خادم | شهرآرانیوز ملال حسی است که همه انسانها کم یا زیاد آن را تجربه میکنند. این حس بهویژه در زندگی مدرن بیشتر خود را نشان میدهد و آن را از مشکلات انسان در عصر ما دانستهاند. کتابهای زیادی درباره این موضوع به فارسی برگردانده شده و بهتازگی ترجمه کتابی با عنوان «ملال» نوشته مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، قفسه این موضوع را غنیتر کرده است.
این کتاب همانطور که مریم هاشمیان، مترجم آن در مقدمه نوشته، درس گفتاری از هایدگر است که سال ۱۹۲۹-۱۹۳۰ انجامشده است. مترجم در بخش دیگری از مقدمه، درباره محتوای کتاب و آنچه متفکر آلمانی به آن پرداخته است مینویسد: «ملال، کتابی نیست که دستورالعملی برای رهایی از ملال در اختیار مخاطب قرار دهد، بلکه شهامت ما را برای رویارویی با عمیقترین شکل ملال میطلبد.»
بنابراین اگر کسی بهدنبال راهکارهایی برای فرار از ملال است، این کتاب احتمالا چندان به کارش نمیآید، اما اگر کسی بخواهد در باب مسئله ملال «فلسفهورزی» کند، این اثر میتواند تجربه خوبی برایش باشد. جلسه نقد و بررسی این کتاب در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد و آنچه در ادامه میآید بخش کوتاهی از این نشست است که به روشنتر شدن موضوع کتاب کمک میکند.
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب: کتاب «ملال» بخش اول از کتاب مفاهیم بنیادین مابعدالطبیعه، جهان، تناهی و تنهایی است. فهم این کتاب مانند دیگر آثار هایدگر مقداری دشوار است و به شرح نیاز دارد.
طرح مسئله ملال برای هایدگر بسیار مهم بوده است و او در این کتاب انسان را تا تاریکترین ژرفنای هستیاش میکاود و نسبتش را با ملال تعیین میکند. وقتی کتاب را میخوانیم چند مفهوم دیگر هست که هایدگر درباره تبیین یا تحلیل مطرح میکند. مثل مسئله زمان یا حالمندی بنیادین. شادی، رضایت، بهجت، غم، اندوه و خشم از نمونههای حالمندی هستند که اینها حالات عاطفیاند.
هایدگر در این کتاب چند شکل از ملال را مطرح میکند. همچنین شرح میدهد که آیا میتوانیم ملال را از خودمان دور کنیم یا نه و چگونه از ملال میگریزیم. او حال ملالآور را تعریف میکند که مراد از آن کسالتبار یا خستهکننده است. ملالآور آن حالتی است که تهییج و تحریک نمیکند، چیزی به ما نمیدهد و چیزی به ما نمیگوید و به هیچ طریقی دلمشغولمان نمیکند. رابطه ملال را با زمان و وقتکشی توضیح میدهد و اینکه وقتگذرانی خود قسمتی از خودراندن ملال است که زمان را به پیش میراند. بعد مفاهیم دیگری مثل «تهی وانهادگی» و «در برزخ نگاهداشتهشدگی» را به عنوان عنصر اصلی ملال مطرح میکند.
مریم هاشمیان، مترجم: هایدگر ملال را در چارچوب وقتگذرانی تفسیر میکند و به ما میگوید وقتی میگوییم وقتگذرانی منظورمان شیوه از خودراندن ملال است.
او سه نوع ملال را تشخیص میدهد؛ ملال نوع اول که ملولشدن از سوی چیزی است. ملال نوع دوم که ملولبودن از چیزی است و ملال نوع سوم که آن را در تعبیر «آدم را ملول میکند» خلاصه میکند. شکل اول مانند زمانی است که در ایستگاه قطار منتظر هستید که قطار برسد و چند ساعتی را معطل میمانید و مسئله شما این است که چطور زمان را بگذرانید.
وقتگذرانی میکنید که ملال را رد کنید. این نوع ملال در وضعیتهای بهخصوص سر برمیآورد. وضعیت دوم مانند زمانی است که شما به یک مهمانی رفتهاید، خیلی هم به شما خوش گذشته است، اما شب که به منزل برمیگردید ناگهان احساس میکنید که در تمام طول شب ملول بودهاید و خمیازهای که کشیدهاید یا کاری انجام دادهاید که نشانه ملال بوده است. اینجا آن شکل وقتگذرانی را ندارید، اما باز ملول هستید. هایدگر میگوید ملال عمیق قائم به وضعیت نیست از قضا جاهایی سر برمیآورد که شما اصلا انتظارش را ندارید. مثلا مشغول کار هیجانانگیزی هستید، اما در خلال همان کار هم ملال را تجربه میکنید.
ملال عمیق حالمندیای است که ما ترجیح میدهیم خاموش و پنهان بماند، هر چقدر هم که عمیقتر است، اتفاقا ساکتتر و بیصداتر است و نمیخواهیم به آن مجال بروز بدهیم. فهم عرفی جهان معاصرِ ما و نحلههای فکری مختلف همه ملال را ناراحتکننده و آزارنده میدانند. چیزی که باید از خودمان دور و دفع کنیم. حتی به قول هایدگر ملال گاهی نشانه بیمایگی است.
شما اگر کار و مشغلههای زیاد و جدی داشته باشید که وقت ندارید ملول شوید. در حالی که اصلا همچنین خبری نیست و ربطی به این ندارد. بلکه هایدگر میگوید تفاوتی که ملال عمیق با ملالهای دیگر دارد این است که این شکل از ملال چیزی میخواهد به ما بگوید و اجباری به گوش سپردن در این ملال هست، باید به آن گوش بسپاریم. توجه به این حس از آن رو که فلسفهورزی ما را استمرار میبخشد، ضروری است.