دلیل اصلی توجه ویژه به سینمای نولان این است که او تنها فرد در سینمای امروز است که میتواند تعادل را بین مخاطب عام و خاص سینما حفظ کند. یعنی با وجود بحثهای عمیق و فلسفی که در فیلمهایش مطرح میکند و خاستگاهش سینمای روشنفکری است، میتواند با قصه و شخصیتهای جذاب خود، مخاطب عادی را هم پای فیلم نگه دارد و راضی از سالن بیرون بفرستد.
مهدی حسینی | شهرآرانیوز - کریستوفر نولان را حالا پس از ساخت ۱۸ فیلم همگان میشناسند و او را از کارگردانهای بزرگ معاصر میدانند. همینطور میدانیم بازی با عناصر اصلی همچون زمان، مکان، حافظه و کارکرد ذهن از دغدغههای اصلی او در فیلمسازی است و به همین دلیل برخی به او نسبت فیلمسازفیلسوف میدهند. او بهطور مشخص در ۳ فیلم «Inception»، «Interstellar» و حالا «Tenet» به برداشتهای مختلف از زمان پرداخته است.
عناوین این ۳ فیلم در ایران بهصورت «تلقین»، «میانستارهای» و «انگاره» ترجمه شده است که هیچیک معنای کامل را منتقل نمیکنند. مثلا همین فیلم tenet علاوه بر مفهوم لغوی خود، یک بازی در نوشتار دارد که دراصطلاح به آن پالیندرومی (واروخوانی) میگویند. یعنی کلماتی که حروفشان از انتها به ابتدا، باز همان میشود و با مفهوم و ساختار فیلم تطابق کامل دارد. با این مقدمه به خلاصه داستان فیلم جدید آقای نولان میپردازیم.
خلاصه داستان
شخصیت اول فیلم که یک نسخه آمریکایی و سیاهپوست از جیمز باند است و تا انتها بینام باقی میماند، قرار است همراه با تیم خود در حمله به محل اپرای ملی کشور اوکراین، قطعهای مربوط به تجهیزات هستهای را به دست بیاورد. عملیات لو میرود و او دستگیر میشود، اما حاضر نمیشود اسرار عملیات را فاش کند. پس از نجات معجزهآسا از مرگ، جناب پروتاگونیست (قهرمان) بهوسیله سازمانی به نام تنت استخدام میشود و میفهمد اشیایی از آینده به گذشته رسیدهاند که در جهت خلاف زمان حرکت میکنند و نشان از وقوع جنگی در آینده دارند. مأموریت این عده، جلوگیری از جنگ جهانی سوم است. جنگی که قرار است بین آینده و گذشته بشریت انجام شود.
ماجرا از این قرار است که بهظاهر شخصی در آینده موفق شده است به فناوریای دست پیدا کند که میتواند زمان را به عقب برگرداند، اما، چون از تبعات این اختراع خود میترسد، آن را به شکل ۹قطعه که به آن الگوریتم میگوید، درآورده و این قطعات را در گذشته پنهان کرده است تا کسی به آن دسترسی نداشته باشد. پروتاگونیست قصه در پیگیریهای خود به یک شخصیت روس به نام آندره سیتور میرسد که قصد دارد با کنار هم گذاشتن قطعات این الگوریتم جریان زمان را برعکس کند و آیندگان را بر زمین چیره کند. با وجود تلاشهای تیم تنت، سیتور موفق میشود همه قطعات را به دست بیاورد. از این رو پروتاگونیست از میانه فیلم برای ناکام گذاشتن سیتور مجبور است خودش هم در زمان به عقب برگردد و...
لباس جدید نولان
این عادیترین و خطیترین داستانی است که میتوانیم از فیلم تنت ارائه دهیم. بدون این توضیحات، صحبت از محتوای فیلم و نقد آن غیرممکن به نظر میرسد. البته «تنت» از آن دست فیلمهایی است که اگر کل داستانش را هم بدانید، چیزی از ارزشهای آن کم نمیشود. زیرا اصل جذابیت فیلم در اجرای آن است، نه داستان.
همین ابتدا و پیش از توضیحات بیشتر درباره جزئیات فیلم، لازم است موضع خود را با فیلم و شخص نولان مشخص کنیم. دلیل اصلی توجه ویژه به سینمای نولان این است که او تنها فرد در سینمای امروز است که میتواند تعادل را بین مخاطب عام و خاص سینما حفظ کند. یعنی با وجود بحثهای عمیق و فلسفی که در فیلمهایش مطرح میکند و خاستگاهش سینمای روشنفکری است، میتواند با قصه و شخصیتهای جذاب خود، مخاطب عادی را هم پای فیلم نگه دارد و راضی از سالن بیرون بفرستد.
