صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مولانای بلخی یا ملای روم؟

  • کد خبر: ۲۰۰۶۹۹
  • ۲۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۱
قونیه در روز‌های پایانی پاییز حال‌وهوایی دیگر دارد و مراسم باشکوه و متنوعی هر سال از هفتم تا هفدهم دسامبر در این شهر برگزار می‌شود.

مولانا جلال‌الدین محمد، در بلخ (افغانستان امروزی) زاده شد و در قونیه (ترکیه امروزی) درگذشت. او که به تعبیر خودش مرغ باغ ملکوت بود، در چنین روزی (که بیست‌وششم هم گفته‌اند)، این قفس دوسه‌روزه را ترک کرد و به عالم علوی پیوست. ازاین‌رو، قونیه در روز‌های پایانی پاییز حال‌وهوایی دیگر دارد و مراسم باشکوه و متنوعی هر سال از هفتم تا هفدهم دسامبر در این شهر برگزار می‌شود. مراسمی که فرصتی شگفت برای گردشگری ترکیه فراهم آورده است تا قونیه شلوغ‌ترین روز‌های سال را به خود ببیند. اگر دقت می‌کردیم، از تبلیغات تور‌های گردشگری قونیه در چند هفته گذشته در کشورمان متوجه می‌شدیم که حتی از ایران مشتاقانی در این روز‌ها راهی قونیه شده‌اند.

ترکیه به‌طور مشخص از این فرصت دو هدف را دنبال می‌کند؛ یکی افزودن به رونق گردشگری و دیگر به نام خود سند زدن مولانای فارسی. مولانا جلال‌الدین بلخی در ترکیه «رومی» است و با این نام به جهان معرفی شده است و با همین نام سال ۲۰۰۷ را در یونسکو برای بزرگداشت او نام‌گذاری کرد. در آن سال و سال‌های پس از آن هم برای شناساندن بیشتر نام رومی و نام ترکیه از هیچ کوششی دریغ نورزید؛ قطار مولانا را در اروپا روی ریل فرستاد، جایزه جهانی صلح مولانا راه انداخت، مد لباس مولانا طراحی کرد، سکه به نام او زد، مثنوی را به بیست زبان ترجمه کرد و دیگر هنر‌ها و هنرمندان را به خدمت گرفت تا هر چه در توان دارد برای این «فرصت» فرهنگی ـ سیاسی ـ اقتصادی هزینه کند؛ البته که ناز شستش!

گذشته از این موضوع، باید گفت مولانا شاعر انسانیت است، شاعر همه و همیشه جهان. او مرز ندارد. او مطلق اندیشه است و اندیشه نه مکان می‌شناسد و نه زمان. او نه به بلخ تنها می‌گنجد نه به قونیه، مولوی اگر شاعر همیشه و همه نبود، شعر او در این سال‌ها پرفروش‌ترین شعر در غرب نبود. اگر حرفی برای همه و همیشه نداشت، خبر ترجمه‌های مکرر شعر او را به زبان‌های مختلف نمی‌شنیدیم.

اما اینکه چرا چنین روزی «عرس مولانا» نام گرفته است، برمی‌گردد به همان نگاه این مرد اندیشه و عرفان به مقوله «مرگ». از آنجا که مولانا در این شب به معشوق خود و خداوند پیوست، این تاریخ را شب عرس (عروسی) و وصلت او می‌دانند. مرگ که از دغدغه‌های اصلی بشر است، برای عارفی، چون مولانا نه تنها آغاز یک زندگی نو و جدید است که در نگاهی عاشقانه آن را فرصت وصال به معشوق ازلی خود می‌داند و از این‌رو آن را خجسته می‌داند و پیوسته با آغوش باز به استقبال آن می‌رود و آرزوی فرارسیدن آن را دارد. مولوی تلقّی عامه مردم از مرگ را اشتباه می‌خواند و می‌گوید: مرگ برخلاف آنچه پنداشته می‌شود، ترس‌آور نیست. درواقع ترس از مرگ، ترس از خود است. مرگ هرکس هم‌رنگ اوست. هرکس بر حسب کیفیت زندگی خود پاداش می‌یابد و مرگ کاملا متناسب است با نوع زندگی فرد.

در مقام تمثیــل، مرگ آینه‌ای است که کارش تنها نشان‌دادن چهره راستین افراد است؛ اگر زیبــارو باشیم زیبایی آن بر آینه نقش می‌بندد و آینه آن را نشان خواهد داد؛ اما اگر سیاه باشیم آینه نیز رنگ سیاه به خود می‌گیرد:
مرگ هریک،‌ای پسر هم‌رنگ اوست
پیش دشمن دشمن و بر دوست، دوست
پیش ترک آیینه را خوش رنــگی است
پیش زنگی آینــه هم زنگی است
آن که می‌ترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی‌ای جان، هوش دار

ازاین‌رو، روز مرگ مولانا روز عروسی اوست و خود می‌گوید:
مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن چیست هو الله احد
یا در تفسیر «انا‌الیه‌راجعون» چه خوش می‌سراید که:
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
ما ز دریاییم و دریا می‌رویم
خوانده‌ای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجا‌ها می‌رویم

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.