بعد از سالها که مبلمان خانه را عوض کرده بودیم، ایشان میهمان ما بود. تمام آن روز نگران بودم که آیا همین تغییر ساده در نظرش «اشرافیت» تلقی میشود یا نه؛ زیرا ما غالبا مجموعهای آرمانهای منفصل و پراکنده را همراهمان انتقال میدهیم و در هر مجلس و محفلی بساطی پهن میکنیم و برای این و آن خطونشان میکشیم، اما همه با هر موضعی وقتی به خلوت میرویم آن کار دیگر میکنیم.
زندگی عمورضا، نامی که محمدرضا حکیمی را به آن میخواندیم، عینیت آرمانهایش بود بدون رخصتی و جدایی و فراموشی. آنقدر به سادهزیستی حساس بود که نه فقط به خود سخت میگرفت، بلکه حیطه اجتماعی اطرافش را نیز چون زندگی شخصیاش ساده و برابر میخواست و بدون تعارف و محافظهکاری دائم گوشزد میکرد.
بعضی خلایق برادر حاتم طایی دارند؛ خودشان کاری نکردند و گلی هم ندارند که به سرمان بزنند. اینها برای مدیریت کشور بهجز کاسه چهکنم چهکنم فقط بستهای از انگهای بیربط دارند که به این و آن بزنند و بهجای نقد مستدل حتی فریاد عدالت را نفی میکنند، به این بهانه که حرف از عدالت کار شاقی نیست و شعارهایی بیثمر است.
اینها نمیدانند که قرار نیست فاصله یک ایده تا عملیاتیشدن آن را فقط یک نفر طی کند. سیستمسازی، تعیین سازوکار، اصلاح، تغییر، پیشرفت و ادامه مسیر، در مجموع چندین و چند رسالت است که پیشتر برعهده بودجهبگیران رسمی بوده است که خروجی اندکی داشته و در مسئولیتشان کوتاهی کردهاند.
کاری که محمدرضا حکیمی در خدمت به عدالت اسلامی انجام داد، امری سهلممتنع بود، زیرا در میان بسیاری دینشناسان و مسئلهدانها که به توضیحالمسائل عبادی و شخصی اکتفا کردند، از توضیحالمسائل اجتماعی و حکومتی در مرام پیامبر(ص) و اهلبیتش(ع) گفت. در میان مذهبیانی که با سرمایهپرستان برخوردار و پرخور هیچ تعارض منافعی ندارند و بر سر یک سفره جمع شدهاند یا متشرعانی که مذهب را در قشریگری و اکتفا به احکام معدود عبادی محصور کردند، او مردی بود که یکبار دیگر این موضوع را به ما یادآوری کرد: «اگر فقر و مسکنت و نیازمندی از سطوح جامعه برطرف نشود، عدالت عملا اجرا نشده و هدف پیامبران تحقق نیافته است.»
او دینی و تشیعی را بازتعریف کرد که سختیاش نه در کیفیت ادای حروف نماز (که آنهم مهم است)، بلکه در مسئولیتپذیری اجتماعی و اقتصادی به همه بندگان خدا، رفاه و آسایش انسانها، تنظیم منافع ثروتمندان به نفع فقرا، محو فقر و در یک کلمه «عدالت» است.
اینکه در تحقیر عدالتخواهی موعظه شود که «مهم نیست اگر نان نداری، دین داشته باش»، در قاموس اهلبیتی(ع) او بهکل بیمعنا بود. او بهدرستی فهمید و فهماند که بسیاری از ظاهرا شبهات دینی بهعلت ندانستن پاسخ نظری آن نیست، بلکه لاابالیگری و بهانهگیریهای عقیدتی از غم نان و مشکل ازدواج و ناتوانی در تأمین نیازهای اولیه و تحقیری است که احیانا بدانها تحمیل شده است.
بهیاد دارم شب دیگری در منزل ما خانمی از اقوام هم آمده بود که پایبندی کاملی به حجاب نداشت. آن شب کنجکاو شدم که واکنش عمورضا را ببینم. برایم بدیهی بود که تذکری خواهند داد، اما آن شب بدون سخن مستقیم و صریحی از این جنس گذشت. بعدها که با سر فصل «الله–الناس» در الحیات آشنا شدم، دانستم که جنس این نگاه شیعی به انسان و احکام مقداری با مشهورات میان ما فرق میکند.
انسانمحوری دینی در غالب فصول الحیات موج میزند. دین برای احیای انسان آمده است. شخصیت انسان پس از آشنایی با این دسته از آیات و روایات چنان در نظر من اوج گرفت که بعدها هربار خواستم با کسی بحث کنم، بهیاد میآوردم که هدف اسلام نجات و رستگاری انسان است، انگار که خداوند حافظ حریم او باشد.
در الحیات حکیمیها با نگاهی روبهرو هستیم که انسان در آن عزیز و والاست و شک به جایگاه و شخصیتش کار خُرد و آسانی نیست. خداوند نیز از حق خود که بگذرد، از حق او نمیگذرد. اینکه چرا معاش و شکل اقتصادی زندگی انسانها در نگاه دینی استاد حکیمی اینقدر اهمیت دارد، با مرور آن آیات و احادیث برای من روشنتر شد.
حتی اینکه چطور با آنهمه تعهد در مرزبانی عقیدتی و حساسیت اعتقادیاش، چگونه با بازه وسیعی از افراد از مشربهای علمی و فلسفی مختلف و سلایق عقیدتی و سیاسی متنوع، معاشرت و دوستی داشت، در آنجا برای من معنادار شد.
در این نگاه، هدف دین رستگاری همه انسانهاست و انسان به «ما هو انسان» گرانبها و عزیز است و برای هدیه زندگی شرافتمندانه به بندگان خدا از هیچ خدمتی نباید فروگذار کرد.
آنها که عدالتخواهی آرمانی را نوعی شعارزدگی و غیرعملیاتی میدانند، احتمالا تاکنون حتی به نهجالبلاغه هم رجوع نکردهاند، زیرا هر که آثار حکیمی را خوانده باشد، میداند تمام ارجاعات او به آیات و روایات است. آری، برای اهل زر و تزویر، سخنان خود علی(ع) نیز شعاری و ناشدنی و غیرممکن است و بهگمانم باید در ایمان خود به علی(ع) نیز تجدیدنظر کنند.
در پایان، به تعبیر خودش، والسلام علی من یخدم الحق لذات الحق.
یعنی درود بر هرکه به «حق» صرفا بهاحترام خود «حق» خدمت کند.