مرتضی اخوان - درست 365روز پیش بود. تیفوسیها بر سکوهای تختی انزلی شعارهایی سر میدادند که آب سردی بود بر پیکر فوتبال مشهد. روزی که تاریخ، مرگ دوبارهای از مشکیهای خطه خراسان را به چشم میدید. هنوز فوتبال ایران از بین رفتن ابومسلم را از یاد نبرده بود که دیگر مشکیهای مشهد که قرار بود نام و یاد آن تیم را زنده نگه دارند، به ورطه نابودی افتادند. 365 روز تاریخ زیادی برای فراموشی یک واقعه تلخ نیست. تاریخی که نشان میدهد مشکیپوشان مشهد درست یک سال پیش در چنین روزی در انزلی و درحالیکه آماده مبارزه با قوهای سپید بودند، به علت بدهی باشگاه و ممانعت فدراسیون از برگزاری دیدار هفته پنجم لیگ دسته یک فوتبال کشور، سرافکنده و زیر آماج شعارهای هواداران انزلیچی از میدان بیرون آمدند و دیگر هرگز با پیراهن مشکیوقرمز پا به میدان مسابقهای نگذاشتند. بازخوانی پرونده ظهور و بروز مشکیهای شماره2 در فوتبال مشهد تا نابودی و انحلالش، نخستین خاطره تلخ مهرماهی فوتبال مشهد است.
آغاز دهه نود با مولود لجبازی
بعد از سقوط تلخ ابومسلم، تیم ریشهدار و قدیمی فوتبال مشهد، در سال 89 از لیگ برتر به لیگ دسته یک که بهنوعی آغازی بر یک پایان بیفرجام بود، محمدرضا عباسی، قائممقام این باشگاه که خود را مالک تیم میدانست و در اداره ثبت سند باشگاه به نامش بود، تلاش زیادی کرد تا مالکیت تیم را به دست بگیرد و برای نجات این باشگاه از ورطه نابودی بجنگد. او حتی در دفتر کاری خود جلسهای را با اسماعیل وفایی گذاشت تا تیم را از او بگیرد. جلسهای که بعدها به جلسه وفاق مشهور شد، اما این تلاش نتیجهای نداشت تا عباسی اقدام به تأسیس یک باشگاه جدید کند. باشگاهی که در آغاز دهه90 هجری شمسی با نام سیاهجامگان و با هدف احیای نام ابومسلم برای هواداران بیشمار این تیم در فوتبال مشهد راهاندازی شد؛ مولود یک لجبازی. مولودی که البته شروعی درست و اصولی داشت، اما در ادامه مسیر به سرنوشت ابومسلم دچار شد.
اوضاع روبهراه در لیگ دسته2
عباسی و اطرافیانش که بیشتر از خانوادهاش بودند، پایه تیمی خانوادگی و البته بومی را بنا نهادند. خاندان عباسی در ابتدای راه اقدامات کارشناسیشده و درستی را در مسیر تبدیل سیاهجامگان به یک تیم محبوب در فوتبال مشهد انجام دادند. آنها در شروع راهشان پیشکسوتان را بهعنوان ارکان اصلی راهبردی باشگاه به خدمت گرفتند. از کاظم غیاثیان بهعنوان سرمربی گرفته تا خداداد عزیزی که حکم مدیرفنی تیم را داشت و با تصمیم مشترک همین پیشکسوتان بیشتر بازیکنان سیاهجامگان از دل یک استعدادیابی در فوتبال مشهد و کشف چهرههای جوان و بومی برآمدند. بازیکنانی چون مجید جلالیفر، وحید فارغ و... تیمی با بیش از 90درصد بازیکنان بومی. حتی دستمزد این بازیکنان هم با یک تدبیر خوب در لیگ دسته2 بهصورت حقوق ماهانه داده میشد تا ستارههای جوان به یکباره اسیر هیولای پول نشوند.
معجزه مهاجری در قلب مشکی
سال دوم حضور مشکیپوشان در لیگ دسته دوم، سال ثمربخشی بود. سالی که درخت جوان سیاهجامگان با معجزه فوتبال زیبای رضا مهاجری، سرمربی پرانگیزه و بومی تیم، به بار نشست. مشکیپوشان در این سال آمار جالبی را در لیگ دسته2 از خود به جای گذاشتند و با اقتدار قهرمان شدند و به لیگ دسته یک صعود کردند. صعودی با تنها 6گل خورده. مهاجری در دومین سال حضور سیاهجامگان در لیگ دسته2، تیمی را ساخت که مقدمات یک صعود بزرگ به سوی لیگ برتر فوتبال کشور را فراهم ساخت. یاران مهاجری در سال اول حضورشان در لیگ دسته یک تا پلیآف لیگ برتر رفتند و در آخرین گام مقابل پیکان فرهاد کاظمی در ورزشگاه تختی، در روزی که ورزشگاه پیر شهر برای آخرینبار مملو از جمعیت و ترس فروریختن جایگاه ناایمن ضلع غربی به جان حاضران در ورزشگاه افتاده بود، در وقتهای اضافه با قبول شکست از رسیدن به رؤیای لیگ برتر بازماند. سیاهجامگان با مربی صاحب سبکش سال بعدش توانست با تساوی روز پایانی مقابل داماش لیگ برتری شود؛ صعودی با طعم خوش پیشرفت. مشکیها طی 4سال از لیگ دسته2 به لیگ برتر فوتبال رسیدند.
