صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

عید، شادی همه مردم است

  • کد خبر: ۳۲۲۸۴۹
  • ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۷
اسفند خودش به‌تنهایی انگار یک فصل است، فصلی که بوی عید می‌دهد، بوی تازگی، شکوفه، جوانه نورسته و زندگی. دقیقا خودِ زندگی، همان حسی که هر آدمی از زندگی انتظار دارد.
شبنم کرمی
نویسنده شبنم کرمی

اسفند خودش به‌تنهایی انگار یک فصل است، فصلی که بوی عید می‌دهد، بوی تازگی، شکوفه، جوانه نورسته و زندگی. دقیقا خودِ زندگی، همان حسی که هر آدمی از زندگی انتظار دارد. هوای معتدل و شور و شوقی که در زندگی باید جاری باشد. سوپری و آرایشگاه و میوه‌فروش هم با گذاشتن یک تشت یا آکواریوم پر از ماهی قرمز برای فروش در کنار ورودی مغازه با جشن طبیعت همراه شده‌اند.

دلم برای خیابان‌های شلوغ این روز‌ها می‌رود هرچند ترافیک کلافه‌ام کند، انگار همه با عجله در رفت‌و‌آمدند تا هنوز بهار از راه نرسیده تحولی هرچند کوچک را به خانه و زندگی‌شان مهمان کنند.

بچه که بودیم اسفند با خانه‌تکانی آغاز می‌شد و با خرید لباس عید و شرینی و آجیل و میوه به نوروز می‌رسید. اما این روز‌ها انگار بهار هم با زمستان دست‌به‌یکی کرده است! آنها که شغلی دارند از پرداخت نشدن عیدی و حقوق ناچیز و جیب خالی خود در این روز‌های پایانی سال دل‌رنجه هستند و آن دیگران که شغلی ندارند گوشه رینگ زندگی گیر کرده‌اند و مشت فقر و نداری سنگین‌تری حواله‌شان می‌شود.

بانوی دست‌فروشی می‌گوید: از عید، فقط خانه‌تکانی را انجام می‌دهم، دلم خوش است به این روز‌های آخر سال، شاید بتوانم خنزرپنزرهایم را بهتر بفروشم و اجاره‌خانه عقب‌افتاده‌ام را بدهم.

مرد میان‌سال که سر چهارراه گل می‌فروشد از شنیدن کلمه عید می‌خندد: سفره هفت‌سین؟ تابه‌حال نچیده‌ایم. عید هم دیدوبازدید نمی‌کنیم، توان پذیرایی از مهمان را نداریم.

یاد بانوی خانه‌داری افتادم که می‌گفت: خانه‌تکانی می‌کنم، سفره هفت‌سین هم می‌چینم، اما شش‌ماه است همسرم حقوق نگرفته و کرایه خانه عقب‌افتاده داریم، لباس نو که هیچ، خورد و خوراکمان هم در و همسایه تأمین می‌کنند.

رو برمی‌گردانم، چند شکوفه صورتی نورسته بر نهالی چشمم را می‌نوازد، زیر همان درخت کوچک پیرمردی ساعت‌هاست منتظر نشسته تا شاید برای کارگری به جایی فراخوانده شود. پیرمرد از سه روز پیش از خجالت دست و جیب خالی‌اش خانه نرفته است. می‌گوید: عید؟ کدام عید؟! این‌جور چیز‌ها برای بالاشهری‌هاست. ما عید نداریم.

چشمم می‌خورد به پیاده‌رو‌هایی پر از ازدحام عابرانی که با خانواده درحال رصد کردن قیمت پوشاک هستند تا شاید بتوانند رختی نو به فرزندانشان بپوشانند. اما نگاه پر از حسرت بسیاری از مشتریان از پشت ویترین، انگار لباس‌های نو را از زرق و برق انداخته است.

اما‌ای کاش اسفند باز هم بوی بهار و عید بگیرد، فریاد شادی بچه‌ها از ذوق خرید لباس نو و ماهی قرمز، درست کردن تخم‌مرغ‌های رنگی و سبزه نورسته و خوردن یواشکی شیرینی و آجیل عید از داخل گنجه مادربزرگ‌ها در کوی و برزن بپیچد و عطر بهار خدا با حس عید و نوروز به مشام همه مردم برسد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.