صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سجاد آیدنلو: در ایران یک ملت، یک هویت و یک فرهنگ وجود داشته است

  • کد خبر: ۳۲۱۳۸۴
  • ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۳
سجاد آیدنلو، شاهنامه پژوه درباره تأثیرپذیری نظامی گنجوی از فردوسی و جایگاه زبان فارسی نزد اقوام ایرانی می‌گوید.

مجید خاکپور | شهرآرانیوز؛ نظامی گنجوی زاده گنجه بود؛ پسوند نامش و ابیاتی که درباره زادگاهـش دارد جای شک و شبهه‌ای در این باره باقی نمی‌گذارد. علاوه بر این، نظامی گویا پیوندی عاطفی و عمیق هم با گنجه داشته که حتی «هوس سفر» به دیاری دیگر هم نمی‌کرده و «بودن در گنجه را خوش می‌داشته است.»

نصرا... امامی مقاله «گنجه، زادگاه نظامی» را این طور آغاز می‌کند: «به نظر می‌رسد نظامی، شاعر بزرگ داستان‌ها و منظومه‌های بزمی، با وجودِ سرخوشی روحی و درونی خود اهل عزلت و انزوا بوده است و، با همه حرمت و تکریمی که نزد پادشاهان و حاکمان داشت، اهل تردد به دستگاه آنان نبود؛ از این رو، همه عمرش را در زادگاه خویش، گنجه، گذراند. او چندان اهل سفر هم نبود و تنها سفر‌ها کوتاهی به اطراف داشته است.»

جلال خالقی مطلق نیز در کتاب «نظامی گنجه‌ای» به این موضوع اشاره کرده و نوشته است که نظامی در طول زندگی اش از گنجه خارج نشده، جز برای «سفری به سی فرسنگیِ گنجه که به دیدار طغرل شاه رسیده»؛ و آن گنجه شهری بوده است پررونق و برکت و آبادان و روادار در دامنه شمال شرقی قفقاز، روزگاری از شهر‌های ایران، که حمدا... مستوفی، جغرافی دان و مورخ سده‌های هفتم و هشتم، در «نزهة القلوب» آن را در زمره چهار شهر «خوش و مرتفع» ایران می‌داند:

چند شهر است اندر ایران مرتفع‌تر از همه
بهتر و سازنده‌تر از خوشی آب و هوا

گنجه پرگنج در ارّان صفاهان در عراق
در خراسان مرو و توس در روم باشد آق سرا

بااین همه، نظامی به شدت تحت تأثیر فردوسی بوده است. خالقی مطلق، در مقاله‌ای که در مجلد پایانی «دانشنامه زبان و ادب فارسی» آمده، به این ارتباط و تأثیر هم پرداخته است. او، پس از برشمردن نمونه‌هایی از تأثیر سبک و نگاه فردوسی در اشعار نظامی و اشارات مستقیمی که نظامی به فردوسی داشته است، می‌نویسد: «به هر روی، هیچ یک از شاعران پس از فردوسی از او بدین اندازه و با این احترام یاد نکرده‌اند که نظامی، و این حقیقت، با توجه به خوی خودستای شاعر، نکته‌ای مهم است.» نظامی گنجوی ستایشگر و درس آموخته فردوسی توسی بود؛ ابایی هم از آشکارا بیان کردن آن نداشت و بسا که از این فاش گویی «دل شاد» هم بود.

اما گنجه، شهری بود که دست به دست هم می‌شد، و شد، چنان که امروز در شمال غربی جمهوری آذربایجان است. زبان رسمی این مملکت امروز آذربایجانی یا ترکی آذری است، اما در زمانه نظامی و پیش از آن چنین نبوده و زبان‌های متعددی در این منطقه رواج داشته که گویا سرآمد آن‌ها زبان فارسی بوده است. اینکه بزرگ‌ترین شاعر آن دیار و یکی از بزرگ‌ترین شاعران فارسی زبان جز به فارسی شعری نسروده است و به دلیل مقام شاعری اش مورد تحسین و تکریم و احترام پادشاهان محلی هم بوده تأییدی است بر جایگاه زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در آن ناحیه و آن عصر.

اما، از جایی به بعد، تلاش‌هایی صورت گرفت که نظامی را، نه شاعری ایرانی و پارسی گو، که «شاعر بزرگ ملی آذربایجان» جا بزنند. جرج برونتین، استاد تاریخ، در یادداشتی کوتاه که در کتاب «سیاسی سازیِ نظامیِ گنجوی در دوران مدرن» آمده، براساس این کتاب، به نقش نظام‌های سیاسی در این هویت سازی اشاره کرده و آن را جزو تلاش‌های اتحاد جماهیر شوروی از دهه۱۹۳۰ دانسته است: «این تلاش ها، مخصوصا، درجهت حذف میراث فرهنگی ایران در بین مسلمانان شیعه جنوب قفقاز و اعطای هویتی ملی به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان صورت گرفته است.

