لیلا کوچک زاده | شهرآرانیوز؛ هنوز هم میتوان پرسان پرسان در کوچهها و محلههای قدیمی مشهد پیش رفت و برای رسیدن به خانههای تاریخی و آدمهای قدیمی امیدوار بود. این امید را اهالی قدیمی در دل روشن میکنند. آنها که خاطراتشان، همه جان است و تصویر و چه زیبا تو را به مقصود میرسانند.
ما هم رد کوچه ها، خانهها و آدمها را از سه راه کاشانی به سمت کوچه حسین باشی گرفتیم تا در حوالی کوچه موحدین ۱۶ به منزل پدری شیخ احمد کافی، جایی که میگویند محل تولد و دوران رشد آن مرحوم بوده است، رسیدیم. شنیدیم که خانه همچنان پابرجاست و هیچ تغییر محسوسی نسبت به حدود ۸۰ سال قبل که خانواده ده نفره حاج محمد کافی (پدر شیخ احمد کافی) در آن زندگی میکردند، نیافته و امروز در اختیار خیریه طریقه النجاه است.
برای رسیدن به خانه حاج محمد کافی از سه راه کاشانی باید به سمت کوچه حسین باشی رفت. نشانی را جایی حوالی کوچه موحدین ۱۶ و ۱۸ داده اند. از نجاری قدیمی این محدوده، نشانی دقیقتر را میپرسیم. میگوید: بله، خانه شان پشت همین نجاری ماست. خانه سال هاست یک خیریه شده است. اما بین خاطرات آقای نجار، احمد کافی نزدیک به ۵۰ سال پیش در گوشهای از مسجد حاجی آخوند در کوچه پژند نشسته است، در حالی که او باور نمیکرده که این همان شیخ احمد معروف است که حالا مثل یکی از اهالی پای حرفهای روحانی مسجد نشسته.
خانه کافیها هنوز خانه است و قابل سکونت. شاید حضور خیریه در آن سبب شده است با تغییرات اندکی باقی بماند. پنجرههای چوبی بزرگ رو به آفتاب و حیاط توی هال و پذیرایی. در چوبی چهارلت. اتاقهای تودرتو. کمدهای دیواری چوبی بزرگ. یک آشپزخانه کوچک که در زمان برگزاری مراسم و روضه، فقط برای گذاشتن سماور و یک نفر چایی ریز جا داشته. طاقچههای گچ بری شده. پلههای نرم و کوتاه و حیاط پر از درخت که در اینجا هم مراسم برگزار میشده و فقط حوض آن حذف شده است.
حتما گرمای هوای آخرین روزهای تیر سال ۵۷ مثل همین روزها، همین قدر داغ بوده است که پیکر شیخ احمد کافی را برای وداع میآورند منزل پدری اش. خانم همسایه، زهرا گَلَوی که ۵۰ سال در این محله زندگی میکند، به خوبی آن روز را در خاطر دارد. اصلا باورشان نمیشده چنین اتفاقی برای حاج احمد چهل و دوساله افتاده باشد. او از مادر شیخ احمد میگوید که آرام و با متانت و صبر تمام، توی حیاط و کنار حوض، آستینها را بالا زده و دارد وضو میگیرد و دائم تکرار میکند: «خدایا شکر، راضی ام به رضای تو.» بی قراری شدید بین اعضای خانواده دیده نمیشود و او این را پای ایمان قوی شان میگذارد.
توی حرف هایش فراوان به روح درگذشتگان خانه که تا زمان فوت مادر خانواده در سال ۱۳۷۱ در این خانه زندگی میکردند، درود میفرستد؛ خانوادهای آرام و خیر و به قول او بی آزار که درگذشت چهارتن از اعضایش را در این خانه به خود دیده است. ۳۰ تیر سال ۵۷، احمد کافی، پسر بزرگ خانواده در تصادفی مشکوک از دنیا میرود. یک سال بعد، مرتضی، برادر دیگر که او هم روحانی بوده است و در همین کوچه زندگی میکرده، در تصادف مشکوک دیگری و بعد پدر خانواده و مادر، دار فانی را وداع گفتند.
