به گزارش شهرآرانیوز؛ زندگی خیلیها بعد از جنگ عوض شد. این جمله شاید کلیشهای به نظر بیاید، اما مفهومش واقعی است. پس از آن واقعه، بسیاری از آدمها خواسته یا ناخواسته درگیر رویدادی تازه و منحصربه فرد شدند و صبح تا شامشان با نارنجک، گلوله، آرپی جی، مین و... گره خورد. دنیای آدمهایی که شهادت بزرگترین آرزویشان بود، اما آنها هم که به آرزویشان نرسیدند، جهان و جهان بینی شان عوض شد.
حساب رزمندگان دفاع مقدس با زندگی ما آدمهای عادی و چرتکه انداختن و دودوتا، چهارتا کردنمان برای بخشندگی و بخشنده بودن، کلی فرق میکند. آنها با فرد دیگری معامله کرده بودند و این باور، همه معادلههای زندگی شان را به هم ریخته بود. جنگ اصلا عبارت قشنگی نیست، اما سروکله اش در شهریور سال ۱۳۵۹ پیدا شد و هنوز هم تأثیر و رد آن از جان برخی شهرها پاک نشده است.
دفاع مقدس، زندگی خیلی از آدمهایی را که در حوالی ما نفس میکشند، وارد مسیر تازهای کرد و سبب شد آنها شاهکارهایی خلق کنند و حماسههایی بیافرینند که حالا وقت یاد کردن از آن، گاهی خودشان هم باورشان نمیشود که آن حماسهها را خلق کرده اند. دفاع مقدس و نام گذاری هفتهای بهنام آن بهانه است؛ ما قبل از این هم با آدمهای این حوزه و قهرمانان جنگ، بارها پای میز گفت وگو نشسته ایم. این بار نیز همین بهانه سبب شده است پای صحبت آنهایی بنشینیم که با تواضع میگویند: «ما خاک پای همه رزمندگان هستیم» تا در این مجال از دفاع مقدس و فرهنگ مقاومت بگویند.
خیلیها مثل محمدحسین عبداللهی از پشت میزهای مدرسه بلند شدند، لباس رزم پوشیدند و اسلحه سر دوش گرفتند. قاطع و محکم میگوید: همه برای دفاع آماده بودند؛ بزرگ و کوچک، روستایی و شهری. عبارتش را این گونه تکمیل میکند: اصلا همه ملت برای دفاع از ایران آماده بودند. من میگویم همه، و شما تصور کنید فراگیری این جمع تا چه اندازه میتواند باشد؛ دانشآموزانی که سنگر هایشان نزدیکترین سنگرها به دشمن بود. یک چیزی میگویم و یک چیزی میشنوید. برعکس دنیای امروز، مقدم دانستن دیگران بر خود یک اصل بود. اینها را که تعریف میکنم، به چشم دیده ام.
من بارها شاهد بودم رزمندگان لباس نو را درمی آوردند و میگفتند شاید به کار فرد دیگری بیاید. وقت خطر که میشد، همه داوطلب بودند. اصلا من و تویی درمیان نبود. این فداکاری مثالزدنی را فقط در آن خاک روحانی و معنوی میشد دید. کاش میشد حس وحال آن روزها را جایی ثبت وضبط میکردیم تا برای تعریف کردنش، نمونه عینی داشته باشیم. به نظر من در زمینه انتقال این فرهنگ ایثار دوران دفاع مقدس غفلت شده است. من قبل از هر کسی خودم را مقصر میدانم. این فرهنگ باید در رفتار و گفتار و کلام من مدیر باشد تا بتواند دانش آموز و نسل امروز را جذب کند.
آقای عبداللهی همچنان حرف میزند و ما تازه یادمان میآید که مدیر آموزش وپرورش منطقه تبادکان را که کلی برنامه و طرح در حوزه آموزش وپرورش تحت مدیریت خود، برای آشنایی دانشآموزان با آن روزها اجرا کرده است، کامل معرفی نکرده ایم.
