امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - تحولات اجتماعی و سیاسی پس از رحلت پیامبر (ص) باعث ایجاد فضایی شکننده در میان امت مسلمانان شد. حضرتعلی (ع) با وجود نص صریح بر امامت و خلافت خود برای مصلحت اسلام سکوت پیشه کرد و ۲۵ سال خانه نشین شد، اما از هیچ کوششی برای اصلاح جامعه اسلامی فروگذار نکرد. جامعه اسلامی در دوران حکومت خلیفه سوم دچار مشکلات فراوانی شد.
از یک سو خلیفه سوم، نزدیکان خود را مثل مروان بن حکم بر مسند قدرت نشاند و دودمان بنی امیه، بهترین دوران را از نظر سوء استفاده از مناصب حکومتی پشت سر میگذاشت، تا جایی که در نخستین روزهای خلافت خلیفه سوم، اعضای خانواده بنی امیه دور هم گرد آمدند و ابوسفیان خطاب به آنان گفت: «اکنون که خلافت به دست شما افتاده است، مواظب باشید که از خاندان شما خارج نشود و آن را همچون گوی دست به دست بگردانید، که هدف از خلافت جز حکومت و زمامداری نیست.»
از آن دوران بود که سنگ بنای انتصابهای ناشی از روابط خانوادگی در حکومت اسلامی نیز نهاده شد و منسوبان حاکم، بدون داشتن هیچ گونه صلاحیتی به سِمتهای مختلف منصوب شدند و فریاد و ناله مردم از بی کفایتی آنان، نه تنها به جایی نمیرسید، که متخلفان مورد حمایت و منتقدان مورد عتاب و عقاب قرار میگرفتند. به عنوان نمونه، ولید بن عقبه زمامدار کوفه شد؛ در حالی که پیامبر او را از اهل جهنم معرفی کرده بود. او شبی تا به صبح شراب نوشیده بود و، چون مؤذنان بانگ نماز برداشتند با لباس منزل بیرون آمد و برای نماز صبح به محراب ایستاد و چهار رکعت نماز خواند. وقتی هم که به او اعتراض کردند، گفت: میخواهید بیشتر بخوانم؟
این انحراف که متصدیان امور به زراندوزی و چپاول بیت المال بپردازند، انحرافی بسیار خطرناک و سرنوشت ساز بود که پیامبر اسلام پیش بینی کرده و از آن به عنوان «فتنه»ای یاد میکرد که پس از ایشان اتفاق خواهد افتاد. رسول خدا (ص) میفرمود: چهرههای کسانی که از اموال عمومی به سود فردی بهره میبرند، همانند چهره آدمیان است؛ اما دل هایشان دلهای گرگ هاست و همه پیامبران پیشاپیش آنان را لعنت کرده اند.
فتنهای که رسول خدا (ص) پیش بینی کرده بود، پس از رحلت ایشان اتفاق افتاد و به تعبیر امام علی (ع)، عدهای چنان با حرص و ولع به جان بیت المال افتادند که گویی شتری گرسنه به علفزاری سرسبز و با طراوت در یک صبح بهاری رسیده است: «یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَه الْإِبِلِ نِبْتَه الرَّبِیعِ». آنان نه تنها خود و خاندانشان را صاحب اموال مردم میدانستند، که صحابه و یاران رسول خدا را نیز به این انحراف آلوده ساختند و البته این روش شناخته شدهای برای ساکت ساختن دیگران است. در این صورت، معلوم است که افراد تحمل اجرای عدالت علوی را نخواهند داشت.
پس از اینکه امام (ع) خلافت را پذیرفت، جریانی جدید در امت اسلامی شکل گرفت. حضرت در همان روزهای نخست حکومت به همه اشراف هشدار داد که سهم همه مسلمانان از بیت المال یکسان خواهد بود. سبقت در اسلام آوردن، دلیلی بر برتری جوییهای اجتماعی نخواهد بود. امام (ع) فرموده بودند که اگر مالی به ناحق در دست فردی باشد، حتی اگر کابین همسر خود کرده باشد، برگردانده خواهد شد.
