صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

تابستان فرصتی برای مهارت‌افزایی است نه خوشگذرانی

  • کد خبر: ۱۷۷۶۳۲
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۲
نوجوانان با کسب مهارت در ایام تابستان، آینده  روشنی را برای خود رقم می‌زنند.

به گزارش شهرآرانیوز چه حس خوبی دارد اینکه هم کار یاد بگیری و هم دستمزد داشته باشی، درست وقتی که دلت می‌خواهد دیگران باور کنند دیگر بچه نیستی. حس‌های خوبت به توان دو می‌رسد از این فکر که در رقابت زندگی از هم‌سن‌وسال‌هایت جلو زده‌ای؛ همان‌ها که تابستانشان را با کلاس‌های کم خاصیت و پای تبلت و تلویزیون تلف می‌کنند.

مهرماه امسال که بروی مدرسه، کلی حرف خواهی داشت برای گفتن؛ از اطلاعات تازه‌ای که کسب کرده‌ای تا پس‌اندازی که با دسترنج خودت به‌دست آورده‌ای. حس‌وحال نوجوان‌هایی که فراغت تابستان را با لذت حرفه‌آموزی همراه کرده‌اند، از این قرار است. اتوشویی نیما یکی از جا‌هایی است که کار در آن، آینده روشنی را برای شاگرد نوجوان مغازه نوید می‌دهد.

ابوالفضلی که بود...

در این یک ماه، حسابی مرد شده است. به گواه اطرافیانش آن قدر تغییرات مثبتش زیاد بوده که باورش سخت است همان ابوالفضل چند هفته پیش باشد. مثل خیلی از نوجوان‌های فارغ شده از درس و مدرسه، تا لنگ ظهر می‌خوابید و وقتی بیدار می‌شد، آن طور که باید خوش خلق نبود: اگر برای خرید نان صبحانه بیدارش می‌کردم، نق می‌زد که چرا دیروز نخریدید. با برادر کوچک ترش همیشه جروبحث می‌کرد.

ابوالفضل می‌خواست شبکه ورزش را ببیند و برادرش طرف دار شبکه پویا بود. اگر ناهار دیر آماده می‌شد، ناراحت می‌شد که چرا آشپزی را زودتر شروع نکردم. وقت‌هایی که گرسنه بود، منتظر نمی‌ماند پدرش از سرکار برگردد تا با هم غذا بخوریم. عصرهایش هم چندان با برنامه ریزی نمی‌گذشت. بیشتر سرگرم گوشی موبایل و تلویزیون بود. شب‌ها تا حوالی ساعت یک ودو نیمه شب بیدار می‌ماند و شبکه ورزش را تماشا می‌کرد.

این‌ها توصیف مادر ابوالفضل از فرزندش است، پیش از اینکه سرکار برود. خانم یوسفی با ریزبینی مادرانه از تغییراتی می‌گوید که به لطف انتخاب یک حرفه جذاب نزد یک استادکار شایسته در فرزند سیزده ساله اش رقم خورده است.

ابوالفضلی که شد...

همه این توصیف‌ها را به بهترین شکل ممکن تغییر بدهید. ابوالفضل را تصور کنید که صبح‌ها برای رفتن به نانوایی از خواب بیدار می‌شود، بی غرولند و البته با اصرار خودش. یعنی شب پیش از خواب، به مادر تأکید می‌کند: اگر نان نداریم، صبح حوالی ساعت ۷ بیدارم کنید.

صبحانه اش را ساعت ۷:۳۰  می‌خورد و رکاب زنان عازم محل کار می‌شود. حدود ساعت ۱۳ به خانه برمی گردد و با اینکه گرسنه است، منتظر آمدن پدر از محل کار می‌ماند؛ با این استدلال که دور هم غذا بخوریم، بهتر است. خبری از مشاجره با برادر کوچک ترش نیست و بعد از ناهار، بلافاصله از خستگی خوابش‌ می‌برد. تلفن همراهش را کوک می‌کند روی ساعت ۱۵:۴۵ تا بی تأخیر به محل کارش برسد.

به فهرست مشغله‌های شیرین ابوالفضل باید خدمت در چای خانه قاسم بن الحسن (ع) در میدان شهدا را هم اضافه کرد. دو روز در هفته، عصر‌ها از ساعت ۱۷ تا ۱۹:۳۰ به آنجا می‌رود و بعد هم با یک زیارت خانوادگی در حرم آقا امام رضا (ع) زیبایی هفته اش را کامل می‌کند. سوای این شب‌ها که هیئت می‌رود، حوالی ساعت ۱۰:۳۰‌ می‌خوابد تا برای شروع یک روز پرکار و هدفمند دیگر، تجدید قوا کند.