او با اینکه تجربه سالها حضور در جبهههای دفاع از میهن را داشته، وقت دفاع از حرم حضرت زینب (س) هم بیکار ننشسته است. اصلا سالهای سال است با این حوزه مأنوس است و خو گرفته است، اما متواضعتر از این حرفهاست. بر این عبارت تأکید میکند که: «رزمنده بودن لیاقت میخواهد و من خودم را در این حد و شأن نمیدانم. همین قدر که خاک پای رزمندهها به ما پاشیده شده است، خدا را شاکریم». برمیگردد به سالهای دور و زمانی که جنگ تحمیلی شروع شده بود: «زمانی که برای دفاع از کشور نیرو میخواستند، همه آماده بودند. من دانشآموز مدرسه آیتا... کاشانی بودم. مثل خیلی از دانش آموزان دیگر، سنگر را به میز و کلاس و درس ترجیح دادم و تصمیمم را گرفتم که بروم و بالاخره سال سوم دبیرستان اعزام شدم».
روایتهایی که آقای عبداللهی تعریف میکند، به سالهای ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ برمی گردد: «به خاطر نیازی که آن زمان احساس می شد، آموزش امدادگری دیدم و مستقیم به جزیره مجنون اعزام شدم و بعدها هم رفتیم سمت حلبچه، ایلام و.... درسهایی را که آموزگار در کلاس درس به ما داده بود، آنجا از نزدیک تجربه کردیم. حالا باافتخار میتوانم سرم را بالا بگیرم و برای دانشآموزانم تعریف کنم که اگر تا قبل از جنگ تحمیلی و شروع دفاع مقدس، معنی رشادت را فقط به زبان شنیده بودیم، آن را در خاکریزها و سنگرها به چشم دیدیم. ایثارگری، شهامت و شهادت در خط مقدم، نمود عینی داشت».
حرف زیاد است و او سعی میکند تا جایی که میتواند، آنها را خلاصه کند: «پست امدادگری داشتم. من عروج عاشقانه و شهادت خیلیها را در آغوش خودم دیدم. به نورانیت و سبک باری آنها غبطه میخوردم و دوست داشتم جای یکی از آنان میبودم».
عبداللهی که توفیق همراهی با مدافعان حرم حضرت زینب (س) را نیز در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۷ داشته است، میگوید: برخی از همان دوستان دوران رزم را در سنگر دفاع از حرم حضرت زینب (س) دیدیم و علاوه بر این، جوانان جدید به جمع ما اضافه شدند؛ کسانی که ثابت کردند هیچ وقت علم را زمین نمیگذارند.
او معتقد است جنگ تحمیلی در عین حال که همیشه آسیب میزند، طلاییترین دوران زندگی هر رزمندهای بوده است: «زنده نگه داشتن یاد شهیدان، کمتر از شهادت نیست. کارهای بزرگی شده است، اما آن طور که باید، در انتقال این فرهنگ به نسل بعدی نتوانسته ایم موفق عمل کنیم. جوانان ما فهمیدهاند که رمز ماندگاری، ایثارگری است. اگر ایثارگری آنها نبود، ما الان اینجا نبودیم، اما منِ رزمنده نتوانستم این فرهنگ را منتقل کنم؛ بزرگترین علت آن به نفوذ بیگانه در فرهنگ ما برمی گردد که رهبر معظم انقلاب همیشه از آن حرف میزنند.
ما تحت فشار رسانه بیگانه، ضعیف برخورد کرده ایم و در شبیخون فرهنگی نتوانسته ایم وظیفه مان را به خوبی انجام دهیم و به دنبال ذخیرههای فرهنگ دفاع مقدس برویم. اینها همه از کاستیها و ضعفهای ماست. اگر از خودمان بپرسیم که چقدر برای نمادها و تندیسها هزینه کرد ه ایم، چقدر برای بازدید از آسایشگاهها وقت میگذاریم و تا چه اندازه این روایتها را از طریق هنر منتقل کرده ایم، چه پاسخی برای آن خواهیم داشت؟ من هم مثل رزمندگان دیگر، معتقدم که رسانه باید پای کار باشد تا جانانه از فرهنگ ایثار و شهادت بنویسد».
