پیمان اسحاقی | شهرآرانیوز - من در این یادداشت کوتاه قصد دارم بر اساس مطالعه آثار استاد حکیمی، تجربه زیسته خود با ایشان و همنشینی با دوستان وی، به وجه شهروندی استاد، به عنوان عضوی از جامعه ایرانی و جهانی، توجه بدهم و درباره آن نکاتی را بیان کنم. آن نکات برای من، بازخوانی خاطراتی شیرین و آموزنده از گذشته و برای خوانندگان، شامل اطلاعاتی شاید کمتربازگوشونده درباره آن مرحوم است. همچنین میتواند بینشهایی درباره ایشان و نیز درباره نسبت اندیشه و کنش وی ارائه دهد. من ابعاد شهروندی استاد حکیمی را در ۴ بخش ارائه میکنم. سپس با نتیجهگیری، نوشتار خود را به پایان میبرم.
استاد حکیمی به صورت تعجببرانگیزی همواره خود را در ارتباط با دیگران تعریف میکرد، دیگرانی که هیچگونه ارتباط ابتدایی با او نداشتند، اما او خود را در ارتباط منطقی با آنها در نظر میگرفت. ایشان در خانوادهای کارآفرین و ثروتمند رشد یافته و هرگز طعم فقر و ناداری را نچشیده بود، اما از دوران نوجوانی به دیگرانی که از امکاناتی که او داشت محروم بودند، میاندیشید و تلاش میکرد شرایط بهتری برای زندگی آنها فراهم آورد. به این ترتیب، ایشان همواره نوعی دیگراندیشی را راهنمای زندگی خود قرار میداده است.
این دیگراندیشی عمیق باعث میشد ایشان هم در مسائل فکری و نظری و در زندگی روزمره به دیگران و حقوق آنها بسیار حساس باشد. یکی از دشواریهای همراهان ایشان آن بود که حداقل زمانی که با ایشان هستند حقوق دیگران را زیر پا نگذارند. برای نمونه، راندن خودروی که ایشان بر آن سوار بود یا همسفر بودن با ایشان، علاوه بر لذتهایش، این دشواری را هم داشت که باید بسیار به حقوق دیگران مقید میبودی. ایشان دقت داشت که رفتوآمد دوستانش با او باعث تضییق حقوق خانوادههای همنشینانش نشود و هرگز راضی نمیشد به خاطر همنشینی با وی، فردی از زندگی روزانه اش یا خانوادهای از معاشرت با پدرش محروم بماند. استاد حکیمی، چنانکه خود حکایت میکرد، در جوانی تلاش زیادی برای تشکیل زندگی خانوادگی داشت، اما درعمل این امر به وقوع نپیوسته بود. با وجود این، برای ما شگفتآور بود که میدیدیم ایشان زندگی را جمعی و خانوادگی میبیند و تا این اندازه، به انجام وظایف خانوادگی دوستانش تأکید میکند.
استاد حکیمی تلاش میکرد مسئولیت همه گفتهها، نوشتهها و اقدامات خود در سالهای دور و نزدیک را بپذیرد. این امر، به عقیده من، یکی از دلایل فشارهای روحی دهههای اخیر او بود که به مشکلات جسمی بسیاری در او منجر شده بود. ایشان تلاش داشت همواره میان خود و بروزات فکری خود ارتباط برقرار کند و خودش عملا در مسیری قدم بردارد که به آن باور داشت. او به صورت پیچیدهای به تبعات همه رفتارهایش میاندیشید و میکوشید نسبت میان آن امور با وضعیت دیگر شهروندان را در ذهن خود مجسم کند. این رویکرد صادقانه به زندگی، به عقیده من، ارزشمند و لایق توجه و از مشخصههای یک شهروندی مسئولیتپذیر است.