واکنشها به ۳ فیلم اخیر نولان یعنی «اینتراستلار»، «دانکرک» و همین «تنت» مرا یاد داستان لباس جدید پادشاه میاندازد. همان پادشاهی که خیاط گولش زد و گفت این لباس را از پارچهای بافتهام که فقط احمقها نمیتوانند آن را ببینند. پادشاه هم برای اینکه به حماقت متهم نشود، درحالیکه لباسی نمیدید، مجبور بود زیبایی آن را بستاید.
وقتی هم برای نمایش لباسش میان مردم آمد، همه برای اینکه احمق خطاب نشوند، لباس پادشاه را ستودند تا اینکه بچهای از میان جمع گفت: پادشاه که برهنه است. به این ترتیب یخ جمع شکست و همه پادشاه را استهزا کردند که برهنه در جامعه حاضر شده است. واقعیت این است که ۳ فیلم اخیر نولان سرشار از ایرادهای ریز و درشت هستند و مخاطبان برای احمق خطابنشدن، فرض را بر این گذاشتهاند که لابد خودشان نمیفهمند و بهتر است صدایش را درنیاورند؛ بنابراین یکسره لب به ستایش این آثار میگشایند. ایرادهای اساسی که در این ۳ فیلم شاهدش هستیم، از این قرار است:
ترجیح فرم به محتوا: آقای نولان متأسفانه در این آثار خود از تعادل بین فرم و محتوا خارج شده و برتری را به فرم داده است. به این ترتیب دغدغه اصلیاش در فیلم اینتراستلار، نه بیان قصهای سرگرمکننده، که ارائه مفهومی تصویری درباره کش آمدن زمان در رویارویی با سیاهچاله بوده است. در دانکرک هم دغدغهاش آن است که ۳ خط زمانی حرکت کشتیها، عملیات هوایی و زمینی را به گونهای پیش ببرد که نقاط اوج فیلم بر هم منطبق شوند. حالا در تنت هم گویا دغدغه اصلیاش این بوده است که فیلمی بسازد که از یک نقطه آغاز و به همان نقطه ختم شود. خود این دغدغهها ایراد محسوب نمیشوند، اما وقتی شما همه عوامل دیگر فیلم را برای درآوردن آن به هم بریزی، ضعف است. مثل معماری که قصد کند همهچیز در یک خانه بهاجبار دایرهای باشد و در این راستا استفاده مناسب از فضا، راحتی ساکنان، دسترسی به نقاط مختلف خانه و... را قربانی کند. خب آن خانه دیگر گزینه مناسبی برای سکونت نیست.
شخصیتپردازی ضعیف: این هم نتیجه همان عامل اول، یعنی برتریدادن به ساختار است که باعث میشود توجه به انگیزههای شخصیتهای فیلم از دستورکار فیلمنامهنویسی نولان خارج شود. در دانکرک ما مدتها داریم شخصیتی را تعقیب میکنیم که هیچ شناختی از او نداریم و برایمان هیچ اهمیتی ندارد که زنده بماند یا بمیرد. بهظاهر نولان روی واقعیبودن قصهاش بیش از حد حساب کرده و انتظار داشته همینکه داستان واقعی است، مخاطب با شخصیتهایش همذاتپنداری کند. در «تنت» هم ما تا نصف فیلم از انگیزههای شخصیتها و اینکه چه اتفاقی دارد در فیلم میافتد، بیخبریم و این موضوع، دنبالکردن آن را بهرغم نقشآفرینیهای قابل قبول، بسیار دشوار میکند. مثلا ما نمیفهمیم پروتاگونیست قصه با توجه به چه اعتقاداتی، اینقدر از جان گذشته است یا وقتی از اعتقاد حرف میزند، منظورش چیست.
ریتم کند: کند بودن روند وقایع فیلم نیز از عواملی است که باعث ملال و رخوت مخاطب میشود. اینتراستلار تازه از دقیقه۴۵ وارد خط داستانی اصلی خود میشد. در دانکرک ما مدتها شاهد تحرکات بیمعنی شخصیتها بودیم، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. در تنت هم درعمل تا زمانی که برای اولینبار پروتاگونیست قصه وارد دستگاه زمانبرگردان میشود، چیزی از منطق فیلم دستمان نمیآید. دقیقه۷۵ برای راهافتادن موتور قصه خیلی دیر است.
از این رو به نظر من هر ۳ فیلم اخیر کریستوفر نولان بهعنوان فیلم سینمایی، آثاری ضعیف محسوب میشوند و با وجود صحنههای عظیم و باشکوه، روح و گرمای لازم برای ارتباط با مخاطب را ندارند. با وجود این، نباید از نقاط قوت این فیلمها در مقام اجرا و کارگردانی و پیچیدگیهای تولید آن گذشت. در ادامه به نکات جالب توجه و شایسته ستایش در تولید تنت میپردازیم.
