این روزها همزمان است با روز جهانی معلم. هرچند این رویداد در سیستم آموزشی ایران کمتر شناخته شده و به جای آن هفته معلم را در اردیبهشت ماه جشن میگیرند.
فرنود فغفور مغربی | شهرآرانیوز؛ این روزها همزمان است با روز جهانی معلم. هرچند این رویداد در سیستم آموزشی ایران کمتر شناخته شده و به جای آن هفته معلم را در اردیبهشت ماه جشن میگیرند. این روز را میتوان روز جهانی معلم و آنچه در دومین ماه سال است را میتوان روز معلم در ایران دانست. هرچند با توجه به اهمیت نهاد مدرسه و آموزش هر روز، روز آنهاست. در محدوده مدارس منطقه گشتیم تا با بانویی آشنا شدیم که از معلمی شروع کرده و امروزه چند سالی است که مدیر دبستان است. دورهای هم در دانشگاه و کلاسهای ضمن خدمت تدریس کرده و حالا همه ۲۷ سال تلاش و تجربهاش را گذاشته پای دبستانی در همین محدوده منطقه ۳. پسر بزرگ خانم آموزگار هم به کمک مادر آمده و سعی دارند با هم آموزشگاهی نمونه و پیشرو برای بچههای منطقه داشته باشند. او میگوید: «وظیفهام را در قبال درس، پیشرفت، شوهر، بچهها و دانشآموزانم تا جایی که میتوانستم ادا کردهام و همه اینها به مدد کاستن از آسایش خودم بوده است.» البته انجام کارها به بهترین شکل، آرامشی از جنس والاتر از تفریحات روزمره برایش آفریده است.
با او درباره پیشرفت علمی، تجربیاتش در مدیریت مدرسه، وضعیت کتابهای آموزشی، تغییراتی که سیستم آموزشی با دوره ما -دهه پنجاه و شصتیها- داشته گپ زدیم. کرونا و بلایی که بر سر نهاد آموزشی کشور آوار کرده و شیوه مقابله با آن در مدرسه، بخشی دیگر از صحبتهای ما بود. روزی که پس از مصاحبه در گوشه حیاط دبستان شاهد شاگردان کمشمار این روزهای کرونایی بودم میتوانستم حس کنم که نگران است. او و ناظم و معلمها هرچند ناگفته، اما در رفتارشان نگرانی موج میزد. نگرانی از دچار شدن کودکی به کرونا و دائم از بچهها میخواستند از هم دورتر بایستند. تا زنگ تفریح تمام شد، جان همه ما بالا آمد. گشتوگذاری هم در کلاسها داشتم. یک کلاس فقط با چهار شاگرد و شلوغترین کلاس کمتر از ۱۰ شاگرد داشت.
ماجرای تدریس خانم آموزگار برای بچههایی که در بیمارستان اکبر بستری شده بودند نقطه اوج این گفتوگوهاست. بخشهای منتخب این گفتگو را در ادامه میخوانید.
لطفاً مختصری درباره خودتان بفرمایید.
زهرا آموزگار هستم و فوقلیسانس مشاوره دارم. متولد سال ۵۲ و تاکنون ۲۷ سال است که از آموزگاری در همه پایهها تا معاونت و مدیریت در پرونده خدمتی خود دارم. ۳ پسر دارم. کوچکترین آنها سوم دبستان است و بعدی در دوره متوسطه و سومی (محمد سعادتی کلاتی) هم ۲۵ ساله است و ازجمله نخبگان کشوری است. چند سال اخیر مدیر و مؤسس دبستانی دخترانه در بولوار مجلسی غربی هستم. سعی کردم همه ایدهها و دستاوردهایی را که در این سالها داشتهام در این مدرسه به اجرا بگذارم و برای دانشآموزان بااستعداد این محدوده سکوی پرشی برای پیشرفت آنها باشم.
از فرزند بزرگتان بیشتر بگویید.
محمد در رشته طراحی صنعتی درسخوانده و مقامآور بوده است. هم در استان و هم مسابقات ملی مقام علمی دارد و قرار بود او را برای رقابتهای بینالمللی به مسابقات که در ابوظبی برگزار میشد، بفرستند. ماهها در دوره آموزشی بوده، اما در لحظه آخر ورق را برگرداندند و ضربه بدی به شخصیت و روحیه فرزندم وارد شد. او بعد از این ماجرا تصمیم گرفت یاور من باشد و با کمک او توانستم مدرسهای در محدوده بولوار مجلسی با آخرین روشهایی که از تجربیات جهانی برگرفتهشده راهاندازی کنم.
