها را به جنگل بردند. در جنگل، چنان بلایی بر سر صیادان آوردند که آرزو کردندای کاش در همان لنج خودشان زندانی میماندند. مرگ را روزی هزار بار جلو چشمشان دیدند.
مدتی بعد، ۸ صیاد بهعلت شکنجه و گرسنگی و تشنگی جلو چشم بقیه جان دادند. برادر جلو چشم برادر مُرد و صیادان عزادار، اجساد برادرانشان را با دستور دزدان دریایی، درست در یک متری خود دفن کردند.
روایت صیادان برگشته به کنارک؛ شهریورماه ۱۳۹۹
عبداللّه در تمام این سالها نمیدانست که برادرش را از دست داده است. جلال بیستوهفتساله یکی از آن ٨نفری بود که شکنجههای دزدان دریایی سومالی را تاب نیاورد و جان داد. خودش اسیر بود، اما از برادرش جلال خبری نداشت. حالا با تنی رنجور و خسته با روانی پریشان به وطن بازگشته است تا بعد ٥سال در خانه و زندگی سابقش روزگار بگذراند. ولی کسی نمیداند که او میتواند مثل سابق زندگی کند یا خیر. ٥سال شکنجه از او آدمی دیگر ساخته است.
۵سال شکنجه، زندگی بدون آب و غذا، تحمل گرمای داغ در بیابانهای سومالی برای آخرین گروه از بلوچیهای گرفتار، به پایان رسید. ابراهیم، عبداللّه و جمال ۳ نفر آخری بودند که بعد از سالها آزار در شکنجهگاه دزدان دریایی سومالی، ۲ روز پیش به کشورمان بازگشتند. این ۳ بلوچ، بهوسیله سربازان گمنام امام زمان (عج) و با همکاری وزارت امورخارجه و نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آزاد شدند. اینها جزو ٢١نفری بودند که فروردینماه سال ٩٤ در آبهای سومالی به دست دزدان دریایی اسیر شدند. با لنجی بهنام «سراج» در آبهای نزدیک سومالی به اسارت دزدان دریایی درآمدند.
طلب مبالغ هنگفت برای آزادی اسرا
در این گیرودار، فرار یکی دیگر از صیادان بهنام گلاب اوضاع را خرابتر کرد. با فرار او، دزدان دریایی شکنجهها را خیلی بدتر از قبل دوباره از سرگرفتند. آب و غذا را قطع کردند، با دندان بازوی صیادان را گاز گرفتند، طوری که گوشت از بدن جدا شد. با آهن پای یکی از صیادان را از ۴ نقطه شکستند و سیگار روشن را روی پوستشان خاموشکردند. شرایط لحظهبهلحظه برای صیادان شکنجهآورتر میشد. صیادان که میدانستند اگر همینطور پیش برود، دیر یا زود میمیرند، دنبال راه چارهگشتند. به دزدها گفتند زنده آنها بیشتر از مردهشان به درد میخورد و اگر پول میخواهند باید با خانوادههایشان تماس بگیرند. طمع پول زیاد باعث شد دزدان دریایی سومالی دست از شکنجه بردارند.
دزدها مبالغ هنگفتی در حد یکمیلیون دلار برای آزادی اسرا طلب میکردند. دوباره به صیادان آب و غذا دادند و مردان صیاد هم طبق قرارومدار قبلی با خانوادههایشان تماسگرفتند و گفتند ۱۲۰هزار دلار به حساب دزدان سومالیایی بریزند. خانواده صیادان به امید برگشتن مردانشان، بیمعطلی ۴۵ هزار دلار جمع کردند و با واسطه به دزدان دادند. صاحب لنج هم ۷۵ هزار دلار به مردی سومالیایی بهنام عثمانی داد که او پولها را دزدید.
در حالیکه دزدان سومالیایی با پولهای بادآورده مشغول خوشگذرانی و صیادان چشمانتظار مرگ بودند، در ایران، اما خیلی خبرها بود. درست یک ماه بعد از به اسارت درآمدن صیادان، دولت برای نجات آنها وارد عمل شد. همه پای کار بودند، از شورای عالی امنیت ملی تا وزارت اطلاعات و وزارت خارجه و سپاه قدس. در قدم بعدی عملیات نجات و با تمام مشکلاتی که وجود داشت، ۴ صیاد با کمک گروه زبده عملیاتی از بند دزدان دریایی آزاد شدند و پس از تحمل ۳ سال اسارت توانستند خاک پاک وطن را سرمه چشمانشان کنند و با عشق بگویند: «همین ساحل ایران خوب است، دستکم امنیت دارد.»
