نجمه موسویزاده - پاییز تازه از راه رسیده بود و هوا کمکم رو به سردی میرفت. زودتر از ساعت ورزش گروهی در سالن حاضر شده بود تا خود را برای آمادگی جسمانی بیشتر آماده کند، اما هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای زنگ حریق بلند شد. در عرض چند ثانیه لباسهایش را پوشید و همراه با دیگر همکارانش سوار بر ماشین شد. در راه صحبت از این بود که مرکز فرماندهی، اقدام به خودسوزی فردی را اعلام کرده است. نخستین باری بود که بر سر صحنه حادثه حاضر میشد و اضطراب زیادی داشت.
زمانی که ماشین در آدرس اعلام شده توقف کرد، صحنهای که میدید برایش باورکردنی نبود؛ تودهای سیاه که آتش از تن و بدنش بالا میرفت و همانطور که بالا و پایین میپرید صدای ضجههایش بلند شده بود. همراه نیروها با پتوی نسوز، کپسول و.... آتش را خاموش کردند اما شدت سوختگی به حدی زیاد بود که جای سالمی در بدن فرد باقی نمانده بود، نیروهای اورژانس پیکر بیجان این مرد جوان را که به خاطر مشکلات خانوادگی دست به خودسوزی زده بود با خود بردند. مدتها از آن حادثه میگذشت اما هر کار میکرد نمیتوانست تصویری را که دیده بود فراموش کند. تا یک هفته شبها خواب به چشمانش نمیآمد و تا خوابش میبرد با کابوس از خواب میپرید. اکنون 13سال از آن حادثه میگذرد اما هنوز هم به تلخی و با اکراه از آن یاد میکند؛ «جواد قاسمپور» را میگویم. فرمانده شیفت ایستگاه32 آتشنشانی واقع در خیابان دانش غربی و مربی آموزشهای تخصصی آتشنشانی مشهد که 32سال سن دارد و به بهانه روز آتشنشان ساعتی با او به گپوگفت پرداختیم، گفتوگویی که هر لحظه امکان قطع آن بهدلیل اعلام حادثه وجود داشت.
در آغوش آتش
برادر بزرگترش آتشنشان بود، به همین دلیل از قبل با این حرفه و سختیهای آن آشنایی داشت. ازخودگذشتگی و نجات جان دیگران چنان برایش لذتبخش بود که علاقهمند میشود تا این حس خود را با پوشیدن لباس آتشنشانی امتحان کند. سال85 به عنوان سرباز وارد این مجموعه میشود و چند ماه بعد از پایان خدمت بهطور رسمی بهعنوان آتشنشان فعالیت خود را آغاز میکند.
13سال خدمت به او یاد داده است تا با وجود صدای خشخش بیسیم و پیجکردنهای مکرر چگونه بر اوضاع مسلط باشد؛ آرام و شمرده صحبت میکند و از ابتدای حضورش در سازمان آتشنشانی برایمان میگوید: «در آن سالها، به دلیل کمبود نیرو از سربازان نیز در عملیاتها استفاده میشد و همین امر باعث شد تا تجربیات زیادی کسب کنم.»
قاسمپور درباره حرفهاش توضیح میدهد:« آتشنشانان از بدو ورود در دورههای آموزشی مختلف شرکت کرده و بعد از گذراندن این دورهها به ایستگاهها ورود پیدا میکنند، علاوهبراین آموزشها، در زمان شیفت کاری نیز تحت نظر فرمانده شیفت، در کلاسهای آموزش ضمن خدمت شرکت و در کنار این آموزشها تجربه عملی نیز به دست میآورند. تقریبا بعد از گذشت 2سال میتوان گفت که یک آتشنشان تجربه لازم را کسب کرده است، البته ناگفته نماند از لحظهای که آتشنشان وارد ایستگاه میشود به عملیاتهای مختلف میرود اما وظایف او نسبت به افرادی که تجربه بیشتری دارند سبکتر است.»