حسن کفشدار، کارشناس ارشد ترویج کشاورزی است و سال ۱۳۶۰ وارد جهادسازندگی شده است و قبل از اینکه وارد جهاد شود، از طریق سپاه، عازم مناطق عملیاتی شده است. به اینها اضافه کنید که او یکی از تأثیرگذاران حوزه دفاع مقدس و پایهگذار پادگان سلمان در مشهد بوده است که حالا به نام «مجتمع آیهها» شهرت دارد. میگوید: این مجتمع در سال های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ بزرگترین مجموعهای بود که در آن به رانندگان لودر و بلدوزر آموزش میدادند و درکنار آن، مهارتهای مهندسی و رزمی را هم میآموختند.
حسن کفشدار و برادرش، علیاکبر، در سالهای دفاع مقدس هم رزم بودند و هنوز هم رو نمیکنند کدام یک بزرگتر هستند و کدام بیشتر در میدان جنگ بودهاند. خوشحال هستند که از یک خانواده، دو نفر باهم و کنار هم بودهاند و هنوز هم هستند، با خاطرات مشترک.
حسن آقا از فعالیتهای خودش در سالهای دفاع مقدس میگوید: ما در پشت خط مقدم، شوراهای اسلامی روستاها را سامان دهی میکردیم.
یادش مانده است که آن سالها ۵ هزارو ۶۰۰ روستا در سطح استان خراسان بوده است و ۸ هزارو ۴۰۰ شورای اسلامی که ۲۸ هزار عضو داشتند و میگوید: بخش مهمی از رزمندگان ما اعزامی از روستاها بودند.
در میان صحبتهایش خیلی به فرمایشهای رهبر معظم انقلاب، اشاره میکند و معتقد است که اگر گفتههای حضرت آقا را عملی کنیم، شرایط خیلی بهتر از چیزی میشود که شاهدش هستیم. موضوع فناوری و فضای مجازی را پیش میکشد و میگوید: فضای مجازی قدرت جذب فراوان دارد و درحقیقت ما نتوانسته ایم در این زمینه آن گونه که باید، کار کنیم.
باید قبول کنیم که شرایط با گذشته خیلی فرق کرده است و حتی افراد برجسته و شاخص ما هم مثل روحانیان و طلبههای حوزه علمیه نتوانسته اند ارزشهای دفاع مقدس را آن گونه که باید، منتقل کنند. برخی مسئولان ما گرفتار مسائل سیاسی و سیاست بازی شدهاند و اینها به ما آسیب میزند و ما اگر اکنون نتوانیم ارزشهای جنگ را استخراج و منتقل کنیم، دیگر هیچ زمانی نخواهیم توانست این کار را بکنیم و باید مراقب زمان باشیم. باید از تکروی و تک صدا بودن بپرهیزیم و یادمان بیاید در دوران دفاع مقدس همه چیز با اتحاد و همدلی پیش رفت و این اتحاد، رمز موفقیت ما بوده است. اما گاهی تکروی میکنیم و اتحادمان کمرنگ میشود که این موضوع خطرناک است.
او میگوید: ما دو دشمن داریم؛ دشمن خارجی که شناخته شده است و یک دشمن داخلی که باید مراقب باشیم و این افراد داخلی را شناسایی کنیم. علاوه بر این، تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ ما باید اول به خودمان بپردازیم. اگر این کارها را بکنیم و اساسی پیش برویم، قدرت مأنور دشمن را کم خواهیم کرد.
آقای کفشدار معتقد است باید از زبان جذاب و نرم هنر برای انتقال مفاهیم و ارزشهای دفاع مقدس و نیز فرهنگ مقاومت استفاده کنیم: «ببینید در کشورهای دیگر چقدر فیلم برای قهرمانانشان ساخته و روی این حوزه کار میشود. آیا ما به همان اندازه، مایه و وقت گذاشتهایم؟ من میگویم اسلام عقیده ماست و ایران علاقه ماست و باید برای هر دو فعالیت کنیم».