او سالهای جوانی حاج احمد را هم به یاد میآورد. به گفته او طلبه جوان و درشت قامتی که احمدآقا صدایش میکردند و با ادب تمام هر زمان به منزل پدر یا برادرش مرتضی سر میزد، روی همین پلههای خانه مینشست و با جوانان محله خوش وبش میکرد. او میگوید: هر وقت میروم آرامگاه خواجه ربیع، سر خاکشان هم میروم. آنجا پدر و مادر و حاج احمد و مرتضی در یک مقبره خانوادگی آرمیده اند.
آقای مقدم یکی دیگر از کسبه قدیمی کوچه حسین باشی است. او هم این خانواده را در خاطر دارد؛ به ویژه خود حاج محمد، پدر شیخ احمد کافی را. پیرمرد آرام و خیلی مظلومی که عصازنان در محله راه میرفته و استاد قرآن بوده است. او میگوید: سال ۱۳۵۰ هنوز اینجا بیابان بود. میگفتند کوچه باغهای نکاح و به این محدوده هم کوچه حسین باشی میگفتند. بعد از اینکه محسن کاشانی یکی از جوانان محله در جنگ شهید شد، اسم سه راه شاه عباسی شد سه راه کاشانی. این محدوده را حالا هم از سمت حسین باشی نشانی میدهند و هم سه راه کاشانی.
او ادامه میدهد: همه خانههای اینجا گنبدی بود، اما خانه آقای کافی از همان هفتاد هشتادسال پیش تا حالا دست نخورده است. خانه خیلی خوبی است. بعد هم میگوید که خانواده آنها درمانگاه خاتم الانبیا (ص) را راه انداختند و خوب آدمهایی بودند؛ «خود شیخ احمد هم تا زمانی که درس طلبگی میخواند، میآمد و میرفت. منبری که شد، رفت تهران. یادم است وقتی اینجا برای سخنرانی دعوتش میکردند، منبریهای مشهد خوششان نمیآمد؛ چون خیلی طرفدار داشت و میگفتند این منبری تهران است و چرا دعوتش میکنند. ولی منبرش هم منبر بود. میگفت میخواهم در تهران مهدیه بسازم و مردم هم خیلی کمک مالی میکردند.
«شنیدیم گرگان رفته بود منبر و وصیت کرده بود اگر من مردم و وسط هفته بود، دوستانم روز جمعه بالای جنازه ام دعای ندبه بخوانند و من را در مهدیه تهران دفن کنند. ولی در قدمگاه قوچان تصادف کرد و پیکرش را آوردند مشهد.» آقای مقدم اینها رامیگوید و ادامه میدهد: «پیکرشان را آوردند کوچه زردی (توحید ۶) که خانه عمویش حاج حسین کافی بود. مشهد هم شلوغ شد. برای همین جنازه را فرستادند تهران تا در مهدیه دفنش کنند که نشد و دوباره آوردندش مشهد. نیمه شب ماه مبارک بود که در آرامگاه خواجه ربیع دفنش کردند.»
آقای مقدم میگوید شبانه و با ترس ولرز خودش را با موتور رسانده است حوالی آرامگاه تا حداقل ببینند پیکر شیخ احمد را کجا دفن میکنند. او اضافه میکند که تا هفت روز، مأمور سر خاک مرحوم کافی نگهبانی میداد که مبادا نبش قبر کرده و پیکر را به حرم یا مهدیه تهران منتقل کنند.
خانه حاج محمد کافی، همچنان در گذر تاریخ مشهد، خوش قامت ایستاده است. ایستاده با نقش بسم ا... الرحمن الرحیم روی دو در خانه. نبش کوچه است، اما هیچ نام و نشانی از این خانواده در این کوچه و بر این خانه وجود ندارد.