با اینکه استاد حکیمی دارای روحیاتی بود که او را به صورت منطقی میبایست از عامه مردم جدا میکرد، علایق دیگردوستانه و باورهای مذهبی او باعث میشد همواره به صورت متناقضنمایی، همزمان بسیار درونگرا و برونگرا باشد. این برونگرایی نیز بیش از هر چیز خود را در اجرای نقش یک شهروند فعال نشان میداد. من بهدفعات شاهد بودم که استاد حکیمی نسبت به وظایف هر یک از دوستان در قبال خانوادههایشان تذکر میداد و گاهی چنان زیبا از نیازهای متقابل اعضای خانواده و لزوم تأمین آنها از سوی پدر صحبت میکرد که تصور میکردیم سالها پدر خانوادهای پرجمعیت بوده است. دوستان قدیمی استاد تعریف میکردند که این گرمی روابط ایشان با دیگران در دوران جوانی و سلامت ایشان بسیار بیشتر بوده است. ایشان در روابط با دوستان که ما شاهد روابطشان بودیم، بسیار دقیق بود و گاهی از آنها میشنیدیم که چهگونه هنگام بروز مشکلات گوناگون، به منزلشان میرفت، به گفتگو با آنها مینشست و همه تلاش خود را میکرد تا رنجهای آنان را کاهش دهد. نیز به یاد میآورم در زمانی که بسیار بیمار بود، برای تسلیت درگذشت مادر یکی از دوستانش، به کرج آمده و به منزل آن دوست رفته بود. ما که در همان ایام از بیماری ایشان مطلع بودیم، بسیار تعجب کردیم که ایشان به کرج آمده و بعد از ساعتی گفتگو به تهران بازگشته است.
من، خود، شاهد بودم زمانی که روزانه «یک مشت قرص» مصرف میکرد، تا پاسی از شب به سؤالهای ما تازهجوانان و حتی به سؤالهای کمربط یکی از دوستان نوجوان ما پاسخ میداد، بدون اینکه کمترین انتظاری از ما داشته باشد یا این احتمال برود که ما بتوانیم این وقت و زحمت او را روزی جبران کنیم. علاوه بر آن، با آنکه همه ابزارهای گردآوری و ساماندهی «مرید» را داشت، به صورت نظاممندی از آن پرهیز میکرد. حتی گاه رفتارهایی بروز میداد که مریدان محتمل پراکنده شوند. نمازگزاری به امامت ایشان، چون نوعی رابطه مرید و مرادی را القا میکرد، تقریبا ناممکن بود و اطرافیان خود را طوری عادت داده بود که وقتی او در میانشان نباشد نیز دست از پا خطا نکنند و سخنی که روابط را با او از شکل منطقی خارج کند، بر زبان نیاورند. به یاد میآورم یکی از دوستان، نیمهشوخی و نیمهجدی، از طیفی از علاقهمندان قدیم استاد، از پزشکان برجسته یزدی ساکن تهران، سخن میگفت و اینکه اگر جای استاد بود و محبوبیت وی را نزد ایشان داشت، حتما از آنها «استفاده» میکرد. البته که استاد هرگز چنین نمیکرد. تنها استفاده او از آن دوستانش، ارجاع دادن بیماران فقیر به آنها و درخواست درمان آنان بدون دریافت هزینه بود.
در پایان به یکی از مهمترین ابعاد زندگی و یکی از جدیترین ساحتهای رفتاری استاد حکیمی، بلکه برادران سهگانه حکیمی، اشاره میکنم که متأسفانه بسیار ناگفته و ناشنیده باقی مانده است. پیش از آن لازم است به تبیین مختصر مفهوم پایداری بپردازم. پایداری (sustainability) در سادهترین تعریف به برآوردن نیازهای حال حاضر بدون به خطر انداختن توانایی نسلهای آینده در برآوردن نیازهای آنها اشاره دارد. پایداری را معمولا در زمینههای اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی (به طور غیررسمی در سود، سیاره و مردم) تعریف میکنند.
پایداری یکی از ویژگیهای مهم زندگی شخصی استاد حکیمی و برادرانشان بود. به این معنا که مصرف ایشان بهندرت مصرف دیگران را در حال و آینده تحتالشعاع قرار میداد. من مطمئنم اگر بیشتر یا بخش درخور توجهی از مردم جهان همچون ایشان زندگی میکردند، شاهد این حجم از تخریب محیطزیست نبودیم و تولید دیاکسیدکربن در جهان به صورت محسوسی کاهش مییافت. من با قاطعیت میتوانم بگویم ایشان چیزی از سادهگرایی یا مینیمالیسم (Minimalism) به عنوان یک مکتب رفتاری مدرن نشنیده بود، اما آنقدر به دادههای دینی معطوف به مفاهیمی چنین اندیشیده بود که آثار چنین گرایشی را بهوضوح میشد در زندگی روزمرهاش مشاهده کرد.
من در مدت حدود یک دهه استاد حکیمی را با یک کلاه، یک عصا، یک پیراهن، یک شلوار، یک پیژامه و یک کفش دیدم. اگرچه استاد آنها را بسیار تمیز نگه میداشت، با وجود کهنگی، میلی به تعویض آنها نداشت. هنگامی هم که متن دستنویس یکی از مجلدات ترجمه فارسی «الحیاة» نزدم بودم و نسخه تایپی آن را غلطگیری میکردم، میدیدم که ایشان تقریبا از همه کاغذهای موجود در اطرافش بهره برده و به عنوان کاغذ نگارش «الحیاة» استفاده کرده است. کاغذها و مقواهای کوچک و بزرگ، حتی کاغذ درون جعبه شیرینیهایی که برایش هدیه آورده بودند. این بود که حجم کاغذهای دستنویسهای یک جلد «الحیاة» گاه به نیم متر میرسید.
