تکدیگری یا همان «گدایی» از معضلات شهرهای بزرگ محسوب میشود. در شهرهای کوچک یا روستاها ممکن است تکدیگری در سطح محدود وجود داشته باشد، اما بهدلیل اینکه محیط اجتماعی محدود است، گدا در تمام محدوده زندگی خود برچسب منفی گدایی میخورد و هزینه و عایداتش مشخص است.
در نتیجه، هزینههای اجتماعی گدایی آنقدر بالاست که فرد تا مجبور نشود، به این کار اقدام نمیکند؛ اما در شهرهای بزرگ، کثرت جمعیت و گستره جغرافیایی وسیع، موجب میشود تا شهر در واقع از اجتماعهای مختلف تا حدودی مجزا از هم تشکیل شود؛ بنابراین یک شخص میتواند در اجتماع محل سکونتش با یک هویت زندگی کند و در اجتماع محل کسبوکارش هویتی دیگر را برگزیند.
کمککنندگان به گدا از وضعیت معیشتی واقعی او در محل سکونتش آگاهی ندارند و او میتواند درآمد زیادی از این طریق به دست بیاورد. یک برآورد سرانگشتی نشان میدهد که گدایانی که سر چهارراههای نسبتا شلوغ تکدیگری میکنند، بهطورمتوسط ساعتی ۵۰ هزار تومان درآمد دارند. این عایدی قابل مقایسه با درآمد حاصل از مشاغلی معمولا غیرمهارتی که یک گدا میتواند به آنها مشغول شود، نیست. بههمینخاطر فردی که یک بار طعم گدایی را چشید، دیگر دشوار است از آن چشم بپوشد!
آقای دکتر محمدحسین پاپلییزدی در کتاب شیرین و آموزنده «شازده حمام»، خاطرهای از یکی از همشهریانش تعریف میکند که تصادفا به گدایی روی آورده بود. او برای کاری به مشهد آمده بود و از خستگی کنار خیابان نشسته بود و سرش را روی زانویش گذارده بود. پس از اندکزمانی، دید مبلغ درخورتوجهی برای او پول ریختهاند؛ مبلغی که هرگز نمیتوانست در آن زمان کم با کارگری در شهر خود به دست بیاورد! اینچنین شد که از تصمیم بازگشت به شهرش منصرف شد و به کار گدایی در مشهد روی آورد.
پژوهشهایی که در «خانه سبز»، محل نگهداری موقت متکدیان، انجام شده است، نشان از آن دارد که بسیاری از این متکدیان معتاد هستند و هزینه مواد مخدر مورد نیاز آنان بالاست و آنها نمیتوانند این هزینه را با کارکردن، اگر توانی برای کار داشته باشند، به دست بیاورند. ازاینرو، به تکدیگری روی میآورند. گدایی در پاسخ به پژوهشگری که از او پرسیده بود چرا کار نمیکنی، به او گفته بود اگر شغلی پیدا کردی که با درآمد فعلی من از گدایی برابری کند، آن را انجام خواهم داد!
اما گدایی را چگونه میتوان در شهرهای بزرگ از میان برداشت یا دستکم کاهش داد؟ رویکرد فعلی حاکمیت شهری و دولتی، حذف یا جمعآوری سختافزاری متکدیان است. این رویکرد، علاوه بر اینکه هزینههای بسیاری دارد، مقرون به توفیق نبوده و نخواهد بود.
اولا، مادامی که کمککنندگان داوطلبی وجود دارند که به گدایان کمک کنند، حتی در صورت حذف یا جمعآوری متکدیان فعلی، دیگرانی با خالیدیدن عرصه از رقبا، به آن مبادرت میکنند؛ کمااینکه اکنون در سطح شهر میتوان از این گدایان «یواشکی» در چهارراههای خلوتتر شهر دید. ثانیا، تجربه نشان داده است که این گدایان را نمیتوان به مدت طولانی نگه داشت. حاکمیت شهری درنهایت ناچار به رهاسازی آنان خواهد شد و دوباره روز و روزی از نو آغاز خواهد شد.
رویکرد جایگزین، حذف تکدیگری از طریق آگاهسازی و متقاعدساختن شهروندان است. متأسفانه در سطح شهر تقریبا هیچ بیلبوردی در زمینه آگاهسازی و اصلاح نگرش شهروندان درباره کمک به گدایان وجود ندارد (یا آنقدر کم است که به چشم نمیآید). این درحالی است که شهروندان به دلایل عاطفی و اخلاقی، آمادگی نگرش زیادی درراستای کمککردن به آنهایی که خود را نیازمند جلوه میدهند و درخواست کمک میکنند (یعنی گدایان)، دارند.
اصلاح نگرش در زمینه کمک به نیازمندان واقعی و نه متکدیان، نیازمند یک جنبش نرمافزاری هدفمند و برنامهریزیشده است که از سویی آگاهسازی و اصلاح نگرش مناسب را در شهروندان ایجاد کند و ازسویدیگر، جایگزینهای مناسبی برای چنینکمکهایی فراهم کند. یکی از این جایگزینها، توزیع ژتونهای غذا و نظایر آن است که صرفا قابل مصارف مدنظر باشد.
بدینترتیب شهروندان میتوانند به متکدیانی که اظهار گرسنگی یا نیازمندی میکنند، چنینژتونهایی را عرضه کنند. دراینصورت آنها از سویی دچار فشار عاطفی برای رد یک نیازمند نخواهند بود و از سویی مطمئن خواهند بود که کمک مالی آنان به همان مصرفی رسیده است که قصد آن را داشتهاند.