صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شجریان؛ استاد امید‌بخشی

  • کد خبر: ۴۶۱۸۴
  • ۱۹ مهر ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۸
رضا سلیمان نوری - تاریخ‌پژوه
۱۷ مهر ۱۳۹۹ خورشیدی هم به شمار روز‌های جاودانه، اما تلخ تاریخ ایران زمین پیوست. از آن روز‌های تلخی که ملت داغدار بزرگی شد که در راه اعتلای ایران از هیچ چیز دریغ نکرد. بزرگی که دوست آشکار و دشمن براساس شرایط و مقتضای زمان گاهی عیان و گاهی پنهان از او به نیکی یاد می‌کند. بزرگی که اگر نبود، بدون هیچ گزافه‌گویی اکنون ایران این‌گونه نبود. کافی است کمی در زندگی او تأمل کنیم تا ببینیم اویی که دیگر اکنون در میان ما نیست در تمام زندگانی‌اش از آن زمان که فهمید محمدرضا شجریان فرزند ارشد استاد خوش‌صدای جلسات قرآنی مشهد، مهدی شجریان است تا آخرین لحظه‌ای که می‌توانست در خدمت مردمش باشد تنها و تنها به تزریق امید در جامعه مخاطبش پرداخت. او آنگاه که در مدرسه مرحوم حاجی عابدزاده که همگان به خشک بودن سیستم درسی او اذعان داشتند شاگردی می‌کرد با تلاوت زیبای قرآن و شرکت در گروه سرود تلاش کرد تا امید به تغییر فضای خشک مدرسه را با استفاده از ظرفیت‌های دینی زنده کند و این‌گونه بود که پس از وی در این مدارس تحولی در قرآن خواندن دانش‌آموزان تحت نظر عابدزاده پیش آمد و قرآن خواندن با صوت جانشین مکتبی‌خوانی شد.
 
آنگاه که معلم شد با پرداختن توأمان به درس و ورزش، معلمی منعطف شد که بدون ترکه و بانشاط کلاس را اداره می‌کرد. او باز آنگاه که معلم روستای دور افتاده از آبادی آن زمان رادکان شد با ساخت نقشه ایران به دانش‌آموزان شهر ندیده فهماند که دنیا بزرگ‌تر از آنچه فکر می‌کنند است و برای رسیدن به نداشته‌ها ضمن آموختن باید امید داشت. او باز آن هنگام که برخلاف نظر پدر آواز خواندن را بر قاری شدن ترجیح داد و سیاوش بیدگانی شد به این امید داشت که روزگاری پدر به او و انتخابش افتخار کند، زیرا که این انتخاب خود رهگشای جوانان بسیاری شد که آن زمان در دوراهی‌های مختلف زندگی گرفتار شده بودند. محمدرضای شجریان بازهم وقتی با دوستانش قید فعالیت در صدا را زد تا بدین‌گونه به بی‌عدالتی‌ها و رفتار بد پهلوی با مردم اعتراض کند، با این امید به جلو رفت که حرکتش نوعی روشنگری امیدبخش برای مردمی باشد که در حال مبارزه با طاغوت زمان خود بودند.
 
درست با همین استدلال هم بود که فریاد سر داد و «ایران‌ای سرای امید» را خواند تا همگان بدانند مهم‌ترین چیزی که در طول قرن‌ها ملت ایران زمین را یکپارچه نگه داشته همانا امید به ایران بوده است. او این امید به ایران را در «هم نوا با بم» هم تکرار کرد تا به همه بگوید هرچند زلزله‌ای جانکاه بم را زیرورو کرد، اما این شهر با امید به آینده مردمش و تمام ایرانیان بار دیگر قد علم خواهد کرد. درست به همین دلیل هم بود که وقتی احساس کرد از امیدبخشی او برخی در حال بهره‌برداری ناصحیح هستند درخواست کرد تا دیگر آنچه را خوانده با یک استثنا از صداوسیما پخش نشود تا به امیدبخشی‌اش به مردم به گمان خودش خیانت نشود؛ و البته آن استثنا که «ربنا» نام داشت هم خود امیدبخشی دیگری به مردم بود.
 
امید دادن به پایان صحیح یک روز عبادت و بندگی خالص خدا و درست به همین دلیل بود که هرچند «ربنا»‌ی او هم از صداوسیما پخش نشد، اما مردم آن را فراموش نکردند و سال‌های سال با ربنای استاد روزه خود را افطار کردند تا فریاد بزنند که «امید بذر هویت هر ایرانی است.» و حتی آنگاه که جبر زمانه باعث شد تا استاد در نوروز ۹۵ خبر از بیماری کهنه خود دهد آن‌گونه خبر داد که باز امید در دل بسیاری از آنان که بیماری مشابه داشتند، زنده شد و چه بسا که همان خبردهی و امیدبخشی باعث نجات بسیاری از آن بیماران شد و سرانجام همین رفتنش هم نوعی امید را همراه داشت. امیدی که در ساعات پس از رفتنش چه حقیقی، با حضور مردم تهران در مقابل بیمارستان محل گذران آخرین دقایق زندگی استاد و چه مجازی با همگانی شدن پیام‌های تسلیت درباره فقدان او تجلی کرد. امیدی به بالاتر نبودن هیچ موضوعی از جایگاه ایران و ایرانی در دل یکایک ایرانیان. همان چیزی که آرزوی همیشگی استاد بود و ترسناک‌ترین موضوع برای دشمنان ایران و ایرانی و البته بی‌شک خدای یکتا هم این امیدبخشی استاد را پسندیده که جایگاه همیشگی‌اش را نزد امیدبخش دیگر ایرانی فردوسی بزرگ، نگاهبان همیشگی زبان پارسی و مهدی اخوان ثالث، فردوسی معاصر قرار داد. یاد استاد مانا و سرای امیدش همیشه پایا باد.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.