وی ادامه میدهد:« شیفت کاری آتشنشان از ساعت7:30 با برگزاری صبحگاه شروع میشود و بعد از صبحگاه شیفت قبلی اقدامات خود در روز گذشته را اعلام کرده و سپس نیروها، تجهیزات و بیسیمها را بررسی میکنند؛ کلاس ضمن خدمت، بازدید از اماکن پرخطر، شهرشناسی محدوده ایستگاه، ورزش گروهی و انفرادی، مطالعه و آنالیز عملیاتهای انجام شده از دیگر برنامههای روزانه یک شیفت کاری است. شب هنگام نیز به دلیل ارتباطی که از طریق شبکه بیسیم با مرکز فرماندهی وجود دارد همیشه یک آتشنشان بیدار و هوشیار است تا پیامها را دریافت کند.»
ساعتها انتظار
برخی بر این باورند که در صورت عدم بروز حادثه، آتشنشان روز خود را به شوخی و بطالت و شب را در خواب به سر میبرد، اما کافیست تصور کنید که در خواب عمیقی هستید و ناگهان با صدای آژیر بلندی بیدار میشوید و باید بلافاصله لباسی را به تن کنید که بیش از 23کیلو وزن دارد و سریع خود را به ماشین آتشنشانی برسانید، چه فشاری را باید بدن و سیستم عصبی تحمل کند تا بتواند شما را برای انجام عملیاتی که هیچگونه تصوری از آن ندارید آماده کند.
قاسمپور در ارتباط با این موضوع اظهار میکند: «زمانی که در ایستگاه حضور داریم همیشه در حالت انتظار هستیم و دائم این مشغولیت فکری برای آتشنشان وجود دارد که هر لحظه ممکن است با به صدا درآمدن زنگ حریق به صحنه حادثهای اعزام شود که هیچ تصوری از آن ندارد، بنابراین استرس زیادی به ما وارد میشود و بعد از گذشت چند سال، آسیبهای روحی کم کم به جسم ما نیز نفوذ میکند.»
بسیاری از ما زمانی که از جلو ایستگاه آتشنشانی عبور میکنیم آتشنشانان را در حال والیبال و فوتبال بازیکردن میبینیم و تصور میکنیم که جزو تفریحات آنهاست. وقتی از او درباره اینکه چقدر با جمله کنایهآمیز «مگر چقدر حریق در شهر اتفاق میافتد که آتشنشانان همیشه در حال بازی یا تماشای تلویزیون هستند!» میپرسیم، پاسخ میدهد: «این حرفها بسیار به گوشمان رسیده است، اما در دو سال اخیر آگاهی و درک مردم از حرفه آتشنشانی بسیار بیشتر شده است، البته بابت این آگاهی و تغییر نگاه، آتشنشانی بهای سنگینی پرداخت کرد؛ مانند حادثه پلاسکو که 16نفر از نیروهای آتشنشانی جان خود را از دست دادند.»
او میافزاید: «پرداختن به ورزش و حفظ آمادگی جسمانی وظیفه و جزو کارهای روزانه یک آتشنشان است، آتشنشان با شنیدن زنگ اعلام حریق باید در عرض چند ثانیه لباسی را به تن کند که 23کیلو وزن دارد و در محل حادثه مصدومی را به دوش بکشد که چندین برابر وزن او را افزایش میدهد یا اینکه بتواند چندین طبقه برج را از طریق راهپلهها طی کند، به طور کلی آتشنشانی با ورزش عجین شده و یک آتشنشان باید بدن ورزیدهای داشته باشد چون اگر این ورزش و توان بدنی نباشد قطعا نمیتواند از عهده این کار بربیاید.» شاید باور عموم اینگونه باشد که یک آتشنشان به مرور زمان به دیدن حوادث تلخ عادت میکند اما نمیتوان منکر این موضوع شد که دیدن صحنههای دلخراش در روحیه آنها تأثیر نمیگذارد، او بیان میکند: «اصول حرفهای، آتشنشانان را ملزم میکند تا هنگام انجام مأموریت بر خود مسلط باشند چون اگر نتوانند بر حادثه و احساسات خود غالب شوند، دیگر امکان امدادرسانی وجود نخواهد داشت و فقط شرایط برای آنها سخت میشود؛ درک صحنه، شجاعت و هضم حوادث خطرناک از اصول کار یک آتشنشان است.» وی یادآور میشود: «در آتشنشانی یک طرف کار، اتفاقات دلخراش است، اما چیزی که باعث میشود آتشنشان در شغل خود باقی بماند حس نوعدوستی و کمککردن است که با هیچ چیز قابل قیاس نیست، بهتر بخواهم بگویم حسی است که ناخودآگاه شما را برای کمک به همنوع میکشاند و نمیگذارد پیش وجدان خود ساکت بمانید.»
