صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درود ای هم‌زبان، من هم از ایرانم

  • کد خبر: ۵۹۴۱۴
  • ۰۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۷:۵۹
  • ۱۱
سید محمدرضا هاشمی – روزنامه‌نگار افغانستانی

چند روزی است که فیلم شعرخوانی «غفران بدخشانی»، شاعر افغانستانی، در حضور هوشنگ ابتهاج در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. شعری که این شاعر هم‌زبان برای سایه می‌خواند، محتوایی پر از دوستی، مهر و ریشه مشترک ایران و افغانستان دارد و به نظر می‌رسد شنیدن همین محتوای فرهنگی از زبان شاعری که آن را به لهجه زیبای دری می‌خواند مورد توجه فارسی‌زبانان قرار گرفته است.

 

زبان مشترک بزرگ‌ترین سرمایه مشترک ایران، افغانستان و تاجیکستان است، سرمایه‌ای که می‌تواند باعث اتفاقات مثبت زیادی بین این سه کشور شود. وزیر فرهنگ و ارشاد هم با اشتراک‌گذاری این فیلم در صفحه توئیتر خود نوشته است: «سروده‌ای که این روزها دست‌به‌دست می‌گردد و قند پارسی را در کام می‌نشاند.» هرچند که این فیلم مربوط به سال‌های گذشته است، اما شیرینی زبان فارسی کهنگی ندارد و شنیدنش آن هم در قالب شعر لطفش را دو‌چندان می‌کند.

 

«غفران بدخشانی» غبار از چهره افغانستان كنار زد و نشان داد كه اين سرزمين كهن، فقط عرصه جنگ و خشخاش نيست. افغانستان بزرگ‌تر و ماندگار‌تر از آن چیزی است که ما در خاطر داریم. این کشور میراث‌دار مردان و زنان بزرگی است که سال‌ها برای رسیدن به صلح و امنیت از جانشان گذشته‌اند و به دشمنان این سرزمین اجازه ندادند با چشم طمع به آن سرزمین نگاه کنند.

 

این شاعر افغانستانی با تکیه به کلمه و با ابزار شعر به ما نشان داد که افغانستان میدان نزاع نیست، بلکه یک جغرافيای فرهنگ، ادبی و تاريخی است كه نه‌تنها از طریق مرزهای توافقی و خاکی بلکه به‌واسطه دل، زبان و عواطف انسانی و ملی به هم پيوند خورده است و زبان فارسی همان گم‌شده‌ای است که می‌تواند در هنگام سختی و دشواری ما را به هم پیوند بزند.

 

*

درود ای هم‌زبان، من از بدخشانم

 

همان مازندرانِ داستان‌های کهن

 

آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت

 

تو از تهران، من از کابل

 

من از زابل، من از سیستان

 

تو از مشهد ز غزنی و هَریوایَم

 

تو از شیراز و من از بلخ می‌آیم

 

اگر دست حوادث در سر من تیغ می‌کارد

 

و گر بیداد و استبداد می‌بارد

 

نوایَم را اگر دزدیده‌اند از من

 

سکوت تیره‌ای در خانه‌ی خورشید گُستَرده است گر دامن

 

سیه پوشان نیک‌اندیش و فوج ِ سَر بداری در رگانم رخش می‌رانند

 

مرا بشناس

 

من آنم که دِماغم بوی جوی مولیان دارد

 

و آمویی میان سینه‌ام پیوسته در فریاد و جریان است

 

و در چین ِ جَبین مادرم روح ِ فَرانک می‌تپد

 

از روی و از مویش فُروهر می‌تراود‌، مهر می‌بارد

 

و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را

 

منُ این پاک‌کیشان کمانکش را

 

به قول راز‌های سینه‌ی ِ تاریخ پیوندی است دیرینه!

 

نگاهم کن، نه!

 

نه با توهینُ با تحقیرُ با تصغیر

 

نگاهم کن‌، نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم

 

ز بومسلم و سِیس و بو مقنع صورتی دارد

 

درست، امروز شرح داستانُ داستان با توست

 

و اما استخوان قهرمان داستان با من

 

تو گر نامی، نشانم من

 

تنت را روح و جانم من

 

من ایرانم!!

 

خراسان در تن من می‌تپد

 

پیوسته در رگ‌های ِ من جاری است

 

بشناسم

 

بنی آدم گر از یک گوهرند

 

ما را یکی‌تر باشد آن گوهر

 

درود ای هم‌زبان

 

من هم از ایرانم

 

*غفران بدخشانی

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
میرزایی
۲۰:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
درود بر تو
محمدعلی وفاخوب
۱۸:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۷/۲۵
چقد زییییییبا و دلنشین ..

روح انسان جون می گیره ..سبز باشید ....

خراسان در رگ من می تپد .پیوسته در رگهای من جاری
ست
حسن اسدالهی
۱۳:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۷/۱۵
سلام
خواندم و بغض کردم ، خواندم و گریستم ، خواندم و اشک از گونه پاک نمودم .
درود به روان پاک سایه و درود به بلندی همت و نگاه این شاعر عزیز جناب بدخشانی
پاینده و جاوید باشید .
عزیز
۰۹:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۷
درود بر شما شاعر گرانقدر واقعا با این شعر پیوند دیرینه هم زبانی رو نشون دادید سپاس از شما
محمد حسن موسوی
۱۹:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۴
یادی از رودکی بزرگ کنیم پدر شعر فارسی و دری ، پیوند دهنده همه فارسی زبانان
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ای بخارا شاد باش و شاد زی
میر زی تو شادمان آید همی
مهرداد پارسه
۱۵:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۸
ناشناس
۱۲:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۲
کجاست حضرت مولانا علیه السلام که دست تو را بالا بگیرد
پدرام
۲۳:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۷
درود بر شما باد .
رحمان مسیبی
۱۲:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
درود برشما شاعرگرانقدر کاش دستانم آنقدر درازبود که میتوانستم شماهم زبانان عزیزراازافغانستان تاتاجیکستان وبخاراوسمرقندوازبکستان وترکمنستان رادرآغوش بگیرم وسیر نگاهتان کنم ولهجه های زیبایتان راسیر بشنوم .خدالعنت کند انگلیس وروسیه روسیاه راکه بین ماجدایی انداختند به امید روزی که همه باهم متحد شویم
ناشناس
۱۷:۴۷ - ۱۳۹۹/۱۲/۱۸
افغانستان، تاجیکستان و ازبکستات و ترکمنستان جان ما ایرانیان هست ای کاش مرزی نبود بین ماها، از بخارا و سمرقند و بلخ و مرو و نیشابور و شیراز، تبریز، هنوز صدای قدم های شاعران و دانشمندانی به گوش می رسد که دائم در حال تبادل تجربه بودند و این منطقه رو به پایتخت علمی میانه اول هزاره اول تا میانه اول هزاروه دوم میلادی دنیا کرده بودند، درود بر همزبانان من، روزی شبح جنگ کنار خواهد رفت، و قدرت های بین المللی ضعیف خواهند شد انوقت دوباره دوران شکوه این سرزمین های مقدس دوباره شروع خواهد شد
میم نون
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۹/۱۲/۰۴
درود بر شما، این شعر به دل من و همشهریانم نشست و لذت بردیم. بله شما خواهران و برادران ما هستید. من دوستان افغانی زیادی دارم