نگاه امیرالمؤمنین (ع) به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. امام علی (ع) جهان را آفریده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستی میداند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمینه هدایت و راهیابی اش را به کمال حقیقی از طریق بعثت پیامبران فراهم نموده است و این هدایت به سوی حقیقت تحقق نمییابد، مگر اینکه لوازم تحقق این هدف در محیط زندگی و جامعه وجود داشته باشد.
از نگاه حضرت علی (ع) ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از آن، به دلیل نقش حکومت در شکل گیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چنان که حضرت علی (ع) میفرمایند: «الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.»
هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته میشود. حکومت در این چهارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود یا تأمین خواستههای حکام نمیخواهد، بلکه آنان را برای خدا میخواهد و هدف امام عادل از بسیج تودههای مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر درباره سیاست وجود دارد: گروهی معتقدند که برای دست یافتن به قدرت، از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی میتوان استفاده کرد. براساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاست مدار، کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه است که بیشتر سیاست مداران جهان چنین هستند.
تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن، خدا میباشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است. در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیلهای تمسک جوید.
سیره سیاسی و حکومتی امام علی (ع) هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دستیابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمت آمیزی را برای مردم فراهم آورد.
علی (ع) احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیشبرد حکومت نبوی نقش بسزایی داشت، ۲۵ سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، میدید چهره حکومت اسلامی، کاملا دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم (ص) فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن، باید تلاشی پیگیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی (ع) در خطبه ۱۳۱ نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان میدارد:
«پروردگارا! تو میدانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانههای از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده است، بار دیگر عملی شود.» همچنین ایشان در نخستین روز بیعت خود در مسجد پیامبر (ص)، بر بالای منبر رفت و برنامههای خود را بدون پرده پوشی چنین اعلام کرد:
«هان، بدانید که اوضاع و احوال جامعه شما به همان گونهای بازگشته است که در روز بعثت پیامبر بود. سوگند به آن که او را برانگیخت تا حق را بگستراند و برقرار سازد، باید سخت زیر ورو و آزموده شوید، سپس بیخته و از هم جدا گردید و بر هم زده شوید؛ چنان که کفگیر در ته دیگ طعام زنند، بدان سان که هر که پایین افتاده فرا رود و هر که فرا رفته به زیر آید. باید پیش افتادگانی که عقب مانده اند، پیش افتند و پس افتادگانی که به ناروا سبقت جسته و برتر شده اند، به عقب کشانده شوند. به خدا سوگند، نه به اندازه سر سوزنی، حقیقت را پنهان کردم و نه هیچ نوع دروغی گفتم.»
آری، حضرت علی (ع) تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند سیره حکومتی و سیاسی حضرت رسول (ص) را بدون هیچ کم و کاستی در جامعه پیاده کند.
یکی از اصول مورد توجه اسلام، شایسته سالاری و تکیه اساسی بر صلاحیتهای افراد در به کارگیری آنها در پستهای حکومتی است. تأکید اسلام بر ملاکهای گزینش و صلاحیت افراد برای این است که فساد اداری و تباهی در بدنه نظام از جایی شروع میشود که انتساب، فامیل، تبار، رفیق و باند، جای صلاحیتها و شایستگیهای اخلاقی و تخصصی را بگیرد و هیچ توجهی به شایستگی و توان افراد نشود. این کار، علاوه بر بی توجهی به تخصص گرایی و حقوق مردم و جامعه، کارهای اساسی حکومت را از محور خود خارج و زمینه عقب گرد و سقوط جامعه را فراهم میکند.
پیامبر اکرم (ص) همواره در انتخاب کارگزاران و مدیران، بر شایسته سالاری، که از اصولیترین شرایط برای انتخاب عاملان و کارگزاران است، تأکید فراوان میکردند؛ چنان که در سیره آن حضرت آمده است که از میان همه مسلمانان، جوان بیست سالهای به نام «عتّاب بن اسید» را برای فرمانداری مکه برگزید و در فرمانی به او فرمود: «ای عتاب! آیا میدانی تو را فرماندار کدام گروه قرار دادم؟ بر اهل ا... عزوجل (تو را بر اهل حرم خدا و ساکنان مکه والی نمودم) و اگر در میان مسلمانان کسی را برای این مقام شایستهتر از تو مییافتم، این کار را به او میسپردم.»