زمینههای علمی
فیلم تنت از لحاظ علمی کاملا دقیق نیست، اما میتوان گفت تقریبا با یک فیلم علمی روبهرو هستیم. نولان قبل از آغاز فیلمبرداری با کیپ تورن، فیزیکدانی که پیشتر برای فیلم اینتراستلار با او همکاری کرده بود، جلساتی برگزار کرد تا مطمئن شود مفاهیم فیلم صحیح هستند. مثلا وارونگی که مبنای اساسی فرم فیلم است، فرایندی است که طی آن یک شیء یا یک انسان، آنتروپی خود را معکوس میکند. به این ترتیب زمان برای او برعکس میشود و بهجای حرکت رو به جلو، رو به گذشته حرکت میکند. این فرایند از طریق یک ترنستایل (Turnstile) انجام میگیرد. ترنستایل یک موتور معکوسسازی زمانی است که ورودی و خروجی مجزایی دارد. این تمایز باعث میشود شیء یا فرد، بهطور تصادفی با آینده یا گذشته خود تماس برقرار نکند. اتفاقی که در صورت وقوع، جهان را نابود میکند.
جلوههای ویژه میدانی
کریستوفر نولان یک قانون مشخص در فیلمسازی دارد. آن هم این است که اگر میتوان یک سکانس را هرقدر هم که پیچیده و سخت باشد، با امنیت و بدون خطر به شکل واقعی فیلمبرداری کرد، آن سکانس باید بدون جلوههای ویژه ساخته شود. حتی شاتهایی که قطعا نیاز به گرافیک رایانهای دارند، با جلوههای ویژه میدانی حداکثری خلق میشوند تا با گرافیک رایانهای فقط برخی جزئیات را تقویت کنند، نه اینکه چند شات با انیمیشن مطلق خلق شده باشد و قدم به یک فیلم لایو اکشن بگذارند.
به این ترتیب همه صحنههای زدوخورد، انفجار بوئینگ۷۴۷ و ماشینهایی که در بزرگراه بهصورت برعکس رانندگی میکنند، همگی بهصورت میدانی و با استفاده از بدلکاران و رانندههای زبده اجرا شدهاند و تقریبا هرچیزی که در فیلم میبینید، واقعی است.
نمادگرایی
فیلم تلقین و نامگذاریهایی که در آن صورت گرفته بود، برای اولینبار نشان داد کریستوفر نولان چه علاقه زیادی به نمادگرایی دارد. فیلم جدید او هم خالی از ارجاع به این نمادهای تاریخی نیست. مهمترین ارجاع او به «مربع سیتور» است. مربع سیتور یک مربع پالیندرومی مشهور است که قدمتش به ۲۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. کلمات این مربع عبارتاند از: روتاس (Rotas)، اپرا (Opera)، تنت (Tenet)، آرپو (Arepo) و سیتور (Sator).
کلمات این مربع را چه رو به جلو و چه رو به عقب، از بالا و پایین، یا چپ و راست بخوانید، یکسان خواهند بود. همه این کلمات در فیلم حضور دارند. تنت عنوان فیلم و نام سازمان مخفی فیلم است. سیتور نام شرور فیلم و اپرا، صحنه آغازین فیلم است. آرپو نام معشوق سابق کت است و روتاس، نام شرکت سیتور.
در گذشته این باور وجود داشت که مربعهای پالیندرومی قدرتی جادویی دارند و از نفوذ شیطان جلوگیری میکنند.
اولین نسخه این مربع در مخروبههای شهر پمپئی پیدا شد؛ جایی که در سال ۷۹میلادی زیر فوران آتشفشان قله وزوو خاکستر شد. این بهنوعی با آخرالزمانی که نولان قصد به تصویر کشیدنش را دارد، مرتبط است. کلمه سیتور به معنای کسی است که بذر چیزی را میکارد و بهنوعی بنیانگذار هم اطلاق میشود. روتاس چرخهایی هستند که باعث انجام امور میشوند. اپرا به معنای تلاش برای به انجامرساندن کاری پردردسر است. تنت یعنی حفظ و نگهداری و این همان کاری است که سازمان مخفی «تنت» در فیلم سعی دارد انجام دهد؛ حفظ دنیا.
نجات سینما
در دوران طلایی تلویزیون، تنت از معدود فیلمهایی است که تماشایش در سینما، با دیدن آن در تلویزیون توفیر بسیار زیادی دارد. فیلم اصولا فیلم پرده بزرگ است. اثری با چنین اکشنهای عظیم که در ۷ کشور مختلف و با دوربینهای عظیم IMAX و لنز ۷۰میلیمتری ساخته شده است، چنانچه در سینما دیده نشود، اجحاف بزرگی در حق تاریخ سینما صورت گرفته است. از همین جهت هم نولان با وجود کرونا، بر اکران سینمایی آن اصرار ورزید. خیلی از شرکتها هم معتقد بودند چنانچه «تنت» در اکران سینمایی شکست بخورد، باید اکران همه بلاکباسترهای خود را به تعویق بیندازند. چون اگر نولان موفق نشود، مسلما آثار آنها هم در گیشه سربلند نخواهد بود.