نبرد با حریق سلمان
از زمانی که آتشنشان شده است نگاهش به زندگی تغییر کرده و دیگر نمیتواند به راحتی از کنار یک حادثه بگذرد، به گونهای که دیگر زمان و مکانی برای شغلش نمیشناسد و موردهای زیادی در زمان غیر شیفت کاری او بوده که میتوانسته است بیتفاوت از کنار آنها بگذرد ولی حس تعهد در او چنان غالب بوده که خودش را به محل حادثه رسانده است. یکی از این موارد آتشسوزی «برج سلمان» است.
بیشتر ما مشهدیها اگر در محل حریق برج سلمان حضور نداشتیم، اما فیلمهای آن را در فضای مجازی دیدهایم. دود و آتشی که شعلههای آن تا آسمان بلند شده بود و دلهره حادثهای سنگین را در ذهن بسیاری از افراد تداعی میکرد: «زمان حریق برج سلمان روز استراحتم بود و قرار کاری مهمی داشتم، اما قبل از اینکه بخواهم سر قرار بروم برای دیدن یکی از دوستانم به ایستگاه44 رفته بودم، همانطور که گرم صحبت بودیم صدای بیسیم را شنیدم و اینکه یکباره شبکه شلوغ شد. ابتدا تصور کردم مورد خیلی خاصی نیست برای همین هم ایستگاه را ترک کردم تا به قرارم برسم در مسیر بودم که برادرم تماس گرفت و گفت از میدان راهنمایی چنان آتشی بلند شده که انگار از آسمان گدازههای آتش پایین میریزد.»
وقتی این جملات را میشنود بهدلیل همان تعصب و تعهدی که داشته است به ایستگاه خود میرود و لباس میپوشد اما مسیرهای خیابان را بسته بودند، چهرهاش با لبخندی باز میشود و میگوید: «برای اینکه بتوانم خودم را به محل حادثه برسانم مجبور بودم در ماشین را باز کنم و چکمه آتشنشانی که پایم بود را نشان دهم و بگویم برای امدادرسانی به محل میروم، تقریبا نیم ساعتی از وقوع آتشسوزی گذشته بود که خودم را به فرمانده ارشد عملیات معرفی کردم.»
او و همکارانش که از همان ابتدای وقوع آتشسوزی تا 3صبح برای اطفای حریق در محل حادثه حضور داشتند گاهی با جملاتی مانند اینکه آتش برج سلمان خودش خاموش شده است مواجه میشوند که شنیدن آن ناراحتکننده است: «متأسفانه از دید برخی مردم حریق سلمان خودش خاموش شده اما من که در محل حضور داشتم میدیدم که بچهها چطور چندین مرتبه طبقات برج را از راهپلهها بالا میروند تا هر چه زودتر حریق را مهار کنند، اگر همت بچهها نبود شاید زودتر از تهران شاهد حادثهای مشابه پلاسکو بودیم چون شرایط حریق بهگونهای بود که اگر کنترل نمیشد با نفوذ آن به داخل سازه زودتر از تهران کشته میدادیم. اما فقط دو، سه نفر از آتشنشانان دودزده شدند که همه به خاطر همت و توان بچهها و مدیریت عملیات توسط فرماندهان بود.» اگر تصاویر و فیلمهای حریق برج را دیده باشید نمیتوان نقش جمعیتی که موبایل به دست جمع شده بودند تا لحظهها را شکار کنند نادیده گرفت، متأسفانه نداشتن احساس مسئولیت از سوی مردم برای بازکردن راه و خلوت کردن خیابان برای عبور نیروهای امدادرسان از معضلاتی است که در حوادث و سوانح شهری با آن مواجه هستیم؛ قاسمپور یکی از دلایل این موضوع را از سویی حس کنجکاوی مردم و از سوی دیگر نبود فرهنگسازی مناسب میداند و میگوید: «اگر اطلاعرسانی بیشتری درباره امدادرسانی از طریق مدارس و... صورت گیرد تا شهروندان بدانند همکاری با نیروهای امدادی تا چه میزان تأثیرگذار است، این مشکل برطرف خواهد شد.»
