صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بازخوانی سقوط ایران به دست متفقین و آغاز استعمار نوین

  • کد خبر: ۷۸۵۲۷
  • ۰۳ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۱
سوم شهریور ۱۳۲۰، ارتش شوروی و بریتانیا در یورشی سراسری وارد ایران شدند و برخلاف اعلام بی‌طرفی کشورمان در جنگ جهانی دوم، ایران را اشغال و رضاشاه را از سلطنت برکنار کردند.

گروه تاریخ و گردشگری شهرآرانیوز | سوم شهریور ۱۳۲۰، ارتش شوروی و بریتانیا در یورشی سراسری وارد ایران شدند و برخلاف اعلام بی‌طرفی کشورمان در جنگ جهانی دوم، ایران را اشغال و رضاشاه را از سلطنت برکنار کردند.


جنگ جهانی دوم با یورش آلمان نازی به لهستان در یکم سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد و اروپا برای بار دوم به آتش کشیده شد. صف‌آرایی دولت‌های متفق و متحد بیش از هرچیز به کشور‌های ضعیف و بی‌طرف لطمه وارد کرد و ایران هم آسیب دید. نظام پادشاهی ایران برخلاف تبلیغات گسترده‌اش مبنی بر داشتن ارتش مدرن و مجهز و قدرتمند، چون می‌دانست توان مقابله با هیچ‌یک از دوطرف دعوا را ندارد، فردای آغاز جنگ بی‌طرفی‌اش را اعلام کرد.


این بی‌طرفی به ۲ دلیل پایدار نماند: نخست آنکه رضاشاه از آغاز جنگ تا اشغال ایران فعالیت‌های نظامی آلمان را بررسی می‌کرد و با ادعای نژاد مشترک با آلمان‌ها و براساس پیش‌بینی خودش مبنی بر پیروزی ارتش نازی در این جنگ، کمابیش مراتب دل‌بستگی حکومتش به آلمان‌ها را ابراز می‌کرد و این دهن‌کجی به کشوری مانند انگلیس بود که عامل به سلطنت‌رسیدن رضاشاه بود و نابخشودنی به حساب می‌آمد. دوم آنکه مرز مشترک و به‌نسبت طولانی ایران با شوروی سبب شد با ورود آلمان‌ها به منطقه، ارتش سرخ برای دریافت کمک از انگلیس و آمریکا به فکر مسیری امن بیفتد؛ بنابراین با اتخاد سیاست معروف «دالان پارسی» برای عبور نیرو و تجهیزات، ایران طعمه و قربانی جنگ شد.

 

سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰

پیش از حمله قوای متفق به ایران، حاجیعلی رزم‌آرا درباره احتمال حمله به ایران بررسی کرد و از طریق سرلشکر ضرغامی به اطلاع رضاشاه رسید. پهلوی اول موضوع حمله به ایران را جدی نگرفت و صرفا دستور داد لشکر‌های جدیدی به وجود آید. این لشکر‌ها به‌هیچ‌عنوان آمادگی جنگی نداشتند و بیشتر دارای سازوبرگ نظامی بودند.


ساعت ۴ بامداد ۳ شهریور ۱۳۲۰، سفرای شوروی و بریتانیا با حضور در منزل علی منصور، نخست‌وزیر ایران، یورش ارتش‌هایشان به خاک ایران را اعلام کردند. دولت دستپاچه شد و این خبر را به اطلاع رضاشاه رساند. ارتش سرخ در ۳ جهت و ۳ ستون وارد خاک ایران شد؛ ستون اول از محور جلفا در جهت تبریز حرکت کرد و ستون دوم از راه آستارا به‌سوی بندر پهلوی و رشت پیشروی کرد و ستون سوم نیز به ناحیه مرزی شمال شرقی خراسان هجوم برد. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهر‌های ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از ۲ جهت به‌سمت ایران پیشروی کرد؛ یک ستون از راه خانقین وارد ایران شد و از طریق کرمانشاه و همدان خود را به قزوین رساند و ستون دوم از خاک عراق به ناحیه جنوب غربی خوزستان هجوم آورد. سرانجام در ۹شهریور ارتش‌های شوروی و انگلیس در قزوین به یکدیگر ملحق شدند.