مسکو، برای تحقق این امر و چشم داشتن بر آذربایجان تاریخی (واقع در شمالِ غربی ایران)، تاریخ نگاران و نویسندگان متبوع خود را واداشت تا کل منطقه جنوب شرقی قفقاز را به عنوانِ 'آذربایجان' لحاظ کنند، آذربایجانی که قرن‌ها پیش از استقرار جمهوری آذربایجانِ قرن بیستمی وجود داشته است.»

آن تلاش ها، ازسویی، و سستی‌ها و بی فکری‌های داخلی و بهاندادن به هویت و فرهنگ ایرانی، ازسوی دیگر، سبب شده است پژواک‌هایی از آن تفکر واگرایانه در داخل مرز‌های کشور هم بپیچد، که این روزها، در سطوح مختلف، از موضوعات جدی و مهم در ایران است. یکی از این بحث‌ها آموزش به زبان مادری/ آموزش زبان مادری است. موضوع از جایی حساسیت زا می‌شود که برخی با این دستاویز قصد قوم سازی و ملت سازی می‌کنند. این عده، برای زمینه سازی، ابتدا شروع به تخریب داشته‌های هویتی و ملی و فرهنگی و زبانـی می کنــند و ــ به عنوان نمونه ــ فردوسی را ترک ستیز یــا شوونیــســت و میهـن پرستی افراطی معرفی می‌کنند.

سجاد آیدنلو، استاد زبان و ادبیات فارسی و شاهنامه شناسِ زاده ارومیه که خود آذری زبان است، بی لکنت و با قدرت این موضوع را رد می‌کند.

او، در سخنرانی‌ای که گویا در سال ۱۳۹۶ و در شهر تبریز داشته، به ارتباط «شاهنامه» و آذربایجان ــ آذربایجان در «شاهنامه» و «شاهنامه» در آذربایجان ــ می‌پردازد و در ابتدای سخنش می‌گوید: «آذربایجان یکی از مقدس ترین، محترم‌ترین و مهم‌ترین مکان‌های جغرافیایی حماسه ملی ایران است.» و سپس شاهد‌هایی برای این ادعا می‌آورد که یکی از آن‌ها بیتی مهم از اثر هویت ساز فردوسی است: «بیت بسیار مهمی در 'شاهنامه' هست که، اگر همین بیت را مستند بحث آذربایجان در 'شاهنامه' قرار بدهیم، برای کسانی که نخوانده شبهاتی را در این حوزه مطرح می‌کنند پاسخ مستدل و مستحکمی است. آن بیت این است که رستم فرخزاد در نامه به برادرش نوشته است:
همی تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان

این ستایش محض است. کسانی که مدعی هستند 'شاهنامه' در ستیز با آذربایجان یا ساکنان آذربایجان است فقط این بیت را برای بنده تحلیل بکنند که توهین است یا تکریم.»

او، در ادامه، به جنبه‌ای دیگر و نقطه مقابل این ارتباط، یعنی خدمات آذربایجانی‌ها به «شاهنامه» و شاهنامه شناسی و ارادت بزرگانی از آنان، کسانی همچون استادان منوچهر مرتضوی.

عباس زریاب خویی، محمدامین ریاحی، بهمن سرکاراتی، جعفر شعار، حسن انوری و ژاله آموزگار به فردوسی و حماسه ملی او، اشاره می‌کند: «آذربایجانی ها، در طول هزار سال بعد از نظم 'شاهنامه'، همیشه به این کتاب به دیده بزرگی و احترام نگریسته‌اند و، برخلاف هیاهو‌های بسیاری که عده‌ای برای هیچ به راه انداخته‌اند، 'شاهنامه' همیشه در آذربایجان محترم بوده است.» او کتاب «آذربایجان و 'شاهنامه'» با زیرعنوان «تحقیقی درباره جایگاه آذربایجان، ترکان و زبان ترکی در 'شاهنامه' و پایگاه هزارساله 'شاهنامه' در آذربایجان» را نیز در پاسخ به همین مسئله و دغدغه نوشته است.

به مناسبت روز بزرگداشت نظامی گنجوی، با سجاد آیدنلو گفت وگویی کوتاه و پیامکی کردیم که در آن به تأثیرپذیری نظامی و شاعران آذربایجان و ترک زبان از «شاهنامه» و فردوسی و پارسی سرایی آنان، و جو و اوضاع امروز در تقابل زبانی به منظور هویت سازی و بحث‌های آموزش به زبان مادری پرداخته‌ایم. او زبان فارسی را انتخاب آگاهانه ملت ایران در طول تاریخ می‌داند که آن را بی هیچ اجباری به عنوان زبان ملی کشور برگزیده‌اند.