تزلزل در شروع مسیر باشکوه
همهچیز تا قبل از رسیدن به لیگ برتر خوب بود. پولهای اندکی که در قالب حقوق به بازیکنان جوانتر و قراردادهای پایین که به بازیکنان بزرگتر تیم داده میشد، اما با ورود به آوردگاه لیگ برتر اشتباهات و تصمیمات غلط مدیران مشکیهای شهر آغاز شد. بلایی که چند سال قبل به جان دیگر مشکیپوشان مشهد افتاده و ابومسلم هم با اشتباهات و البته خواست عدهای نابود شده بود. رضا مهاجری، سرمربی موفق سیاهجامگان، با شروع لیگ برتر به دیگر تیم مشهدی پیوست و پدیدهای شد. شاید حفظ نکردن مهاجری بزرگترین اشتباه و خطای مدیران این تیم بود و آوردن رسول خطیبی اشتباهی بهمراتب بزرگتر و نابخشودنیتر. رسول خطیبی با حواشی منحصربهفردش و خالی کردن تیم از بازیکنان بومی که برای این صعود زحمتها کشیده بودند، تیم مشهد را به شعبه دوم تبریز تبدیل کرد. تدبیری که خیلی زود به بنبست خورد و آقای همیشه مستعفی از سیاهجامگان رفت تا عباسی بماند و تیمش!
تیشه فرهاد، نجات اکبر
عمر حضور سعید رمضانی روی نیمکت سیاهجامگان بعد از رفتن خطیبی، کوتاه بود. هم عباسی، مالک مشکیها و هم فوتبالدوستان مشهدی بهخوبی میدانستند که رمضانی دوای دردشان نیست و اگر میخواهند در اولین حضور لیگ برتریشان آسانسور نشوند، باید به سراغ دم مسیحایی سرمربی بروند که با تجربه خود تیم را نگه دارد. فرهاد کاظمی در این میان بهترین گزینه بود. او سیاهجامگان را با بُرد مقابل ملوان در ثامن نگه داشت و سال بعد هم تا میانههای راه همراه تیم بود، اما اختلافاتش با اطرافیان عباسی، مالک تیم، او را مجبور به ترک تیم کرد. کاظمی همان موقع گفت: «اطرافیان عباسی این تیم را نابود میکنند.» بعد از کاظمی، خداداد عزیزی هم چندی تلاش کرد تا تیم را از وضعیت قرمز نجات دهد، اما دم مسیحایی این فصل برای مشکیها اکبر میثاقیان بود. مربی که با معجزه دقیقه90 پرسپولیس را با شوت مرگبار سیفاللهی در هفته آخر زمینگیر کرد تا سیاهجامگان لیگ برتری باقی بماند. میثاقیان بعد از آن بقای دراماتیک با قاب دوربینهای تلویزیونی از چهره هیجانزدهاش ماندگار شد. چهرهای که میگفت: «چیه این فوتبال که همهمون رو بیچاره کرده؟»
سال سومی که جستن نداشت!
سال سوم حضور سیاهجامگان در لیگ برتر با تغییر نام اجباری به مشکیپوشان، همراه شد. تغییری که از حیث فنی هیچ به کار نیامد و مدیران این تیم با کنار گذاشتن اکبر میثاقیان، باز هم بر شمار اشتباهات بیپایانشان افزودند. با رفتن میثاقیان، مرزبان هدایت مشکیپوشان را به عهده گرفت و بعد از دعوای او با مدیران تیم، نوبت عنایتی بود تا اولین تجربه جدی مربیگریاش را با تیم بحرانزده قعر جدولی داشته باشد. تجربهای که تا آستانه سقوط مشکیپوشان پیش رفت و دست آخر در چند بازی پایانی جایش را به مهابادی داد تا ننگ سقوط مشکیها پای این مربی نوشته شود؛ درحالیکه مهابادی کمترین نقش را در این سقوط ویرانگر داشت.
سیاهپوشی برای دومین مشکیپوشان شهر
سیاهجامگان بعد از سقوط به لیگ دسته یک، در شیب تند نابودی قرار گرفت. مربیان یکی پس از دیگری آمدند و هیچیک با بیپولی تیم و شرایط آشفتهبازار آن کنار نیامدند. از حمید زوهانی گرفته تا علی حنطه. مشکیپوشان حتی مالکیت خود را هم در آستانه دست به دست شدن دیدند و عباسی اعلام کرد: «هرکس میخواهد بیاید و تیم را تحویل بگیرد.» سرنوشت شوم مشکیهای اول شهر (ابومسلم) حالا گریبان مشکیهای دوم را هم گرفته بود و یکم مهر1397، استادیوم تختی انزلی، آخرین تصویر از تیمی بود که میخواست جا پای ابومسلم بگذارد.