صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

تجربه عملی مهم‌تر از تحصیلات دانشگاهی است

  • کد خبر: ۹۳۴۱
  • ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۵
گفتگو با هنرمند گرافیست و تصویرساز گلشهری
عطایی - هنر می‌تواند زبان درد و مشکلات باشد. بخشی از درد و رنج در قالب بعضی آثار هنری تا ابد می‌مانند و ماندگار می‌شوند. هنوز تابلوی گرنیکا حرف‌های زیادی دارد تا با چشم‌هایی که او را می‌نگرند بگوید. گرنیکا تصویری از دهکده جنگ دیده که با انگشتان هنرمند اسپانیایی جاویدان می‌شود. جنگ، مرگ، آوارگی و مهاجرت همیشه باعث جوش و خروش دل هنرمندانی بوده است که قادر نبودند درد خود را به راحتی بیان کنند و هیچ چیز را بهتر از ظرف هنر ندیده‌اند. شاید به همین علت است که بچه‌های مهاجر افغانستانی اغلب دستی هم بر آتش هنر دارند. شاید خودشان را آرام می‌کنند و شاید هم ما را به دیدن دردشان فرا می‌خوانند. امروز سراغ یکی دیگر از هنرمندان مهاجر آمده‌ایم. خانم طاهره خاوری، گرافیست و تصویرساز مهاجر. در ادامه بخش کوتاهی از گفت‌وگوی ما را می‌خوانید.
طاهره خاوری سال ۶۷ در مشهد به دنیا آمد و تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد. او می‌گوید: «فراگیری طراحی و نقاشی را از همان کودکی و با شاگردی استاد محمدحسن جعفری شروع کردم. تا بعد از گرفتن مدرک دیپلم پیش ایشان بودم و بعد از آن مدتی پیش استاد واحد رفتم و با سبک‌های دیگر آشنا شدم.»
خانواده او سی و پنج سالی می‌شود که به مشهد مهاجرت کرده‌اند. متولد ایران است و کاش می‌شد دیگر کلمه مهاجر را به کار نبریم. او زاده اینجا و ایرانی است. هر آنکس که زاده این خاک است ایرانی است. از کودکی‌اش این گونه یاد می‌کند: «بچه که بودیم وقتی تلویزیون و برنامه کودک، کارتون پخش می‌کرد سریع دفتر را باز می‌کردیم و سعی می‌کردیم از روی شخصیت‌ها و تصاویر آن نقاشی کنم. آن موقع حدود ۷ سال داشتم. اوایل فقط همین‌طور نقاشی می‌کشیدم تا وقتی که کلاس سوم دبستان بودم و برادرم که داستان‌نویس بود من را به کلاس‌های استاد جعفری معرفی کرد. من و خواهرزاده‌ام به آنجا رفتیم و طراحی را از استاد آموختیم. فقط طراحی هم نبود و با کار گِل و مجسمه‌سازی هم آشنا شدیم. من طراحی و خواهرم مجسمه‌سازی را پیش استاد می‌آموخت. خواهرزاده‌ام هم طراحی یاد می‌گرفت. در تمام این سال‌ها از همان ۹ سالگی تا دیپلم، جمعه‌ها و تابستان پیش استاد جعفری بودیم. پیش استاد سیاه قلم، رنگ روغن و... را یاد گرفتیم.»