با توجه به اینکه ۳ فرزند دارید همسرتان با کار طولانی بیرون از خانه موافق است؟
من در خودم این توانایی را دیدهام که همراه با انجام وظایفم در خانه برای همسر و فرزندانم و رسیدگی به همه مسائلی که برای خانمها تعریف شده به کار خارج از خانه بپردازم. این ادعا هم بیدلیل نیست. نمونههایی همیشه در زندگیام بوده که ثابت کرده هم در خانه موفق بودهام و هم در عرصه اجتماعی. بگذارید یک مثال بزنم. در دوره کارشناسی که مشغول به تحصیل بودم و کار تدریس را هم انجام میدادم، مهمانی از تهران برایمان آمده بود و من علاوهبر همه کارهای متعارفم به مهمانداری و همراهی با آنها هم مشغول بودم. خانمی که مهمان ما بود سالها بعد برایم تعریف میکرد که تو بعد از اینکه شام پختی و همگی غذا خوردیم و برایمان جایی برای خواب مهیا کردی به گوشه اتاق رفتی و فرزندت را روی پا خواباندی و در همان حال کتاب دانشگاهیات را هم باز کرده بودی و درس میخواندی. این تصویر که روایت آن خانم از من است نشان میدهد اگر کسی بخواهد که به همه اهداف برسد باید تلاش کند و بهطور موازی کار را جلو ببرد. البته باید از خواب و استراحت شخصی خود کم کرد. شبهایی بوده که من نیم ساعت خوابیدهام و بقیه را به کارهای جامانده از روز و درسخواندن تا صبح گذراندهام. در اوایل خدمتم تصمیم داشتم نرفتن به کار را هم تجربه کنم، اما همسرم و خانوادهاش من را تشویق میکردند که کارم را ادامه بدهم و رشد بکنم. واقعیت این است که برای رشد در هر موضوعی باید به خود سختی وارد کرد وگرنه به نتایج چندان رضایتبخشی نمیرسیم.
مدیریت دبستان کار راحتی است؟
(خانم آموزگار نگاهی به من میکند) کسی که قرار است مدیر دبستان باشد یعنی عملاً باید آموزگار هر شش کلاس باشد. در مدرسه ما پیشدبستانی هم داریم که عملاً میشود آموزگار هر ۷ پایه. اگر مدیر فقط مدیر باشد بهجایی نمیرسد. من خودم را مسئول همه مسائل مدرسه میدانم. این روحیه باعث شده همه همکارانم هم کار را از خودشان بدانند و نهایت تلاششان را انجام بدهند تا مدرسهای در مقایسه با دیگر مدارس منطقه بهتر و پیشروتر داشته باشیم.
یک روز کاری شما چگونه میگذرد؟
روز من با نماز و دعا شروع میشود و بعد از انجام فریضه روند زندگیام را شروع میکنم. صبحانه را برای همسر و فرزندانم آماده میکنم و تا قبل از اینکه به کار خارج از خانهام بروم حتی تکلیف ناهار خانواده هم مشخص شده است. به کارهای لازم دیگر هم میپردازم و حدود ساعت هفت من را میتوانید آماده و بانشاط در مدرسه ببینید. تا ظهر در مدرسه هستم و البته گاهی هم باید بنا به اقتضائات کاری به اداره کل بروم. واقعیت این است که به مقتضای کارم حتی نیمهشبها هم بیدار میشوم و کانالهای مرتبط به کارم را چندباره بررسی میکنم. ماجرا تا ساعت ۲ به همین شکل است و بعد نوبت برگشت به خانه و ناهار و رسیدگی به امور خانه است. من خریدهای مدرسه را هم انجام میدهم و این کار معمولاً در ساعات اولیه شب انجام میشود. ممکن است کلاس یا سمینار و موارد مشابهی هم دعوت باشم که در این ساعات زمانبندی میشود.
شنیدهام شما دانشآموزان بورسیهای هم دارید؟
بله! این افتخار من و مدرسه ماست که در هر کلاس یکی دو دانشآموز بیبضاعت را بدون دریافت هیچ هزینهای قبول کردهایم و همه هزینههای آنها را توسط خودم یا افرادی که آشنایی دارند پرداخت میشود. من این دانشآموزان را طی فرایند خاصی قبول میکنم. باید از لحاظ هوشی در وضعیت ایدهآلی باشند و فقط از لحاظ مالی مشکل داشته باشند. این دانشآموزانم معمولاً پدرشان فوت شدهاند. برای من این دانشآموزان برکت مدرسه هستند و همه جور حمایتی از آنها میکنم. هشت دانشآموز بورسیهای در مدرسه داریم.