آنچه در این فرمان مورد تأکید پیامبر اکرم واقع شده است، شایستگی عتاب برای فرمانداری شهر مهمی، چون مکه است. این فرمان، بیانگر نگرش پیامبر (ص) در دادن مناصب به افراد است. همچنین انتصاب اسامه بن زید (که ۱۹ سال داشت) به فرماندهی لشکر اسلام برای حفاظت حدود شام، نمونهای دیگر از توجه پیامبر (ص) به شایسته سالاری و اجتناب از خویشاوندسالاری است.
سیره عملی امیرالمؤمنین (ع) در حکومت داری بهترین گواه بر این ماجراست؛ آن زمان که در معرفی بهترین معیارها برای مدیران حکومتی، خطاب به مالک اشتر نوشتند: «بین افراد مختلف به دنبال صاحبان کرامت و شرافت و خانوادههای شایسته و دارای سوابق نیکو باش؛ سپس بین آنها با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار کن، زیرا آنها جامع بزرگوارى، و شاخه هایى از خوبى و احسانند؛ ثمَّ الْصَقْ بِذَوِى الاَْحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ، ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ.»
آن حضرت در سیره سیاسی شان به خوبی نشان دادند که یکی از عوامل فروپاشی و ناکارآمدی نظام هر کشوری، زوال عدل است که عمدتا به دلیل مدیریت ناصالح، ناسالم یا حتی عدم گزینش افراد شایسته رخ میدهد. افرادی که بدون لحاظ کردن شایستگیهای لازم، خود را در مقام اداره قرار میدهند، یا مدیرانی که با وجود افراد شایسته تر، افراد دیگری را در یک پست حکومتی نصب میکنند، بالاترین خیانتها را مرتکب میشوند و موجبات رکود جامعه را فراهم میآورند و در دنیا و آخرت مورد غضب الهی واقع میشوند.
امیرمؤمنان (ع) به عنوان حاکم اسلامی به یکی از فرمانداران خویش در اهواز نوشت: «ای رفاعه! بدان که این حکومت امانتی است که هرکس به آن خیانت کند، لعنت خداوند را تا روز قیامت به همراه خواهد داشت و هرکس خیانتکاری را به کار گیرد، پیامبر اکرم (ص) در دنیا و آخرت از او بیزار است؛ یَا رِفَاعَةُ أَنَّ هَذِهِ اَلْإِمَارَةَ أَمَانَةٌ فَمَنْ جَعَلَهَا خِیَانَةً فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ مَنِ اِسْتَعْمَلَ خَائِناً فَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْهُ بَرِیءٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ.»
آن حضرت در دوران کوتاه حکومت خویش، جز به صلاحیت و کاردانی افراد تکیه نمیکرد. ازاین رو، مجاهدان پاک باخته ای، چون مالک اشتر، قیس بن سعد عباده، محمدبن أبی بکر و امثال آنان، کارگزاران حکومت او بودند؛ اگر چه در برخی موارد نیز کارگزاران حکومتی امیرالمؤمنین (ع) پس از مدتی از مسیر اصلی حکومت منحرف میشدند. نمونه آن را در چنگ اندازی عبید ا... بن عباس، والی مصر که از آشفتگیهای مرکز خلافت اسلامی سوء استفاده میکرد، میتوان دید که حضرت، نامهای عتاب آمیز به او نوشت.
همچنین امام در نامهای به مصقله، پسر هبیره شیبانی، والی فیروز آباد، او را مذمت میکند و میفرماید: «چرا غنیمت به دست آمده را بین عربهایی که خویشاوند تو هستند توزیع میکنی؟!» (همان، نامه ۴۳). ابن ابی الحدید میگوید: طلحه و زبیر، به هنگام بیعت با علی گفتند: «ما به شرطی با تو بیعت میکنیم که ما را در حکومت، شریک گردانی»، ولی علی (ع) خواسته نامشروع آنان را رد کرد؛ بنابراین یکی از آسیبهای حاکمیتی، نبود شایسته سالاری و مقدم دانستن قبیله گرایی، باندبازی، جناح گرایی، حزب گرایی و خویشاوندسالاری است که اسلام به شدت با آن مخالف است.