ایشان در مصرف آب هم بسیار دقیق و عجیب بود. به نظرم کمتر کسی میتواند از ایشان کمتر آب مصرف کند. چنانکه از عکسهای ایشان برمیآید، استاد حکیمی بسیار تمیز و مرتب و به تعبیری یکی از دوستان «جنتلمن» بود، اما هرگز در مصرف آب اسراف نمیکرد. از کسی از دوستان شنیدم که برادران حکیمی چنیناند و استاد محمد حکیمی را مثال میزد که به تأثیر شویندهها بر آب بسیار حساس است و به اطرافیانش اجازه استفاده از وایتکس را نمیدهد، چه آثار ویرانگرش سالها در آب باقی میماند. بارها هنگام غذا خوردن شاهد بودم که استاد چقدر دقت دارد خوراکش ساده، بدون تجمل و دور از اسراف باشد. میتوانم ادعا کنم ایشان زمانی برای خود چیزی میخرید که مطمئن میشد از آن محصول نمونهای سادهتر و کاراتر وجود ندارد.
مرحوم استاد حکیمی، به باور من و بر خلاف آنچه بیشتر در نظر گرفته میشود، بیش از اینکه ایدهآلش صرفا مسئله جامعه «منهای فقر» باشد، به ساخت یک نوع زندگی اجتماعی و حیات جمعی مثبت، توسعهیافته و انسانمحور توجه داشت و الگویی از دخالت گسترده و راهگشای دولت در عرصههایی، چون آموزش و بهداشت را میپسندید. به این ترتیب، میتوان گفت جوامع اسکاندیناوی امروزین، در مقایسه با دیگر جوامع، نزدیکی بیشتری با ایدهآلهای ایشان دارند. البته این جوامع نسبت به آنچه ایشان بر اساس ایدههای موجود در منابع اسلامی بدان باور داشت، بسیار عقبمانده در نظر گرفته میشوند. هرچه بود، اگر درصد درخور توجهی از شهروندان یک شهر و جامعه همچون استاد حکیمی زندگی میکردند، جرائم بسیار کمتر، روابط اجتماعی بسیار بهتر، جامعه بسیار آرامتر، روابط بسیار گرمتر و اقلیم بسیار پایدارتر بود.
در زمانهای که جامعه ما و جوامع بشری در چرخهای بیپایان از روابط پولیشده گرفتار شدهاند و محیط زیست در اثر میل سیریناپذیر به تسلط و تغییر انسانی، این چنین زندگی روزمره انسانها را تهدید میکند، در زمانهای که سادگی به عنوان مرجع اصلی آموزههای دینی جای خود را به تشریفات مخرب داده است، میتوانیم به میراث استاد حکیمی به عنوان تجربهای زیست در زمان خودمان توجه کنیم.
منبع الهام استاد حکیمی در خیرخواهی، نوعدوستی و مسئولیتپذیری فردی نسبت به انسان و غیرانسان، علاوه بر ذات نیکجویش، آموزههای اسلامی، با رویکردی شیعی و معطوف به انتظار ظهور نماینده تام و تمام اسلام یعنی حضرت بقیةا... الاعظم (عج) بود، چنانکه همیشه تأکید میکرد مردمی که به انتظار «مصلح» هستند، خود باید «صالح» باشند.
استاد مرحوم ما زندگی و هستی را در جهانیترین شکل خود میدید و بر اساس خالق واحد، هستی را واحد در نظر میگرفت و درباره مسائلی مانند محیط زیست و اقلیم، بهزیستی، رفاه آدمیان و وضعیت همه مخلوقات، نگاهی کاملا جهانی و فراتر از ادیان، مذاهب و مشخصههای فرهنگی داشت. او خود را همیشه و همهحال شهروندی در نظر میگرفت که نسبت به همهچیز و همهکس مسئول و وامدار است. ریشه این امر، باور راسخ او به خالق واحد همه هستی و حضور شاهدگونه حجت خدا و امام عصر (عج) در همهجای جهان بود. امروز که او در میان ما نیست، مسئولیتپذیری او در برابر همهکس و همهچیز، راهنمای کنش روزانه ماست.