خانم یوسفی با رضایت کامل از برنامه ریزی فرزندش برای دستمزد خود می‌گوید: حقوق چندصدهزار تومانش را داده است به من تا برایش نگه دارم. می‌خواهد آن را خرج زیارت اربعینش بکند. تقبل بخشی از شهریه مدرسه غیرانتفاعی اولویت بعدی پسرم برای درآمدش است.

کار هست؛ کارگر نیست

مبدأ همه اتفاق‌های خوب برای ابوالفضل اینجاست؛ مغازه‌ای تقریبا هجده متری با هوایی گرم و مرطوب، مثل هوای شرجی یک شهر ساحلی. نشانی اش سرراست است. وحدت ۱۲ را که بروی داخل و خیابان عریضش را مستقیم ادامه بدهی، درست روبه روی مسجد امام رضا (ع) مغازه‌ای را‌ می‌بینی که در عنوان درج شده روی شیشه اش به جای «ت» از «ط» استفاده شده است و آدم را به یاد طهران نوشتن‌های قدیم می‌اندازد. در این محدوده برای «اتوشویی نیما» مشابهی وجود ندارد. دلیل آن را حمید صفری، صاحب چهل ودوساله این مغازه می‌گوید؛ با چهره‌ای بشاش و لبخندی پیوسته. حرف‌های او اشتباه بودن جمله «کار نیست» را ثابت می‌کند.

آن طور که به عنوان نایب رئیس اتحادیه خشک شویی و لباس شویی مشهد می‌گوید، دست کم در این حرفه کار هست، اما کننده کار نیست: در شغل ما متخصص کم شده است. جوان‌ها ترجیح می‌دهند به جای تحمل سختی‌های این شغل که البته درآمد خوبی هم دارد، در تاکسی‌های اینترنتی کار کنند. سرپاایستادن و با پدال کارکردن، سروکار داشتن با مواد شوینده با تأثیر تدریجی روی پوست و ریه و هوای شرجی محیط چیز‌هایی است که رئیس شورای اجتماعی محله رضاییه به عنوان سختی‌های کار فهرست می‌کند. بااین حال، چندان برایمان پذیرفتنی نیست که اسم آن‌ها را سختی بگذاریم. هر شغلی شرایطی دارد و تکرار آن، برخی اندام‌ها را درگیر می‌کند. کارمندی و پشت میزنشینی که به رؤیای برخی جوان‌های امروزی تبدیل شده است هم از این قاعده مستثنا نیست.

آینده روشن

لباس‌های رنگارنگ از خانگی تا مجلسی از چوب رختی‌های دورتادور مغازه آویزان است. پتو، روفرشی و لباس‌های آماده شست وشو و اتوکاری هم در اتاق کوچک جانبی منتظر رسیدن نوبتشان هستند. ابوالفضل که در همین چند روز، کار با لباس شویی عریض و طویل مغازه را یاد گرفته است، دارد پتوی یکی از مشتری‌ها را داخل دستگاه قرار می‌دهد.

این مرحله که تمام شود، نوبت دستگاه آب گیر و بعد از آن خشک کن است. او با نظارت استادکارش از پس انجام این‌ها برمی آید. همین طور از پس کار‌های دیگر مغازه مثل گرفتن سفارش از مشتری‌ها و ثبت مشخصاتشان در دفتر. قبل از آمدن ابوالفضل، نیما فرزند آقای صفری، شاگرد مغازه پدرش بود. شانزده ساله است و با چند سال کارکردن زیر دست پدر، به استادکار تبدیل شده است؛ به طوری که با وجود سن کم، مسئولیت واحد خشک شویی یکی از هتل‌های شهرمان را برعهده دارد.

آقای صفری از اهمیت این شغل و تخصصی بودن آن می‌گوید تا باورمان شود حرفه‌ای که ابوالفضل درحال یادگرفتن آن است، در چرخه خدمات شهر می‌تواند مهم باشد. او از بازدیدی تعریف می‌کند که به تازگی از یکی از هتل‌های شهر داشته است. حوله‌هایی را دیده است که به دلیل نابلدبودن کاربر قبلی در استفاده از شوینده ها، کاملا پوسیده بود و باید تعویض می‌شد. او با اطمینان می‌گوید که اگر ابوالفضل دوسه تابستان بیاید اینجا، تضمین می‌دهد که بابت شغل و آینده مالی اش آسوده شود. او با بیست سال سابقه کار، اضافه می‌کند که فرصت‌های شغلی در این حرفه، فراوان و روبه افزایش است؛ از ایجاد کسب وکار شخصی تا قبول مسئولیت در مراکز اقامتی، بیمارستان‌ها و....