میسوزند تا نسوزیم
آتشنشانی جزو سختترین مشاغل دنیاست و یک آتشنشان باید بدنی آماده داشته و از سرعت عمل خوبی برخوردار باشد، قدرت تحلیل سریع، اعصاب قوی و کنترل خود در برابر واکنشهای آسیبدیدگان از حادثه، از لازمههای عملکرد شغلی آنهاست. قاسمپور در این رابطه بیان میکند: «زمانی که فرد دچار سانحه میشود ثانیهها برای او مثل ساعت میگذرد و چون خسارت مالی یا جانی میبیند ممکن است برخورد نامناسبی داشته باشد، اما آتشنشانان آموزش دیدهاند که در این شرایط خونسردی خود را حفظ کرده و با شهروند درگیر نشوند و فرد آسیبدیده را به آرامش دعوت کنند البته اغلب بعد از اتمام کار شهروندان از کار و رفتارشان پشیمان میشوند.» وظایف یک آتشنشان فقط در اطفای حریق خلاصه نمیشود و فعالیتهای گستردهتری دارد، فعالیتهایی که شاید مردم هنوز اطلاعات کامل و جامعی از آنها ندارند: «به غیر از خاموشکردن حریقهای مسکونی، تجاری و... وظایف دیگری نیز برعهده نیروهای آتشنشان قرار دارد یکی از آنها ارتباط گرفتن با شخصی است که میخواهد خودکشی کند و پیشگیری از اقدام او که در اینگونه حوادث نیروها باید روانشناسان خوبی باشند تا فرد را به آرامش دعوت کنند، موارد دیگر مانند محبوسشدن افراد در آسانسور، ورود حیواناتی مانند مار و عقرب، روباه و...، تصادفات جادهای، غرقشدگی و گازگرفتگی با منوکسید کربن و... همچنین آموزش و اقدامات پیشگیرانه و توصیههای ایمنی از دیگر وظایف نیروهاست.»
ایستگاه32، خط مقدم آتشنشانی
ایستگاه32 را خط مقدم آتشنشانی مشهد میداند و میگوید: «این ایستگاه بنا به نیاز منطقه در سال90 افتتاح شد. نزدیکی به حرم مطهر رضوی و ازدحام جمعیت، همچنین وجود بسیاری از هتلآپارتمانها در این محدوده سبب شده تا ایستگاه32 یکی از ایستگاههایی باشد که عملیاتهای زیاد و نفسگیری در آن انجام شود و تقریبا در هر شیفت کاری 3تا 4مأموریت صورت میگیرد.» وی ادامه میدهد: «بافت این محدوده قدیمی است و کوچهپسکوچههای زیادی دارد که ما را ملزم میکند تا شهرشناسی خوبی درباره این محدوده داشته باشیم و بتوانیم در قالب استاندارد بین 3 تا 5دقیقه خود را به محل حادثه برسانیم، عوامل زیادی میتواند در دیر رسیدن همکاران به محل حادثه دخیل باشد یکی از این عوامل مسدود بودن مسیرهای دسترسی به خیابان امام رضا(ع) در ایام شلوغی است.»
تبدیل مشهد به قطب آموزشی
قاسمپور بهدلیل علاقهای که به مربیگری داشته 8سال قبل در دوره تربیت مربی شرکت میکند و سپس به تدریس در مدارس، هنرستانهای ایمنی و آتشنشانی و آموزش شهروندی و اصناف میپردازد و از سال92 در حوزه آموزش تخصصی کارکنان آتشنشانی فعالیت مربیگری خود را ادامه میدهد. او از فعالیت حدود 50مربی متخصص در حوزههای مختلف مانند رفتارشناسی حریق، غواصی، کار در ارتفاعات، سیلاب، تصادفات جادهای و.... در مشهد خبر میدهد و میگوید: «اگر سازمان آتشنشانی میدان عملیاتی و آموزشی در اختیار داشته باشد که شرایط حریق، نجات در ارتفاع و... را در یک محیط نزدیک به واقعیت مهیا کند، آتشنشانان میتوانند مهارتهای لازم را از این طریق کسب کنند.» وی با تأکید بر اینکه این آموزشها فقط مختص نیروهای تازهوارد به سازمان نیست، تصریح میکند: «آموزشها کارشناسی و بهروز شده است و در صورتی که زیرساختهای آموزشی از نظر مکانی مهیا شود بهجرئت میتوان گفت که مشهد میتواند با مربیان خود به یکی از قطبهای آموزشی کشور و خاورمیانه تبدیل شود.»
