صلحخواهی و جنگطلبی، اتحاد برای جنگ و ائتلاف برای صلح همواره پهلو به پهلوی هم تاریخ جهان را ورق زدهاند؛ هرچند ندای کمرسای صلحخواهی در برابر غریو بلند جنگطلبی از فروغ کمتری برخوردار بوده است. امروزه موضوعات نوپدید جهانی همچون تغییرات اقلیمی، کاهش تنوع زیستی، ازدیاد شتابنده جمعیت، خشونتهای گسترده فرقهای و قومی، ظهور موج تازه راستگرایی ستیزهجو، وابستگی روزافزون واحدهای سیاسی به یکدیگر و فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی چالشهایی پیچیده و تهدیدهای چندبُعدی را فراروی بشریت قرار دادهاند. از اینرو، پیکرهبندی دوباره جوامع و بازاندیشی درباره شیوههای سرمایهگذاری و جستوجو برای راهحلها، امکانها و فرصتهای بقا از رهگذر فراگیر کردن ایده صلحباورانه و کنشهای صلحسازانه به رسالتی عاجل، جدی و همگانی تبدیل شده است. مفهوم صلح بهسان بیشتر مفاهیم حوزه علوم اجتماعی، در جریان گذار تاریخی از گزند تحول مصون نمانده و دستخوش دگردیسی مفهومی و تحول رویکردی شده است؛ به گونهای که تعریف کلاسیک «صلح منفی» -به معنای فقدان خشونت یا فقدان تهدید خشونتبار- به تعریف نوین «صلح مثبت» -به معنای ایجاد ایستارها، نهادها و ساختارهای نو و بازترسیم هندسه مناسبات انسانی در درون جوامع و سیستمهای سیاسی- تحول یافته است. در این برداشت، صلح به معنای «سیاستگذاری و اجرای برنامهها و برداشتن گامهای مؤثر با هدف ایجاد امنیت همهجانبه و گسترش آرامش پایدار در جامعه» شناخته میشود. در اینجا صلح فقط یک وضعیت نیست، بلکه نوعی فرهنگ و سنجهای جامع است که به صورت انتقادی به مناسبات شهروندان با یکدیگر و با حکومت و قدرت مینگرد. در این رویکرد 2متغیر «عدالتاجتماعی» و «شناسایی تنوع و تفاوت» در فهم صلح، متغیرهایی کانونی محسوب میشوند و مقولاتی چون «توزیع عادلانه منابع»، «جریان آزاد اطلاعات»، «روابط خوب با همسایگان»، «سطح بالای سرمایه انسانی»، «پذیرش حقوق دیگران»، «سطح پایین فساد»، «سلامت محیط کسبوکار» و «عملکرد خوب دولت» نماگرهای بارز برای شناخت میزان قوت و ضعف پیشرانها و پَسرانهای صلح در جوامع ارزیابی میشوند. از این دیدگاه، بذر صلح در زمینی رویش میکند که در آن مردم با یکدیگر تعامل مسالمتآمیز دارند و اختلافات خود را با احترام به نیازهای مشروع و منافع همگانی در مسائل مهم مدیریت کنند. صلحسازی پایدار و متوازن جز از رهگذر نفی خشونت، استقرار عدالت اجتماعی، رفع فساد و تبعیض، برپایی حکومت مردمسالار، فسادستیزی و مبارزه با فقر، گرسنگی، نقض فاحش حقوق بشر و آزادیهای بنیادین بشری و نیز زدودن زمینههای انواع خشونتهای ساختاری و فرهنگی میسر نمیشود. نکته شایان توجه اینکه عناصر صلح مثبت با یکدیگر همبستهاند و ساختن جامعه مبتنی بر صلح به حضور و قوت همه عناصر آن وابسته است و وقتی یک مؤلفه بهبود پیدا میکند، انتظار میرود دیگر مؤلفهها نیز پیشرفت کنند. صلح مثبت باعث میشود چرخ ماشین اقتصاد پرشتابتر و روانتر حرکت کند، بازار پویایی بیشتری را تجربه کند، جامعه تابآوری بیشتری تحصیل کند، پایداری زیستمحیطی استحکام بیشتری بیابد، خلاقیت کارآفرینان و نوآوری دانشمندان بسترهای مناسبتری برای تبلور بیابد، نظام سیاسی با درجات بالاتری از فراگیری از شهروندانش حمایت کند و حکومتها بهطور کارآمدتری به تنظیم جریان زندگی مردم اهتمام ورزند.
به همین دلیل است که کشورهای امن و برخوردار از شاخصهای صلح مثبت، تابآوری خوب و توان مطلوبی در مدیریت شوکهای درونی و بیرونی از خود نشان دادهاند. بنابراین، چنانچه جامعهای بهدنبال تجربه زیست در محیط مطلوب و شکوفایی و بالندگی ظرفیتهای انسانی و پرهیز از وقوع خشونتهای فردی و ستیزههای گروهی است و کمینهسازی میزان فساد و بیشینهسازی رونق اقتصادی و ارتقای ظرفیتهای حکمرانی را هدفگذاری کرده است، باید به صورت جدی در مؤلفههای صلح مثبت سرمایهگذاری کند. مفهوم چنین گزارهای این است که اساسیترین ریشه وضعیت نبود صلح و بروز ستیزههای ادامهدار در جوامع، فقدان، ضعف یا ناموزونی نماگرهای صلح مثبت است. دستیابی به شاخصهای صلح مثبت به مثابه فرهنگ، بر قابلیتهای شناختی و مهارتهای ارتباطی استوار است و بدون درک و شناخت آنها نمیتوان به راهبرد و برنامهای برای ساختن جامعهای صلحجو دست یافت، و این از رهگذر مداخله و نقشآفرینی نهادهای تولید بینش و الگوسازان کنشهای صلحجویانه میسر است.