ماجرای بیمارستان اکبر و مدرسه آن چیست؟
همانطور که میدانید بیمارستان اکبر بیمارستانی ویژه کودکان است. اداره کل آموزشوپرورش استان طرحی خاص برای این بیمارستان داشت. برای بچههای تحت درمان که امکان حضور در کلاسهای درس نداشتند اتاقی را مجهز کرده بودند و به نام «مدرسه امید» فرایند آموزشی را ادامه میداد. بخشی از معلمها برای تدریس بهطور افتخاری به آنجا میرفتند. طرح از بیمارستان دکتر شیخ شروع شد و بعد از آن به بیمارستان اکبر رسید. من هم این توفیق را داشتم که دو سال قبل در این طرح همکاری میکردم و در آن مدرسه درس میدادم. دانشآموزان بیمار گاهی با سرم به اتاق میآمدند. اگر دانشآموز به خاطر بیماری نمیتوانست به مدرسه داخل بیمارستان بیاید ما بر بالین او حاضر میشدیم و حتی کتاب آن پایه تحصیلی را همراه میبردیم و کار آموزشی را انجام میدادیم. خانوادهها از این طرح خیلی استقبال کرده بودند و حتی باعث روحیه مضاعف در دانشآموزان بستری شده بود. خاطرهای که هر وقت به یادم میآید تمام وجودم پر از انرژی و حس خوب میشود دقیقاً در همین بیمارستان و مدرسه روی داد.
همینجا خاطرهای که گفتید را بیان کنید.
روزی چند کتاب مربوط به پایههای مختلف را در دست داشتم و به اتاق کودکی که وضعیت سختی داشت رفتم. کودک من را میدید، اما مادرش که معلوم بود چندین روز در بیمارستان او را همراهی میکرده پشت به من بود. کودک تا من و مشخصاً کتابها را دید فریادی از سر شوق زد: مامان! مامان! کتابهایم. نگاه کن کتابهایم. مادرش از این فریاد ترسیده و گیج شده بود. ظاهراً آن کودک از شهرستان آورده شده و بهدلیل بروز بیماری به سرعت منتقل شده و امکان آوردن کتابهایش را نداشت. کودک ذوق کرده بود و من و مادرش هم خیلی خوشحال شدیم. به او درس دادم و با فراگیری زیادی درسها را آموخت.
کرونا با آموزشوپرورش چه کرده است؟
این بیماری همان جوری که برای همه صنفها و مشاغل مزاحمتهایی داشته برای روند تدریس هم بیمسئله نبوده است. محدودیتها هم در بخش مالی، آموزشی و پرورشی و بهداشتی بوده است. برای همین ما خواهان این هستیم که خانوادهها بیشتر کمک کنند و فاصله و تفاوت خانه و مدرسه کمرنگتر شود و وظیفهای که پیش از این برعهده مدرسه بود به نحوی توسط خانواده پیگیری شود. مادرها و پدرها الآن «معلم دوم» هستند. آموزش مجازی پیش از این در برخی مدارس وجود داشت، اما مدارس دولتی نداشتند. کرونا باعث شد آموزش مجازی بخش جدی برنامههای آموزشی شود. سال قبل، چون اولین برخورد جدی نهاد مدرسه با فضای مجازی بهعنوان ابزاری برای انتقال آموزش بود چندان توانمند نبودیم، اما در طول سال قبل کارگاههایی برای معلمان برگزار شد تا بتوانند کارایی بهتری در فضای مجازی داشته باشند. معلمها با ویرایش ویدئویی فایلها آشنا شدند و محتواهای حرفهایتری برای ارائه در فضای مجازی درست میکنند.