در این عملیات نیرو‌های دریایی و هوایی نیز شرکت کردند. ۳ شهریور نیروی دریایی شوروی در دریای خزر، بندرانزلی را به گلوله بست و همچنین نیروی هوایی شوروی چندین شهر ایران مانند تبریز، انزلی، همدان، قزوین، مشهد و ۷شهریور لاهیجان و ۹شهریور حومه تهران را بمباران کرد. قوای بریتانیا در آبادان عبارت بودند از: لشکر هشتم پیاده‌نظام هندی به فرماندهی ژنرال هاروی، در منطقه خانقین تیپ نهم زرهی و یک هنگ ارابه جنگی هندی و ۴ گردان انگلیسی و یک هنگ توپ‌خانه انگلیسی که همگی تحت فرماندهی ژنرال اسلیم بودند. اولین هدف نیرو‌های مهاجم انگلیس اشغال مناطق نفت‌خیز و دومین هدف، پیشروی در خاک ایران و به‌دست‌گرفتن خطوط ارتباطی این کشور بود. عملیات دریایی بریتانیا بیشتر در بندر شاهپور انجام شد و ۸ فروند کشتی متوقف‌شده در بندر به‌دست قوای انگلیسی افتاد. نیروی هوایی انگلیس هم چند هدف نظامی را در اهواز بمباران کرد.

 

هواپیماهای آمریکایی در آبادان در اختیار ارتش سرخ قرار گرفت


نیروی دریایی ارتش ایران تنها نیرویی بود که اندکی مقاومت کرد و نتیجه آن کشته‌شدن فرمانده آن، غلامعلی بایندر، و جمعی دیگر از فرماندهان آن نیرو بود. رضاشاه این‌بار در تلگرافی به روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا، از وی خواست ضمن میانجیگری، از پیشروی بریتانیا جلوگیری کند. اما دولت آمریکا ضمن رد این درخواست، اهداف نظامی و سیاسی بریتانیا را اهداف خود دانست.


علی منصور ۵ شهریور استعفا کرد و محمدعلی فروغی که چند سالی بود مغضوب رضاشاه شده بود، به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد. در همان جلسه، رضاشاه از استعفا صحبت کرد که کابینه نپذیرفت. بااین‌حال، گریزی از تغییرات سیاسی در ایران نبود.


فروغی از کسانی بود که در جریان روی‌کارآمدن رضاشاه در سال ۱۳۰۴ نقشی اساسی داشت و در بقای نظام پادشاهی در سال ۱۳۲۰ هم نقش‌آفرین بود. دولت بریتانیا از اقدامات رضاشاه علیه خودش خشمگین بود و به‌دنبال برچیدن حکومت دست‌نشانده خود و بازگرداندن قاجار‌ها به قدرت بود. فروغی با اتخاذ سیاست مسالمت‌جویی و بیان این نکته که ولیعهد ایران هم می‌تواند مهره استعمار باشد، از تغییر سلطنت جلوگیری کرد و متعهد شد رضاشاه استعفای خود را اعلام کند.


از این تاریخ تا ۲۵ شهریور که رضاشاه رسما استعفا کرد، ایران زیر بمباران شدید قوای روس و انگلیس قرار داشت و قوای نظامی ایران حتی توان شلیک یک توپ را هم نداشتند و وضعیت دربار و دولت نیز هرروز بدتر می‌شد. رضاشاه تمام اعضای خاندان سلطنت را روانه اصفهان کرد و همراه با ولیعهدش در تهران ماند. وی درماندگی و عجزش از دفاع برابر دشمن را به امرای ارتشش نسبت داد و با قلدرمآبی و ضرب‌وشتم کسانی مانند علی ریاضی و احمد نخجوان، وزیر جنگ، خواستار محاکمه نظامی آنان به جرم خیانت شد. این ضرب‌وشتم از سوی پادشاه سبب شد طرف‌داران استعفای وی تمایلشان را به تبعید او ابراز کنند و بدین‌سان، ۲۲ شهریور همان سال، سفرای شوروی و انگلیس ضمن اعلام ضرب‌الاجل استعفای وی تا پایان ۲۴ شهریور، تهدید کردند که تهران را اشغال خواهند کرد. رضاشاه ۲۵ شهریور استعفا و مجلس نیز موافقت کرد. عصر همان روز، ولیعهد ۲۱ ساله وی سوگند پادشاهی یاد کرد و دومین پادشاه سلسله پهلوی نام گرفت. فروغی در تمام این اتفاقات نقشی تعیین‌کننده و تاریخ‌ساز داشت.