 خانواده پرجمعیتی دارند، طاهره می‌گوید: «۵ خواهر و ۳ برادریم، خواهرم سمیه، ۲ سال از من کوچک‌تر است و یک سال بعد از من سراغ طراحی و گرافیک آمد و اکنون گرافیست است. خواهر دیگرم بیشتر علاقه‌مند به مجسمه‌سازی است. برادرم محمدرضا دانشجو که بود داستان و نمایش کار می‌کرد و بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی‌اش به افغانستان برگشت. آنجا تئاتر کار می‌کرد، ولی به نتیجه‌ای نرسید و الان با همسرش در کابل انتشارات دارند. خواهر کوچک‌ترم الان به افغانستان رفته است تا برای برادرم کار کند و همان‌جا تصویرسازی و گرافیک کار می‌کند. حقیقت این است که پدر و مادرم خیلی راغب به کار تصویرسازی نبودند و نیستند و این کار را بیهوده می‌دانستند، فقط برادرم بود که مشوق ما بود و هست.» طاهره از ادامه تحصیل و اشتغال می‌گوید: «بعد از دیپلم و تعلم از استاد واحد سراغ بازار کار رفتم، در آن ایام قصد داشتم به دانشگاه بروم که همان سال بخشنامه‌ای آمد و گفتند ورود مهاجران به دانشگاه ممنوع است. ۲ ماه بعد گفتند می‌توانید به دانشگاه بروید، ولی با گروه طراح‌ها آشنا شده بودم و دیگر تحصیلات دانشگاهی را ضروری نمی‌دیدم. به نظر من مهم تجربه عملی است و تحصیلات دانشگاهی در مرحله بعدی آن است.»
او می‌گوید: «قبلا در ایام تحصیل تابستان‌ها سراغ شرکت‌های انیمیت که کار پویانمایی دو بعدی را انجام می‌دهند، می‌رفتم و تصویرسازی کار می‌کردم. آقای سلطانی نامی بود که به ما اصول اولیه تصویرسازی سه بعدی را یاد داد و بقیه‌اش را هم خودمان تحقیق کردیم و یاد گرفتیم. بخش‌های مختلفی از کار گروه پویانمایی را می‌توانم انجام دهم. از طراحی شخصیت بگیر تا تصویرسازی، حرکت‌سازی و.... به اسکلت‌سازی شخصیت در حرکت‌سازی پویانمایی‌های دو بعدی «ریگ» می‌گویند. در پویانمایی سه بعدی هم مدل‌سازی یا تکسچر را انجام می‌دهم. قبل از فعالیت در این گروه پویانمایی مستقر در حوزه هنری با شرکتی خصوصی کار می‌کردم که  پویانمایی‌هایی درباره مدافعان حرم می‌ساخت و شخصیت‌های اصلی‌اش را من مدل‌سازی و طراحی رنگ کردم. قبل از آن هم با گروهی از بچه‌های مهاجر قصد ساختن یک بازی داشتیم که تصویرسازی شخصیت‌هایش را به عهده گرفته بودم.»
طاهره مشغول به کار می‌شود، ولی نه چندان راحت، می‌گوید: «با محیط‌های کاری آشنا و مشغول به کار شدیم. به تازگی چندماهی هم می‌شد که برای یک شرکت در حوزه هنری کار می‌کردم. آنجا در حال ساخت پویانمایی‌های دوبعدی بودیم که به ما گفتند باید از اداره اتباع کارت کار داشته باشیم. چند ماهی در آن شرکت مشغول بودم تا به ما گفتند از شرط‌های همکاری داشتن کارت کار ویژه مهاجران است. وقتی برای گرفتن کارت کار مراجعه کردیم به ما ندادند، علتش را پرسیدیم که گفتند «هیچ کدام از افراد خانواده نباید کارت کار داشته باشند یا اصلا نباید سرپرستی داشته باشید.»
قصه خانواده خاوری و مهاجرت آن‌ها قسمتی تلخ‌تر هم دارد. به‌قول امام ا... میرزائی شاعر بنام مهاجر «گویی هویت مهاجر همیشه مهاجر است.» یکی از برادرهایش ایران و دیگری کاناداست، ولی خواهرش حدود ۱۰ سال پیش به همراه همسر و کودکشان به صورت قاچاقی به ترکیه می‌روند تا از آنجا به اروپا بروند. از ترکیه تماس می‌گیرند و می‌گویند که قصد دارند حرکت کنند. الان ۱۰ سالی گذشته است و خبری از آن‌ها در دست نیست. طاهره می‌گوید که مادر و پدرش همیشه به یاد آن‌ها هستند و سر نمازهایشان برای آن‌ها دعا می‌کنند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.