مدرسه شما چند دانشآموز دارد و وضعیت آموزشی و بهداشتی اش در این دوران چگونه است؟
ما ۹۰ دانشآموز داریم و به دو گروه الف و ب تقسیم شدهاند. هر گروه روز در میان به مدرسه میتوانند بیایند. البته اگر دانشآموزی سرفه بکند، تب داشته باشد یا کمترین علائمی که مشکوک به کرونا باشد از خودش بروز دهد در مدرسه او را نمیپذیریم. در بخش ورودی مدرسه دستگاه ضدعفونیکننده داریم. در هر کلاس هم پمپهای حاوی مواد ضدعفونیکننده قرار دارد. کلاسها هم قبل از آمدن و بعد از رفتن دانشآموزان ضدعفونی میشود. پنجرهها هم باز است و همه تهویههای سالن هم کار میکند تا امنترین وضعیت برای بچهها فراهم باشد. حتی ماسکهای یکشکل برای همه دانشآموزان تهیه کردیم و همه موظف به استفاده از آنها هستند. بچهها وقتی میخواهند به کلاس وارد شوند کفشهایشان را در آورده و با دمپایی اختصاصی حضور پیدا میکنند. از ۴۵ دانشآموز در هر روز معمولاً ۳۰ نفر به کلاس میآیند و بقیه ترجیح میدهند از بخش غیرحضوری استفاده کنند. قبل از شروع سال تحصیلی، هم با معلمها و هم اولیای دانشآموزان جلسه برگزار کردم و توجیهات لازم را انجام دادم تا در این وضعیت خاص برنامههای آموزشی به تأخیر نیفتد. در مدرسه ما هم آموزش مجازی داریم و هم حضوری. بنا به پروتکلها کارمان را جلو میبریم؛ اما واقعاً اصلاً تأکیدی به آمدن دانشآموزان به مدرسه در این وضعیت نداریم. تا جایی که از مدرسه دیگر همجوار خبر دارم ماجرای مبارزه با کرونا تقریباً در همین شکل پیگیری میشود، اما باز هم تأکید میکنم مدرسه تأکیدی به آمدن دانشآموزان در این وضعیت ندارد. شاگرد کلاس اول، چون هنوز نه خواندن و نه نوشتن یاد دارد بیشتر به حضور در مدرسه نیاز دارد، اما این نیاز در دیگر پایهها کمتر است.
قبول میکنید که رفتار قبلی شما و همکارانتان در برخورد با فضای مجازی و داشتن گوشی همراه توسط دانشآموزان اشتباه بوده است؟
این مسئله یک جنبه ندارد. ما پیش از این نگران آفتهای گوشی همراه و فضای بدون مدیریت آن بودیم. بههرحال مقتضیات زمان هم مهم است. البته هنوز هم اعتقاد داریم اگر کنترلی بر ماجرا نباشد دچار آفتهای آن خواهیم شد، اما در کنار آن نمیتوان منکر فواید آن شد. کرونا نشان داد که این فضا قابلیتهای مثبتی هم دارد و میتواند کمکرسان نهاد آموزشی باشد، اما و صد، اما که باید کماکان نگران برخی مسائل بود. نقش خانوادهها در مدیریت فضای مجازی برای فرزندان محصلشان مهم است.
همه دانشآموزان در مدرسه شما و مدارس اطراف امکان استفاده از فضای مجازی را دارند؟
برای استفاده هم باید گوشی مناسب یا تبلت وجود داشته باشد و هم دسترسی خوبی به اینترنت داشت. واضح است همه خانوادهها دارای این امکانات نیستند. آموزشوپرورش با توجه به محدودیتهایی که همواره گریبانگیرش بوده توانسته برای خانوادههایی که در این بخش اولویت دارند (چند فرزند دانشآموز در پایههای مختلف و بیبضاعت بودن) بخشی از سختافزار لازم را تأمین کند. ما هم در مدرسهمان آمار گرفتیم که ببینیم آیا امکان وصل شدن به شبکه و دریافت فایلهای آموزشی برای همه فراهم است یا نه. دیدیم به جز دانشآموزان بورسیهای که پیش از این دربارهشان توضیح دادم همه خانوادهها امکانات لازم را دارند. برای دانشآموزان بورسیهای هم مشکل را برطرف کردیم. به یکی از آنها گوشی قبلی خودم را دادم. برای یکی دیگر گوشی قسطی با کمک فردی خیّر خریدیم و به هر نحوی که شده مشکل را حل کردیم.