 

ظهور استعمار نوین

با خروج رضاشاه و برتخت‌نشستن محمدرضاشاه، آرامش نسبی سیاسی در کشور آغاز شد. بدرفتاری‌های فاتحان ایران با مردم هرروز بیشتر می‌شد و کینه و نفرت ایرانیان از روس و انگلیس هم به‌مراتب بیش از پیش شده بود. قحطی، بحران نان، آسیب‌های فراوان اقتصادی، ازهم‌پاشیدگی سیاسی و کوچک‌شمردن شاه جوان، میراث پایان عصر رضاشاهی در ایران بود. ورود نیرو‌های نظامی آمریکا به ایران و برخورد‌های نرم‌تر آنان، مردم را به این چهره نوظهور متمایل کرد. دربار نیز از این پیشامد استقبال کرد و خودش را در آغوش این کشور افکند. درواقع ایالات متحده آمریکا با سیاست رخنه در قلب ایرانیان عوام و نشان‌دادن چهره‌ای جدید از استعمار، ایران را تسخیر کرد و تا سال ۱۳۵۷ در چنگال خود نگه داشت.


این مسئله که مردم ایران به‌لحاظ تاریخی از شوروی و بریتانیا نفرت داشتند و همین کشور‌ها نیز خاک آنان را فتح کرده بودند، علت اصلی گرایش عمومی ایران به ایالات متحده بود. ایران درگیر سیاست‌های جدید فاتحان شد و برخلاف اعلام بی‌طرفی در جنگ، به آلمان اعلان جنگ کرد. این حرکت در آینده به نفع ایران شد و این کشور را به یکی از اعضای پیشگام در سازمان ملل متحد بدل کرد. اما همه‌چیز براساس منافع استعمارگرایان رقم می‌خورد.


در آذر ۱۳۲۲، رهبران آمریکا، شوروی و انگلستان در سفارت شوروی در تهران، کنفرانس تهران را بدون حضور نمایندگان ایران برگزار و مقرر کردند در صورت پایان جنگ، در ۶ ماه ایران را تخلیه کنند و در مدت جنگ نیز تمامیت ارضی ایران را محترم بشمارند. این محترم‌شمردن ایران بدون دعوت از پادشاه، نخست‌وزیر یا هریک از دولتمردان ایران، بیشتر یک شوخی زشت با استقلال کشور بود و در آینده پس از جنگ، ماهیت اصلی استعمارگرایانه دولت‌های متفق بیش از پیش خودش را نشان داد.

 

چرچیل، روزولت و استالین در کنفرانس تهران-۱۳۲۲


بریتانیا درست ۶ ماه پس از جنگ خاک ایران را ترک کرد. اما نفت ایران را ترک نکرد و همواره اهرم‌های نظامی‌اش را برای اعمال فشار به دولت در آب‌های خلیج‌فارس نگه می‌داشت و اگر نفت ملی نمی‌شد، سیطره بریتانیا هم تداوم می‌یافت. تا سال ۱۳۵۰، جزایر اطراف ایران و شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس زیر حاکمیت انگلستان بودند؛ بنابراین، وعده‌های بریتانیا مانند همیشه دروغ بود.


ارتش سرخ نیز ضمن خلف‌وعده در خروج از کشور، از ۲ جمهوری خودمختار آذربایجان و مهاباد پشتیبانی کرد و خواهان امتیاز نفت شمال شد. همچنین حزب توده به‌عنوان حامی منافع شوروی در ایران، از هیچ خیانت ملی‌ای به نفع آنان و به ضرر ایران دریغ نمی‌کرد و اگر سیاست‌ورزی احمد قوام‌السلطنه نبود، معلوم نبود سرنوشت ایران و شوروی به کجا خواهد رسید.


ایالات متحده آمریکا روش سیاست‌مدارانه‌تری در پیش گرفت و ضریب ماندگاری استعماری‌اش را بیشتر کرد. دولت‌های آمریکا تا سال ۱۳۵۷ کمک‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی فراوانی به ایران کردند و همواره خودشان را دوست شاه نشان می‌دادند. درواقع، آمریکا با پنبه سر می‌برید و به‌جای تخاصم و نفرت‌پراکنی، بیش از ۲ دولت دیگر فاتح جنگ جهانی دوم، منافع ملی و نفت ایران را به تاراج برد. در ابتدای راه و تا پیش از کودتای ۱۳۳۲، مردم خسته و ناتوان ایران از این دوستی استقبال کردند. اما از زمانی که ماهیت امپریالیستی و استعمار نوین ایالات متحده آمریکا آشکار شد، ملت همواره به‌دنبال قطع‌کردن دستان استعمار و دست‌نشاندگان آن در ایران بودند و این مهم سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی ایران عملی شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.