مهارت با چاشنی فراغت

محجوب و سربه زیر به سؤالاتمان جواب‌های کوتاه می‌دهد. نوجوان بلندقامت و ظریف اندامی که روبه رویمان ایستاده است، دارد یک تابستان کاملا متفاوت را تجربه‌ می‌کند. ابوالفضل از نخستین تجربه کاری اش راضی است؛ از اینکه به پدر طلبه و کارمندش اصرار کرد سرکار برود. مادر لیسانسه و حقوق خوانده اش هم کاملا موافق بود با اینکه پسر بزرگ خانواده یوسفی کار یاد بگیرد. ابوالفضل فرزند دوم خانواده‌ای پنج نفره است. سطح اقتصادی خانواده در حدی است که به درآمد ابوالفضل نیازی ندارد و اگر با کارکردن او موافقت شده، به دلیل اعتقادی است که به کارکردن به عنوان یک تفریح و عبادت دارند.

از این نوجوان سیزده ساله درباره سختی‌های کار می‌پرسیم؛ مثلا کله صبح بیدارشدن، آن هم برای کسی که عادت داشت تا لنگ ظهر بخوابد. لبخند او پیشاپیش پاسخش را لو می‌دهد که یعنی بله، سخت است. ابوالفضل می‌گوید: فکرش را‌ نمی‌کردم مجبور باشم این قدر زود بیدار بشوم. تحمل گرما و رطوبت مغازه هم ساده نیست، اما عیبی ندارد. کار جالبی است و‌ می‌خواهم ادامه اش بدهم. تا قبل از انتخاب این حرفه، تنها دغدغه پدر و مادر ابوالفضل این بود که پسرشان را کجا بفرستند سر کار تا خدای نکرده آسیب جسمی، روحی یا اخلاقی نبیند. بهترین راه، اعتماد به رفقای مسجدی بود.

آقای قربانی، مدیر کانون فرهنگی مسجد منتظرالقائم (عج) واقع در توس ۶۱ که دوشنبه گذشته صحبت هایش را در همین صفحه خواندید، بانی خیر شد برای معرفی استاد و شاگرد به یکدیگر. طوری که مسافت خانه تا محل کار ابوالفضل زیاد نباشد، کارفرما فرد مطمئنی باشد و.... نتیجه این دقت نظر، رضایت دوطرف است و اتفاق‌های خوب برای آینده کاری ابوالفضل. نمونه عینی اش حسین جهانی است که بدون برنامه ریزی قبلی، به فضای گفت وگویمان اضافه می‌شود.

آینده  شغلی بدون استرس

شوخ و حاضرجواب؛ حسین را در نگاه اول می‌شود این طور توصیف کرد. با لبخندی کشیده خودش را این طور معرفی می‌کند: متولد ۱۳۸۷ هستم با تربیت دهه ۴۰. او در دانشگاه صنعتی قوچان که دانشگاهی دولتی است، مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی را‌ می‌گذراند. نکته جالب‌تر اینکه حسین به مدت پنج سال نزد آقای صفری شاگردی کرده و فوت وفن کار را یاد گرفته است. امروز هم خیلی اتفاقی از کنار مغازه استادکار قدیمی اش رد می‌شد که به داخل دعوتش کردیم.

حسین می‌گوید که از زیادخوابیدن و بیکاری بدش می‌آید. دلیل اثبات ادعایش، رشته و مقطع و دانشگاهی است که در آن درس می‌خواند؛ همین طور تجربه کار در مشاغلی مثل اتوشویی، خیاطی، آشپزی و آزمایشگاه. او که سحرخیزی به بخش ثابت ویژگی‌های رفتاری اش تبدیل شده است، از تفاوت موقعیتش با هم کلاسی‌هایی می‌گوید که فقط درس خوانده اند و هیچ مهارت جانبی ندارند: من به حسابداری هم مسلط هستم. این مهارت‌ها باعث شده است که بار ذهنی ام کمتر از هم کلاسی هایم باشد. نگرانی درباره آینده شغلی، کابوس بعضی از آن‌ها شده است.

با آن‌ها که حرف می‌زنم «چه کار کنیم» گفتن هایشان را‌ می‌شنوم. ناگزیر روی آزمون‌های استخدامی سرمایه گذاری می‌کنند و با استرس در یک رقابت تنگاتنگ شرکت می‌کنند، درحالی که می‌دانند به عنوان مثال شاید برای یک صندلی سیصد نفر رقابت کنند. او کار‌های زیادی برای انجام دادن دارد؛ اختراعی که به نیمه‌های مراحل ثبت رسیده است؛ همچنین تأسیس یک شرکت دانش بنیان. شاید هم راه اندازی یک خشک شویی با استاندارد‌های روز در بهترین نقطه شهر، طوری که مشتری‌ها برای شستن و اتوی لباس‌های حساس و گران قیمتشان در صف استفاده از خدماتش بمانند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.