بر سر دوراهی
همواره به همکاران خود توصیه میکند تا از تجهیزات حفاظت فردی استفاده کنند اما یکبار در عملیاتی شرکت میکند که به قول خودش کار غیرحرفهای انجام داده و تا مدتها به این کارش فکر میکند: «حریق در طبقه سوم ساختمان مسکونی اعلام شد و به عنوان فرمانده شیفت وقتی برای ارزیابی صحنه رفتم متوجه شدم که پیرزنی داخل آپارتمانگیر افتاده است چون دستگاه تنفسی و تجهیزات همراهم نبود برای اینکه وقت را تلف نکنم، یک کپسول خاموشکننده جلوی پایم گذاشتم و سینهخیز داخل شدم، دیدم پیرزن روی صندلی نشسته از او خواستم تا همراه من از آپارتمان خارج شود اما در جوابم گفت که توان حرکتی ندارد. دود بسیار زیاد بود به طوری که نفس کشیدن را هر لحظه سختتر میکرد هیچ تجهیزاتی همراه نداشتم، اما در کمترین زمان پیرزن را به بیرون منتقل کردم، در این فاصله همکاران برای اطفای حریق وارد شدند، ولی تا مدتها برایم جای سؤال بود؛ من که به عنوان مدرس همیشه تأکید میکنم از تجهیزات حفاظت فردی استفاده کنید چه شد که استانداردها را زیرپا گذاشتم؟» شاید بهدلیل همین روحیه ایثارگری است که در تمام آتشنشانان وجود دارد.
وقتی عاشق کارت باشی
با تمام سختیهایی که شغلش دارد از کارش پشیمان نیست و میگوید: «اگر این شغل را دوست نداشته باشید، نمیتوانید دوام بیاورید.» او در تأیید این حرف خود بیان میکند: «اگر زمان به عقب بازگردد باز هم همین شغل را انتخاب میکنم، اگر هم نمیشد بهطور حتم در یکی از سازمانهای امدادرسان خدمت میکردم. چون ذات شغلم را که نجات جان انسانهاست دوست دارم و همان لبخند شیرینی که مردم به ما هدیه میدهند برایم ارزش زیادی دارد.» وقتی یک آتشنشان صبح از خانه خارج میشود مشخص نیست با چه وضعیتی بازمیگردد، او خانوادهاش را حامی خود میداند: «خانوادهام همیشه همراه من بودهاند و اگر حمایت آنها نبود شاید از نیرو و توان کافی در زمان شیفت کاری برخوردار نبودم و همیشه نگاه غرورآمیز آنها باعث افتخارم بوده است.»
انتقام از آتش!
سیدمحمد هاشمی 8سالی است که لباس آتشنشانی را به تن کرده و اکنون در ایستگاه32 خدمت میکند. او متولد و ساکن شهرستان بجنورد است اما به خاطر عشق و علاقهای که به حرفه خود دارد مسافت بین این دو شهرستان را طی میکند تا در ساعت معین در شیفت کاری خود حاضر شود، آثار سوختگی در صورتش به چشم میخورد چیزی که ذهن ما را به سمت آسیبی که ممکن است در عملیات دیده باشد میبرد. حرفهایش را با شوخی و خنده آغاز میکند و میگوید: «به خاطر انتقام از آتش این شغل را انتخاب کردم!» هاشمی سن و سالی نداشته که منزلشان دچار حریق میشود و صورت او آسیب میبیند سوختگی که هنوز هم پس از گذشت سالها اثر خودش را حفظ کرده است: «به خاطر سن کمی که داشتم چیز زیادی از حادثه به یاد نمیآورم اما این موضوع باعث نشده بود تا ترس از آتش داشته باشم و از زمانی که وارد این حرفه شدم علاقه به کارم روز به روز بیشتر شد.» وی شجاعت و شهامت را جزئی از کار و حرفهاش میداند و یکی از خاطراتش را برایمان بازگو میکند: «از سوی مرکز فرماندهی حریق منزلی اعلام شد. زمانی که به محل حادثه رسیدیم جوانی را دیدیم که بر سر و روی خود میزد و میگفت که همسر و فرزندش در خانه محبوس شدهاند، با ارزیابی فرمانده وارد منزل شدیم، اما به خاطر دود زیادی که وجود داشت دید ما صفر بود تا اینکه صدای ناله ضعیفی به گوشمان رسید در اتاق را باز کردیم و خانمی که بچه خود را در آغوش گرفته بود از مهلکه نجات دادیم، مرد جوان با دیدن خانوادهاش دعایی در حقمان کرد که تمام سختی کار و خستگی را برایمان شیرین کرد.»
