صبحهای شنبه و یکشنبه در دانشگاه چشم در چشم دانشجویانی میشوم که سعی میکنند درمیان انبوه خمیازهها و خوابآلودگیهای صبحگاهی، از میان حرفهای من، برخی کلمات را بشنوند و سری تکان بدهند و واحدی بگذرانند.
بزرگترین مشکل من در بسیاری از این کلاسهای صبحگاهی و البته کلاسهای بعدی، سکوت است؛ سکوتی که نمیتوانم ازطریق آن بفهمم پیامی که میخواهم به دانشجو منتقل کنم، به او منتقل شده است یا هنوز باید با توضیح بیشتر، این پیام را به بیان بهتری انتقال دهم.
من مدتهاست که در نوشتهها و گفتهها در فضیلت سکوت خوانده و شنیدهام، اما اینبار میخواهم بگویم سکوت وقتی فضیلت است که هدفمند و فعالانه باشد. سکوت منفعلانه نهتنها فضیلت نیست که یک آسیب بزرگ در شبکه ارتباطی جامعه است.
جامعه ساکت، جامعهای درحال تعلیق است. جامعهای است که تکلیف آن با مشکلات و شرایط موجود روشن نیست. نمیشود فهمید آیا این سکوت از سر رضایت است یا از سر ناامیدی و خشم. نمیشود درک کرد که فرد ساکت، چیزی برای گفتن ندارد یا آنقدر چیزی برای گفتن برایش مانده، اما فرصت بیان نداشته است که حالا ترجیح میدهد خاموش بماند.
جامعه ساکت، نمیتواند وارد گفتگو شود. در چنین جامعهای هر گفتگو خیلی زود بهسمت سکوت میرود؛ چون گفتگو فقط بر سوءتفاهمها میافزاید و راهی بهسوی اجماع نظر و رفع ابهامها و روشنتر شدن موضوعات نمیگشاید.
البته سکوت میتواند منفعلانه نباشد. سکوت فعال به این معناست که فرد در جامعه ترجیح میدهد شنونده باشد و بهموقع واکنش نشان دهد. شنونده میکوشد در زمانی که سکوت کرده است، با دقت حوادث را رصد کند. سکوت او بیپایان نیست. بعد از مدتی، نوبت به واکنش میرسد. این واکنش، از دل مدتی سکوت بیرون آمده است و طبیعتا میتواند راهگشا و بستری برای گفتگوهای بعدی باشد.
اما سکوتهای بیپایان که این روزها در تاکسی، مترو یا خیابان و دانشگاه شاهدش هستیم، از جنس شنیدن نیست. از جنس بیتفاوتی و کرخی است. این سکوت گاهی حتی صدا هم دارد؛ فریادها و فحاشیهایی که در شهر و روستا یا در فضای مجازی میبینیم و میشنویم، اما حتی این سروصداها هم واکنش نیست، کلمه نیست، معنادار نیست، همان سکوت است که در قامت واژگان و اصواتی نامفهوم، فضای شهر را پر میکند و خیلی زود بهدست فراموشی سپرده میشود.
صدا و سکوت در انفعال، هیچیک به رفع مشکلات کمک نمیکند. شهروندی که برایش هیچ چیز فرقی نکند، نمیتواند شرایط زندگیاش را تغییر دهد. شاید از تلاش برای تغییر خسته باشد، اما با انفعال هم چیزی عایدش نمیشود. زندگی در سکوت، به دیگرانی که میخواهند شرایط را به نفع خود تغییر دهند، فرصت میدهد که این سکوت فراگیر را «علامت رضا» تعریف کنند و برنامههای خود را پیش ببرند؛ برنامههایی که گاهی سکوت را تعمیق و احتمال بروز صداهای ناهنجار آینده را بیشتر میکند. برای عبور از این سکوت، باید کاری ساختاری کرد. در کلاسهای صبحگاهی شنبه و یکشنبه دانشگاه سعی میکنم با طرح پرسش و بحث، دانشجویان را به واکنش و صحبت وادارم. در تجربه کار رسانهای نیز بسیار تلاش میکنم که از مخاطبان بخواهم به ایدهای که طرح شده است، واکنش نشان دهند و بهاصطلاح کامنتی بر حرفها و رفتارها بگذارند، اما فقط این کوششهای تاکتیکی کافی نیست.
ساختار سکوتپرور، فضا را برای واکنشهای فعالانه محدود میکند و هزینه هر واکنش را چنان افزایش میدهد که فرد در شبکهای از بیعملی گرفتار میشود. این فرد گاهی حتی میتواند خود، یک مقام مسئول هم باشد! همان کسی که انتظار میرود فعالانه رفتار کند، اما دست بر قضا گاهی خود به ساکتترین فرد جامعه تبدیل میشود.
خمیازههای کشدار در جامعه، امروز بزرگترین درد ماست. این خمیازهها و چرتها و خماریها، از خستگی نیست؛ از بیعملی است. از انفعال است. این سکوت نه از سر رضایت است و نه از سر نارضایتی؛ این سکوتی است که ریشه میخشکاند؛ ریشه جامعهای که با گفتگو میتواند شکوفه دهد، اما در پاییز «قهر همه باهم» یا حتی «قهر همه با خود»، گرفتار آمده است.