ماهیگیر چهلساله و روایت ترسناکی از شکنجههایشان
آنهایی که شکنجهها را تاب نیاوردند و در گرمای بیابان جان دادند، چندینسال اسارت کشیدند، بردگی کردند، آب و غذا نخوردند، حمام نرفتند، گرمای شدید را تحمل کردند و از خانوادههایشان بیخبر ماندند. اینها تنها بخشی از عذابهایی است که اسیران دزدان سومالی تجربه کردند. ماجرای صیادان ایرانی تازه نیست، اما خیلی هم قدیمی نیست.
محمد شریف پناهنده یکی از ماهیگیران اسیری بود که اواخر شهریورماه۹۸ با همکاری دولت و «انجمن حمایت از رهایی گروگانها» آزاد شد و دوم مهرماه به ایران بازگشت. این ماهیگیر چهلساله روایت ترسناکی از شکنجههایشان در آن جنگل داغ و سوزان داشت: «نزدیک یک قبیله و در جنگلی نگهداری میشدیم. آفتاب شدیدش آزاردهنده بود. نه غذا، نه آب و نه دارو داشتیم. در ٢٤ساعت مقدار خیلی کمی برنج میدادند که در آب میجوشاندیم و میخوردیم. از شدت گرسنگی حتی توان صحبت کردن هم نداشتیم. بعضی وقتها برگ درختان را میخوردیم. آفتاب سوزان بود و فصلهای سرما هم از شدت سرما میلرزیدیم، ولی تنها یک گونی به ما میدادند تا رویمان بکشیم. هر ۲ نفرمان را با زنجیر و قفل به هم بسته بودند و به همین دلیل نمیتوانستیم راحت بخوابیم. قبل از اسارت ۹۰کیلو بودم، اما حالا ۴۸ کیلو وزن دارم. بعضی وقتها صبحها بالای سرمان ظاهر میشدند. تلفنهمراه به ما میدادند و میگفتند به خانواده، دولت ایران، سازمان ملل یا هر کشور دیگری زنگ بزنید و بگویید برای ما پول بفرستند تا شما را نکشیم. وقتی زنگ میزدیم، شلیک میکردند، با قنداق اسلحه کتکمان میزدند تا خانوادههایمان شاهد شکنجهها باشند. وضع خیلی وحشتناکی بود که تحملکردنش بهشدت سخت بود».
شکنجههای این بلوچیها همچنان ادامه داشت تا اینکه در نهایت قرعه زندگی بهنام ١٣نفرشان افتاد و توانستند از چنگال این شکنجهگران ترسناک نجات پیدا کنند.
تنها برای لقمه نانی رفته بودند، قرار بود به رسم هر سال بعد از ۲ ماه برگردند، اما بازگشتشان چندینسال طول کشید. با بدنهایی قوی به دل آب زدند، اما رنجور و خسته برگشتند. سال٩٧ و ٩٨، ١٠نفرشان آزاد شدند و به کشور بازگشتند. به آغوش خانوادههایشان رسیدند و زندگی دوباره را تجربه کردند. اما ابراهیم و عبداللّه و جمال هنوز مانده بودند و با مرگ دستوپنجه نرم میکردند. خیلی وقت بود که کسی از آنها خبر نداشت تا اینکه ٥روز قبل در اوج ناامیدی خبر خوش رسید. ۳نفر آخر این گروه آزاردیده در راه وطن بودند. حالا بازگشتهاند و قرار است بعد از ٥سال غذای گرم بخورند، خانوادههایشان را در آغوش بکشند و یک دل سیر زندگی کنند.
برایمان فیلم شکنجهها را میفرستادند
نادر برادر بستساله عبداللّه حالا به شوق دیدن برادرش لحظهشماری میکند. یکی از برادرانش را از دست داده است و حالا میخواهد برادر دیگرش را در آغوش بگیرد: «یکسال بود که از برادرم هیچ خبری نداشتیم. نه تماسی گرفت و نه اثری از او بود. پارسال بود که شنیدیم جلال فوت کرده است. اسیری که سال گذشته آزاد شد، خبر داد که برادرم زیر شکنجهها تاب نیاورده و جان باخته است. به ما گفت که عبداللّه هنوز زنده است، ولی از مرگ برادرش خبر ندارد. گویا پس از اسارت آنها را از هم جدا کرده بودند. تا سال گذشته هر از گاهی تماس میگرفتند و از ما طلب پول میکردند. ٤٠٠هزار دلار میخواستند. هرچه به آنها التماس میکردیم که دست از سر برادرمان بردارند، فایدهای نداشت. تماس میگرفتند و پشت تلفن برادرمان را شکنجه میدادند. برایمان فیلم شکنجهها را میفرستادند. میگفتیم پول نداریم، ولی گوش نمیکردند. فقط میخواستند به هدفشان برسند. اما از پارسال بود که دیگر هیچ خبری نشد. حتی تصور کردیم که عبداللّه هم مثل جلال فوت کرده است. دیگر هیچ تماسی برقرار نشد.»
