واقعیت این است که آنچه الان در الگوهای رفتاری زنان مانند رفتن به سفرهای مجردی، تمایل به فردگرایی و توجه بیش از اندازه به چهره و اندام میبینیم، نتیجه یک برابرخواهی جنسیتی است که به دنبال تغییر در ساختارهای نظام اقتصادی درجامعه به وجود آمده است. به عبارت سادهتر با پررنگتر شدن حضور زنان در بازارهای اقتصادی، فردگرایی هم درجامعه افزایش یافت و نظام خانواده که هسته اصلی آن را زنان تشکیل میدادند، به شدت متأثر از آن شد.
افزایش سن ازدواج، کاهش فرزندآوری، افزایش سن باروری و ایجاد فاصله سنی زیاد بین فرزندان، نمونههایی از این تأثیرها بودند که در درازمدت سبب منفی شدن رشد جمعیت و تغییر در نقشها و الگوهای زنانه هم شدند. ازاین رو دوعنصر استقلال اقتصادی و تحرکات اجتماعی را باید پایه شکل دهی هویت جدید به زنان دانست که سبب دورشدن آنها از نقشهای سنتی شان شده است.
اگر قصد کالبدشکافی از این پدیدههای جدید را داشته باشیم، باید بپذیریم که هویت جدید زنان برخاسته از یک نظام فرهنگی و زیست نوین در دنیای جدید است که به علت کم کاری و ضعف نظام آموزشی ما در جهت دهی درست به این تغییرات، به این شکل و ساختار درآمده است و افزون بر اینکه زنان را از الگوهای رفتاری و نقشهای اصیل خودشان دور ساخته، آنها را وارد یک رقابت منفی فرسایشی و نفس گیر از چشمو هم چشمیها هم کرده است که نمیتوان برای آن حدومرز و انتهایی تعیین کرد.
همه میدانیم که هیچ جایگزینی برای نقشهای زنانه مانند مادری و همسری وجود ندارد و هیچ فعالیت اقتصادی و جایگاه اجتماعی هم نیست که بتواند با آن برابری کند، ولی دنیای سرمایه داری با همراهی رسانهها به گونهای این نقشها را پیش پا افتاده و بی ارزش قلمداد کرده است که این روزها از کمتر دختری میشنویم ازدواج و تشکیل خانواده جزو آمال و آرزوهایش باشد.