دوست داشتم بزنم توی گوشش، پشت پا بزنم، نقاب بزنم و پنهان از چشم مأموران سربهنیستش کنم، اما نشد، یعنى نتوانستم. رنجورتر از آن بودم و هستم که کارى از من ساخته باشد. من که دائم در گریز و فرار از دست کووید١٩ بودم، چه برسد به درافتادن با اثر گرانىها در شرم غمگین سفرهها که هرروز کوچکتر از خود مىشوند و به کف دستى از قاتق هم قانع شدهاند!
عجب سال مهمل، پست و رذل و بىچشمورویى بود سال١٣٩٩. هر بلایى را که مقدور بود از ما دریغ نکرد؛ سیل، زلزله، سقوط اتوبوس و هواپیما، سقوط آدمهاى مستأصل از روی پل، سقوط پرشتاب کار بهسوى بیکارى و از سوی دیگر صعود رکوردشکن قیمتها، مالمردمخوردنها، اجارهخانهها و... برشمردن حداقلى از تکانههاى سال ۱۳۹۹ همه صفحات روزنامه را کم مىآورد و باید برد روی دیوار نوشت.
راستى که ما مردمان معصوم در برابر مسائل و مصائب درآمدى و مالى چقدر مظلومیم؛ وقتى درآمدها، اگر بیکار نباشیم، آنقدر در برابر هزینهها ناچیز است که به بودن آن مىتوان شک کرد. وقتى که خط فقر براى یک خانواده در کلانشهرهایى مانند تهران، مشهد و اصفهان و... ۱۰ میلیون تومان در ماه است. آیا شما از میان میلیونها کارگر یا کارمند کسى را مىشناسید که حقوق ماهانه او ۱۰ میلیون تومان باشد؟ من نمىشناسم! بهعبارت دیگر در روزگار سرد و سخت، مسئله زندهمانى است نه زندگانى، وقتى که مردمان معصوم نمىتوانند حتى پاى مرغ بخرند!
نکته؛ آیا به همین دلیل است که وقتى چهره کودکان گلگون و چهره جوانان بشاش نیست، درواقع آنان همواره از بهار و شکوفه محروماند حتى اگر بهار١٤٠٠ در کوچه، خیابان، بیابان و آسمان قدم بزند؟ من پاسخى به این پرسش نمىدهم؛ شما بفرمایید خانم مادر و آقاى پدر که جانتان گرهخورده با جانانتان است!
نه اکنون، از هزار سال پیش همواره بر این باور بودهام که تا ما بزرگترها و پدرومادرها حالوروز خوبى نداشته باشیم، بچهها بچگى نمىکنند. تا ما خوش و خرم نباشیم، آنان احوال خوبى ندارند. اما مگر خود ما حال خوبى داریم؟ درست این است که ما باید حالواحوال کودکانه و جوانانه داشته باشیم تا آنان ما را از ته دل دوست داشته باشند، اما اکنون اوضاعى را فراهم کردهایم که برخی آنان حتى خود را هم دوست ندارند. پس ناسازگار و هنجارشکن مىشوند و قواعد اخلاقى و اجتماعى را نادیده مىگیرند. چرا؟ چون ما بزرگترها منشأ و مبدأ و مقصد انواع هنجارشکنىها هستیم و نتیجه آن درهمریختگى زیست و تغذیه و تندرستى و آشفتگىهاى روحى و روانى آنان است که تجلى آن را در سال١٣٩٩ دیدیم.
بارى حالا که بهار آمده است و رؤیاپردازى مثل مه خاطر ما را خرسند و شاعر مى کند، حتى اگر نخواهیم به سبزه و سنجد محل بگذاریم، ماهى قرمز را در تنگ اسیر کنیم و نتوانیم عطر بیدمشک را ببوییم، چون زخم خورده الکل و دیگر تمیزکننده هاى ضدکرونایى هستیم، بااین حال خیال بافى بر جوانان عیب نیست! پس من خیال باف مى شوم و مى نویسم:
آقایان مسئول و همیشه دل سوز و اندکى همیشه طلبکار از ما مردمان معصوم، خیلى ممنون که اجازه ندادید امسال بمیریم و بى وقفه در تکاپوى تندرستى و آرامش ما بودید و هرجا هم مقدور نشد، گفتید در ناامیدى بسى امید است؛ بنابراین حالا خیلى خیلى خوش حالیم که مثل هرسال به ما وعده مى دهید سال جدید بهتر از سال قدیم مى شود. پس ما از همین حالا اظهار شادمانى مى کنیم که در سال١٤٠٠ مرغها قدقدکنان و گوسفندان بع بع گویان با همکارى قصاب محل، در کوچهها خبر مى دهند ما آمده ایم رایگان به جبران گرانى سال پیش، پر و پوست ما را بکنید و میل کنید و اگر دراین میان برخى با درآمدهاى ماهانه میلیارد به بالا وجدان درد گرفتند و نگران بودجه دولت شدند، مى توانند به نرخ سال٩٨ بهاى آن را به دولت پرداخت کنند!
همچنان موجب امتنان ما مردمان معصوم است که با تمهیدات مدبرانه مسئولان، از واردکنندگان از جان و مال گذشته، که با ارز دولتى کالا وارد میکنند و به دلیل آغاز سال١٤٠٠ فقط به صددرصد سود و نه هزاردرصد بسنده مى کنند، در همین جا و از عمق جان سپاسگزاری کنیم و امیدواریم نوروز امسال مثل نوروزهاى پیشین در هرجاى ایران و جهان به آنان خیلى خیلى خوش بگذرد!
آرزو مى کنیم در صورت امکان سال آینده هم زنده باشیم و کمى تا قسمتى براى بچه هایمان مفید باشیم و امیدوار باشیم هرکدام بتوانیم واکسن بزنیم، حالا از هر نوع واکسنى، واکسن آبله مرغون هم باشد عیبى ندارد. چون نسبتى با عالی جناب مرغ دارد!
سال١٤٠٠، سال گاو مبارک!