اینکه شعرای آذربایجان که تا سده پنجم حتی در فارسی گویی مشکل داشته‌اند (نمونه قطران تبریزی را در ذهن داریم که «مشکل خویش» برِ ناصرخسرو برد)، شاهنامه گرا و شاهنامه دوست بوده‌اند، ازچه رو بوده است؟ مظاهر و پیامد‌های این گرایش چه بوده است؟ به ویژه نظامی، جز از شیوه بیان فردوسی، از اندیشه‌های او هم متأثر بوده است؟ اگر بوده، چه تأثیراتی پذیرفته است؟

درباره شاهنامه گرایی شاعران آذربایجان در کتاب «آذربایجان و شاهنامه» مفصل توضیح داده‌ام. اما اینکه شاعران آذربایجان با فارسی گویی مشکل داشته‌اند، درست نیست. زیرا دیوان ۱۰ هزاربیتی قطران تبریزی از قرن پنجم نشان می‌دهد که فارسی دری ادبی در آذربایجان میان ادیبان رایج بوده و شعر و سخن و زبان قطران با زبان ادبی سخنوران خراسان تفاوتی نداشته است. منظور ناصرخسرو در «سفرنامه» اشکالات قطران در فارسی خراسانی و بعضی لغات متداول خراسان است؛ چنان که دیوان‌هایی هم که قطران مشکلات آن‌ها را از ناصرخسرو می پرسـد، از آنِ شاعران خراسانی است و در پاسخ به این نیاز ادیبان آذربایجان اسدی توسی کتاب «لغت فـرس» را تـألیف می‌کند که غالبا شامل واژه‌های متداول در متون شرق ایران و ناآشنا برای ادیبان آذربایجان است.

در جو ترک زبان آن منطقه چطور شاعری مانند نظامی برآمده که بسیار تحت تأثیر فردوسی است و به او ارادت دارد و به فارسی شعر می‌سراید و نه به ترکی؟ چه ریشه‌ها و زمینه‌ها و انگیزه‌هایی سبب این ماجرا بوده است؟

زبان رایج در گنجه در دوره نظامی ترکی نبوده و نظامی، چون شاعر ایرانی و پرورده محیط و فرهنگ ایرانی است، همچون ادیبان پیش و پس از خود با زبان ملی ایران، یعنی فارسی، آشنا بوده و به همین زبان هم شعر می‌سروده است. نظامی به ترکی شعر نسروده و آشنایی او با این زبان احتمالا در حد کلماتی بوده که در آثار خویش به کار برده است.

آیا اکنون هم این طور است؟ این جنجال‌هایی که امروز بر سر آموزش به زبان مادری می‌شود و برخی زبان فارسی را زبان سلطه گری می‌دانند، از کجا ریشه می‌گیرد و نظر شما درباره این موضوع چیست؟

زبان فارسی به صورت طبیعی و با انتخاب آگاهانه ملت ایران درطول تاریخ به زبان ملی این کشور تبدیل شده و هیچ سلطه و اجباری در کار نبوده است. زبان‌های مادری و محلی هم در طول تاریخ در کنار زبان فارسی بوده‌اند و هیچ تقابل و تباینی نداشته‌اند. مثلا سعدی و حافظ زبان مادری شان گویش شیرازی بوده که امروز منسوخ شده است، اما بهترین اشعار فارسی را آفریده‌اند؛ زبان قطران در آذربایجان آذری یا فهلوی بوده، اما ۱۰ هزار بیت شعر فارسی گفته است؛ در اصفهان و جا‌های دیگر نیز همین طور. 

کسانی که به این سنت تاریخی توجه ندارند و می‌خواهند زبان ملی فارسی را با زبان‌های محلی، بدون توجه به جایگاه تاریخی هریک، در تقابل قرار بدهند، یا بی اطلاع و بی مطالعه هستند یا به عمد و غرض ورزانه خود را به ناآگاهی زده‌اند، وگرنه ایرانی بودن و داشتن زبان ملی فارسی و سخن گفتن به زبان‌های مختلف محلی هیچ منافاتی ندارد. 

مشکل و ایراد علمی آنجاست که زبان مبنای هویت سازی قرار بگیرد و از هویت‌ها و ملت‌های مجعول فارس و ترک و کرد و بلوچ در ایران سخن گفته شود. در ایران یک ملت، یک هویت و یک فرهنگ وجود داشته است و دارد به نام «هویت ایرانی»، نه فارس و ترک و غیره؛ و نهایتا اینکه آموزش علمی و اصولی زبان‌ها و ادبیات‌های محلی مثل کردی و ترکی آذربایجانی کاملا درست و مقبول است، اما آموزش به زبان‌های محلی و غیر از فارسی کاملا غیرعلمی، نادرست و ناپذیرفته است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.