یادآور پلاسکو
مرتضی سیفی سه سالی است که بهعنوان راننده در آتشنشانی خدمت میکند، او درباره کارش اینگونه برایمان توضیح میدهد: «راننده آتشنشان در زمان نیاز، باید در عملیاتها نیز شرکت کند ولی وظیفه اصلی او هدایت ماشین به سمت محل حریق به صورت ایمن و حرفهای و رساندن سرلوله آب به آتشنشانان برای اطفای حریق است. کار راننده به چشم نمیآید، اما مهم است که او بتواند در کوچه پسکوچههای شهر این ماشین سنگین را به محل حادثه و تجهیزاتش را به موقع به دست همکارانش برساند. جالب است بدانید که برخی اوقات ورود ممنوع یا رانندگی در جهت خلاف، استرس زیادی را به راننده وارد میکند از طرفی راهنمایی و رانندگی برای این کار تبصره و قانونی ندارد و اگر اتفاقی بیفتد مسئولیت آن برعهده شخص راننده است.» خاطرات شغل آتشنشانی کم نیست و شاید هر مأموریت برای آنها یک خاطره باشد خاطراتی که تلخیاش بیشتر است، سیفی در میان تمام خاطراتی که دارد ترجیح میدهد یکی از آنها را بیان کند خاطرهای که هنوز هم فکر کردن به آن قلبش را به درد میآورد: «روز جمعه در میدان بیتالمقدس شیفت کاریام بود و همراه با یکی از همکاران در کنار خودرو ایستاده بودیم که متوجه شدیم خانمی در نزدیکی ما ایستاده و چشم از ما و خودرو برنمیدارد، دقایقی گذشت تا اینکه جلو آمد و با نگاهی حسرتآمیز در حالی که برای ما دعا میکرد گفت که زائر است و فرزند آتشنشان خود را در حادثه پلاسکو از دست داده است.» هر دو نفر آنها حدود دو سالی است که با قاسمپور همکار هستند و او را فرماندهی همدل و صمیمی میدانند و میگویند که کار در آتشنشانی به خودی خود سختی دارد و اگر فرمانده شیفت با نیروهایش همراه نباشد کار سختتر میشود: «قاسمپور فرماندهای جوان، بانشاط و پرانرژی است که علاوه بر احساس وظیفهای که در کارش دارد در قبال همکارانش نیز احساس مسئولیت میکند.»
قدری حمایت...
طبیعی است که یک آدم عادی با دیدن حادثه از محل فرار کند، اما یک آتشنشان به دل حادثه میزند؛ دود و گازهای سمی و آلایندهها جزو نقل و نبات شغل آنها محسوب میشود و اگر از تجهیزات حفاظت فردی بهدرستی استفاده نکنند، بیماریها با بالارفتن سن خودشان را نشان میدهند، برخلاف تصور عموم آتشنشانان حقوق زیادی ندارند و همین موضوع باعث میشود تا برخی از آنها دوشغله باشند اما این امر باعث نشده تا از شغل اول خود که آتشنشانی است غافل شوند و با وجود اینکه این شغل جزو مشاغل سخت و زیانآور از طرف مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است اما هنوز به مرحله اجرایی نرسیده است و چه خوب است مسئولان در مباحث مالی یا مسکن از کسانی که جان خود را به خطر میاندازند قدری حمایت کنند.