عبداللّه نوحانی ١٩سال داشت که اسیر شد. مجرد بود و رفت تا ماهی تُن صید کند، اما خبر دادند که همراه با برادرش جلال اسیر دست دزدان دریایی شده است: «حالا عبداللّه ٢٤سال دارد. خیلی بیتابیم که او را ببینیم. او هر سال با جلال به دل آب میزد. جلال ٢٧سال داشت، ازدواج کرده بود، ولی فرزندی نداشت. بیگناه شکنجه شد و بیگناه جان باخت. در سال ۲ ماه برای صید ماهی تُن میرفتند.
هیچوقت اثری از دزدان دریایی نبود. اصلا فکرش را هم نمیکردیم که دزد دریایی آن اطراف وجود داشته باشد. هرسال با خیال راحت میرفتند و برمیگشتند، ولی اینبار دزدان آنها را غافلگیر کرده بودند. هربار که میرفتند، حدود ٧میلیون تومان برایشان درآمد داشت، یعنی ٧میلیون تومان در سال درآمد آنها بود. با این حال، دست از تلاش برنمیداشتند. ما ۳ برادر بودیم که دزدان دریایی ۲ برادرم را از ما گرفتند. سالها از هم دور بودیم. حالا فقط یکی از آنها برمیگردد. با این حال دل تو دلمان نیست برای دیدن برادرم. با وجود شکنجههایی که شده، مطمئنم که دیگر توانی برایش نمانده است. عبداللّه برگردد، تمام تلاشمان را میکنیم تا زندگی را دوباره برایش گلستان کنیم تا شاید بتواند این ٥سال جهنمی را فراموش کند. فعلا او به تهران رسیده است و منتظریم که به بلوچستان برگردد.»
١٠ماه انتظار کشنده
٢٧سال داشت که اسیر دست شکنجهگران سومالی شد. ابراهیم تا آخر ماند و مبارزه کرد. زنده ماند و با بدنی نحیف به خاک وطنش بازگشت. ابراهیم بلوچنیا با خانواده خالهاش زندگی میکرد. برای گذران زندگی به دل آب میزد و به شکار و صید ماهی میرفت. کاروبارش بد نبود تا اینکه در آن زمستان سرد، روی آبها همراه ٢٠نفر از همکارانش غافلگیر شد. شکنجه شد و گرسنه ماند. چندینبار تا پای مرگ رفت تا اینکه در نهایت به وطنش بازگشت.
پسرخاله ابراهیم که حالا بیتاب دیدار است، در گفتگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای این چندسال دوری را روایت میکند: «ابراهیم از هفتسالگی با ما زندگی میکرد. مادرش ازدواج کرد و رفت. برای همین او به خانه ما آمد و مثل برادرم با هم بزرگ شدیم. کارش ماهیگیری بود. صید میکرد و پول درمیآورد. حتی فکرش را هم نمیکرد که ممکن است روزی اسیر دست دزدان دریایی شود، آنقدر که تصور میکرد دزدان دریایی فقط برای قصههاست، اما رفت و دیگر برنگشت. خیلی تلاش کردیم. حتی میخواستیم پول فراهم کنیم، ولی فایدهای نداشت. فیلم شکنجههای ابراهیم که دزدان برایمان میفرستادند، بیشتر از هر چیزی آزارمان میداد تا اینکه از ١٠ماه پیش از او هیچ خبری نشد. دیگر هیچکس تماس نگرفت. از اسیرانی که آزاد شده بودند، شنیده بودیم که چقدر شکنجهها وحشتناک است و هرکسی نمیتواند تاب بیاورد. برای همین این ١٠ماه برایمان بهشدت آزاردهنده بود. تصور میکردیم دیگر ابراهیم را نخواهیم دید. کاری از دستمان برنمیآمد. خانوادهمان نابود شد، ولی مجبور بودیم صبر کنیم، صبر و انتظاری کشنده. نمیدانستیم باید چه کار کنیم. بهویژه اینکه میدانستیم ٨ نفر از آنها کشته شدهاند تا اینکه چند روز پیش خبر آزادی ابراهیم و ۲ نفر دیگر را شنیدیم. هنوز هم باورمان نمیشود. انگار داریم رؤیا میبینیم. تا او را در آغوش نگیریم، نمیتوانیم باور کنیم که ابراهیم برگشته و زنده است. او ٥سال تمام بهطرز وحشتناکی زندگی کرد و زنده ماند. نمیدانیم از این به بعد چطور میتواند روزگارش را بگذراند. فقط امیدواریم هرچه زودتر بتواند حال روحی سابقش را به دست آورد.»