صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خوش‌مزه‌ترین مربای نارنج دنیا

  • کد خبر: ۶۱۰۹۶
  • ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۸
کیارنگ علایی - نویسنده و عکاس

ننه، خواب دیس گل سرخی را دید؛ قدیمی‌ترین شیء جهیزیه اش. صبح که بیدار شد، قبل از اینکه غذا را بار بگذارد، پیش از اینکه پدربزرگ را از این شانه به آن شانه کند، قبل از دانه ریختن برای گنجشک‌های حیاط به سراغ دیس گل سرخی اخوان زنجانی اش رفت و آن را از روی رف برداشت. درست یکی از ۶ گلش ترک برداشته بود. شروع کرد به بند انداختن آن.

این وسط تلویزیون، دیوار‌های ترک خورده «سی سخت» را نمایش می‌داد، بدون صدا. صدایش را ننه بسته بود. ۱۰ دقیقه دیگر باید پدربزرگ را بیدار می‌کرد و ۴۵ دقیقه دیگر باید قرص آبی رنگش را به او می‌داد. لقمه کوچکی آماده کرد و گذاشت کنار ظرف قرص. این وسط باید حواسش به ظرف شیر روی اجاق گاز هم می‌بود که سر نرود. راستی عصاره گوشت توی زودپز چندساعته آماده می‌شود؟ قرص سبز مادربزرگ هم مال ساعت ۱۲ است.

ایاز گفته: «راس ساعت ۱۱ اینجا باشید، وگرنه سبزی امروز نیشابور را روی دست می‌برند».

ننه چشم هایش را ریز کرده، تمنا کرده، با ایاز شوخی کرده بود که شاید دل سنگش به رحم آید و کمی شاهی و گشنیز و ریحان تازه برایش نگه دارد. دو هفته دیگر باید مادرش را برای آندوسکوپی ببرد. دو هفته دیگر می‌شود درست، سالروز عقد ننه. فکر می‌کند به اینکه قبل از رفتن به مطب دکتر، کُلبیجِ رامسری بپزد. شوهرش آن را بیشتر از کیک‌های دیگر دوست دارد. سه روز بعد از آن هم نوبت قسط وام مسکن است. باید دفترچه را بگذارد روی تلویزیونی، جایی که یادش نرود.

پدربزرگ را بیدار می‌کند. ساعت مچی رولکس پدربزرگ مثل بنز کار می‌کند. ننه صدای موتورش را خیلی خوب می‌شنود. دستش را می‌گذارد روی نبضش. می‌شمارد، به عدد ۶۰ که می‌رسد، خیالش راحت می‌شود. دستش را رها می‌کند. زیر گاز را کم می‌کند. تند می‌رود که برسد به ایاز. توی حیاط این پا و آن پا می‌کند.

خودش را بیهوده با گل‌های ابریشم مشغول و علف‌های هرزه را وجین می‌کند تا سروکله مامان فندقی پیدا شود. مامان فندقی شکم پرش را می‌مالد به پا‌های ننه، به خالکوبی روی پاها. واریس پا‌های ننه مورمور می‌شود. برای مامان فندقی غذا می‌ریزد و می‌رود که به قرار ۱۱ برسد. همان طور که طول حیاط را طی می‌کند، حواسش هست که روی موزائیک لق حیاط پا نگذارد، فقط ننه می‌داند کدام موزائیک لق است، کدام گلدان فردا گل می‌دهد، درخت گردوی حیاط همسایه چرا گردو نمی‌دهد. او حتی می‌داند که بچه گربه قبلی مامان فندقی که بزرگ شده بود، چرا ناگهان غیبش زد. گاهی فکر می‌کنم توی سر ننه چیزی شبیه جی پی اس وجود دارد که به اسرار کائنات وصل است.

مهم نیست که ننه، کلارا زتکین و رزا لوکزامبورگ را نمی‌شناسد، اسم لوئیس زیتس به گوشش نخورده، نمی‌داند انوشه انصاری کیست، ولنتاین چه روزی است، واتساپ چیست، فالوئر یعنی چه، همین که او می‌داند زنانه بازار کجاست و همه کنج‌ها و زوایایش را می‌شناسد، کافی است. اینکه حال و روز شالی را با نگاه کردن به مزرعه برنج می‌فهمد، کافی است. اینکه وجین چندباره را بلد است و کسی هیچ جای دنیا مثل او نمی‌تواند خوشمزه‌ترین مربای نارنج را درست کند، خیلی هم بزرگ است.

روز جهانی زن به تو مبارک: ننه!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.