صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

من محروم نیستم

  • کد خبر: ۷۸۴۸۴
  • ۰۳ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۵
محمدرضا شیخ الاسلامی - مدیر گروه مطالعاتی شهید رحیمی

پدر، کار بزرگی کرده بود، اما خوشحال نبود. دو سال آزگار جان کَنده بود؛ از صبح تا شب، بدون تعطیلی، با کار دوشیفته تا بالاخره توانسته بود مخارج ازدواج فرزندش را تأمین کند. به او گفتم: مَرد! سرت را بگیر بالا! برای دخترت جهیزیه ساده و آبرومندی تهیه کردی. جوابی که این پدر داد، غم انگیز بود و حکایت از آسیبی داشت که در این سال‌ها بار‌ها و بار‌ها مشاهده کرده ام. دردمندانه گفت: بیا همسایه مثلا فقیرم را ببین. سه تا فرم برای سه خیریه جور کرد و برای جهیزیه دخترش، با هزار دوز و کلک، از هرکدام یک یخچال گرفت. این‌ها را فروخت و با پولش یک یخچال ۱۰۰ میلیونی خرید. بعد هم یخچال را گذاشت جلو چشم دختر‌های محله. حالا سرم جلو دخترم پایین است. حس می‌کنم تلاشم برایش قُرب ندارد. دو سال کار کردم و یک یخچال ساده خریدم. همسایه ما که کار نکرد و زیر باد کولر نشست و تظاهر به فقر کرد، یخچالی خیلی بهتر خرید.


بگذارید نمونه‌ای دیگر از انبوه تجربه هایم را بگویم که مربوط به حضور در یکی از مناطق زلزله زده است. یادم نمی‌رود صحنه‌هایی را که برخی زلزله زدگان کنار خیابان نشسته بودند و حاضر نبودند برای ساخت خانه خودشان کمک کنند. وقتی هم که می‌پرسیدیم چرا، می‌گفتند چرا کار کنیم؟ شما که هستید!

 

این مشت نمونه خروار‌ها حکایت از ریشه‌های یک آسیب دارد؛ آسیبی که اگر درمان نشود، هرقدر هم خیریه‌ها بیشتر شوند و کمک‌های مردمی افزایش پیدا کند، باز هم تعداد کسانی که آن‌ها را «محروم» می‌خوانیم بیشتر و بیشتر خواهد شد. فلسفه نگارش کتاب «من محروم نیستم» نیز همین بود. این کتاب حاصل پنج سال تحقیق و گفتگو با حدود ۲۰۰۰ نفر نوجوان حاشیه نشین و روستایی در نقاط مختلف کشور است و به ما می‌گوید چرا مردم مناطق، با اینکه سال‌های سال، محل خدمت خیریه ها، گروه‌های جهادی و دستگاه‌های حمایتی بوده اند و میلیارد‌ها تومان صرف نیاز‌های معیشتی و عمرانی شان شده است، برای رفع مشکلاتشان همچنان منتظر یک منجی بیرونی هستند.


ما به یک دلیل نامرئی و محکم رسیدیم؛ اینکه مردم را اسیر باور محرومیت کرده ایم. باور محرومیت یعنی ایمان به نداشته‌ها و کاستی ها، یعنی سرنوشت من به عنوان یک روستایی یا حاشیه نشین گره خورده است با بدبختی‌ها و مشکلاتی ازلی و ابدی، یعنی باور به اینکه من شهروند درجه دو هستم. نحوه رفتار‌های خیرخواهانه ما، به این باور دامن زده است. ما به عنوان خیریه، وقتی درحال پخش اقلام غذایی در مناطق یادشده هستیم، فکر می‌کنیم کار مثبتی انجام می‌دهیم. غافل از اینکه داریم روحیه دریافت کنندگی را به مردم آموزش می‌دهیم، عزت نفس را از آن‌ها می‌گیریم و کرامت انسانی شان را لکه دار می‌کنیم.

 

همچنین وقتی بسته‌های لوازم تحریر را به دست کودکان و نوجوانان این مناطق می‌دهیم و از آن‌ها عکس و فیلم می‌گیریم، متوجه عواقب آن نیستیم. ما درحقیقت با فقر مبارزه نمی‌کنیم بلکه به آن‌ها یاد می‌دهیم که برای نداشته هایشان تیتر شوند، همیشه دریافت کننده باشند و خودشان را به ضعف و خستگی بزنند تا لایق دریافت‌های بعدی باشند.
رفتار صحیح و الگوی رفع باور محرومیت، از محور‌های اصلی این کتاب است. خواندن آن را به همه فعالان فرهنگی و کسانی که دغدغه رفع فقر دارند، توصیه می‌کنم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.