اگر بخواهید مقایسهای بین دانشآموزان مناطق کمبرخوردار با نقاط برخوردار داشته باشید چه میگویید؟
بچهها در مناطق کمبرخوردار بسیار سخت کوشند. چون شاهد محدودیتها و سختی زندگی هستند و دیدهاند مثلاً پدرشان با کارگری و زحمتکشی توانسته برایشان کتاب و دفتر بخرد قدردان هستند و در ذهنشان این نکته هست که باید حداکثر تلاش خود را بکنند. البته مسئله تغذیه هم مهم است. بههرحال دانشآموزی که مواد غذایی لازم را دریافت میکند با دانشیآموزی که این امکان را به طور کافی در اختیار ندارد متفاوت است، اما به نظرم، هم در مناطق برخوردار و هم کمتر برخوردار دانشآموزان مستعد هستند. یکی با هوشش جلو میافتد و دیگری با سختکوشی.
در مدرسه با دانشآموزان اتباع هم روبهرو هستید؟
بله! اما واقعاً ایرانی بودن یا نبودن برای ما بهعنوان مسئولان مدرسه فرقی ندارد. شاید برایتان جالب باشد بگویم که دانشآموزان اتباع بعضاً از جنبه مذهبی و سختکوشی نسبت به دانشآموزان ایرانی جلوتر هم هستند.
کتابهای دانشآموزان با دورهای که من و شما درس میخواندیم چه تفاوتی کرده است؟
بگذارید یک مثال بزنم. در تفریق ۹۲ از ۹۰۰ میگفتند صفر از کناریاش و آن از ۹ یک عدد قرض میکرد و بعد تفریق انجام میشود؛ اما هیچگاه توضیح نمیدادند چرا باید قرض گرفته شود. دانشآموز همچنین سؤالی نمیکرد و اگر میپرسید میگفتند قانونه! اما دانشآموز امروزی با منطق با مسائل روبهرو میشود. میپرسد و معلم هم دلیل ماجرا را توضیح میدهد. روش تدریس معلمان هم فرق کرده و به شیوههای استدلالی و تجسمی نزدیکتر شده است. کتابهای درسی بهجای نتیجهمحور بودن به فرایند محوری تغییر راه داده است. در آن دوره مهم بود که دانشآموز نتیجه درست را پیدا کند، اما الآن میگویند مهمتر از نتیجه مقدار زحمتی است که برای کسب نتیجه کشیده است. دیگر روی جواب امتحان اگر غلط باشد خط نمیکشند بلکه نگاه میکنند چقدر از مسیر را صحیح رفته و برای بخشی که نادرست پیموده سعی میکنند همدلانه آموزش بیشتری دهند یا با ارائه راهکار مشکل را حل کنند تا در امتحان بعدی نتیجه هم بهدرستی گرفته شود. درسها باید تفهیمی و عملی باشد. تکالیف هم مهارتمحور شده است؛ مثلاً اگر روزی دانشآموز مساحت مستطیل را یاد گرفته به دانشآموز تکلیف میدهند به خانه برود و ابعاد فرش اتاقشان را اندازه بگیرد و با فرمولی که یاد گرفته مساحت فرش را محاسبه کند و برای مدرسه ببرد. شاید همه این فرایند نصف صفحه بیشتر نباشد، اما وقت و توجه دانشآموز را در بخش تکالیف میطلبد و دیگر مجالی به «رج زدنها» و «طوطیوار» حفظ کردنها که قبلاً وجود داشت نمیدهد.
خاطرهای از سالهای مدیریت خود بگویید؟
(مدتی مکث میکند؛ این همه سال در مدرسه با خاطرات مختلف را سریع مرور میکند و میگوید:) روزی کسی به دبستانم آمد و گفت: من از طرف اداره کل آمدهام و با مدیر دبستان کار دارم. گفتم بفرمایید. گفت نه! من با مدیر کار دارم. اتاق مدیر کجاست؟ گفتم امرتون چیه؟ من در خدمتم! او را به اتاق مدیر بردم و نشانش دادم. گفت: پس مدیر کجاست؟ گفتم: روبهرویت ایستاده و منتظر است ببیند چه کاری دارید؟ آن خانم جا خورد و گفت: باورم نمیشود. تصور همیشگی من این بوده که مدیر در اتاقی مجلل مینشیند و نهایت امر و نهی میکند، اما شما انگار بخشی از همه جریانات مدرسه هستید. لبخندی زدم و گفتم: مدیر یکی از افراد مجموعه است و در عین داشتن اقتدار و صلاحدید در مسائل مختلف باید در عمل کنار همه معلمها و دانشآموزان باشد. الان همان خانم ازجمله کادر آموزشی مدرسه ماست و به قول خودش همان صحنه اول او را برای همیشه ماندگار کرد!