امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - هنرمند با همه فرق میکند. واضح است که منظور از این حرف، شکل و شمایل آن آدم نیست؛ منظور نوع نگاهش و احساسش به مسائل اطراف است. مسائل جامعهای که در آن زندگی میکند و همچنین مسائلی که به طورکلی انسان با آن درگیر است، برای او رنگ و بوی دیگری دارد. هنرمند واقعی نمیتواند موضوعی را در جامعه خودش یا در جوامع دیگر، در هرجای جهان، ببیند و درباره آن واکنش نشان ندهد. واکنشش هم بسته به هنرش متفاوت است. «حسین واحد» هم دغدغهای فراتر از جامعه خودش دارد. او هنرمند نقاشی است که سالها کارتون و کاریکاتور کشیده است و میداند چطور باید نگرانی خودش را درباره مسائل بروز بدهد.
نگرانیها و تفکرات او، به شکل خط و رنگ و فرم، در نمایشگاهی با عنوان «روزنامههای بی خبر» در «نگارخانه رادین» به نمایش گذاشته شد؛ دغدغهای که این روزها در هیاهوی کرونا و مسائل حاشیهای آن، گم و کم رنگ شده است؛ دغدغهای که تاریخ مصرف ندارد و همیشگی است. موضوعی که جهانی است و آن قدر صریح و بی پرده بیان شد که احتیاج به تفسیر دیگری نداشت. حسین واحد با اینکه از نقاشان قدیمی، درس خوانده و کاربلد مشهدی است، زیاد اهل نمایش نیست.
بیشتر اوقاتش را در آتلیه اش صرف نقاشی کشیدن و آموزش این هنر به شاگردانش میکند. حال چه موضوعی باعث شده بود یک مجموعه پرکار و دقیق را انتخاب کند و حاصل زحماتش را به نمایش بگذارد؛ مجموعهای که به سبک رئالیسم و با رعایت و درک همه جنبههای زیبایی شناختی، سعی کرد ماجرایی را برای مخاطبانش تعریف کند؟ اصل ماجرا چه بود؟
سرعت پیشرفت زندگی و فناوریهای جدید، به قدری زیاد شده که جهان برای انسان متعلق به یکی دو نسل قبل تر، اکنون تبدیل به جای عجیب و غریبی شده است. سرعت زیاد زندگی باعث شده است انسان در دایره تکرار و روزمرگی گرفتار شود، فرصتها و انرژی اش را صرف چرخاندن این گردونه بزرگ کند و از پرداختن به بقیه امور باز بماند؛ گردونهای که هر چه سریعتر بچرخد، زودتر انسان را مستهلک میکند.
با اینکه مسیر رسیدن به همه چیز را سریعتر میکند و سرعت رسیدن به اهداف و آدمها و اخبار بیشتر میشود، همان قدر هم مشکلات و مسائل مختلف را زودتر به انسان نزدیک میکند. دیگر خیلی کم پیش میآید کسی وقتش را صرف نامه نگاری با عزیزی در دوردست کند. کم پیش میآید که هرزمان دوست داشته باشد به اقوام و خویشاوندانش سر بزند، یا مسافرت برود یا به آسمان نگاه کند و از شکل ابرها لذت ببرد. سرعت این گردونه بزرگ که نامش را زندگی میگذارم، فرصت تعمق و تأمل درباره حیات و زندگی را از آدمها گرفته و معنی زیستن را به کلی زیر سؤال برده است.
یکی از چیزهایی که باورش برای نسلهایی که زیاد هم از عمرشان نگذشته، سخت است، قبول این مطلب است که آدمها تا همین چند دهه گذشته، از کاغذ برای نامه پراکنی، خبررسانی و ثبت و بایگانی دانش به صورت کتاب استفاده میکردند و امروز از آن کاغذها چیزی جز یادگاری باقی نمانده است. این فاصله بین تغییر دانش، اخبار و رسانهها از جنسی ملموس به یک مشت نوشته در صفحههای کامپیوتر و تلفنهای همراه، کمی سخت و در بعضی موارد، دردناک است.
البته که این اتفاق باعث کنترل و جهت دادن مردم هم شده است. صاحبان قدرت، از این حجم نامحدود اخبار در گردش استفاده میکنند و هرخبری را بخواهند، با اضافات و متعلقاتش به خورد مردم جهان میدهند. خبری را که چاپ نمیشود، میتوان در لحظه تغییر داد و جایش را با چیز دیگری پر کرد. چنین اخباری بدون تردید، منبع چندان قابل اسنادی به حساب نمیآید. حسین واحد در این ضیافت تماشایی، این نکته را با روزنامههایی که در همه آثارش، روی زمین پهن شده اند و لگدمال میشوند، نشان میدهد.
زیر پا انداختن روزنامهها تنها بی تفاوتی به این کاغذها نیست؛ روزنامههایی که روزگاری نه چندان دور تنها حاملان اخبار بودند و قبل از تمام شدن تاریخ مصرف اخبارشان، از با ارزشترین کاغذها به حساب میآمدند؛ او به حجم بی انتهای اخبار اشاره میکند و این نکته را به یادمان میآورد که اخبار در جهان پرشتاب امروزی، آن قدر سریع تاریخ استفاده شان سر میرسد که به راحتی میتوانند جایگزین یا محو بشوند و از آنها تنها تفالههایی به درد نخور در ذهن مخاطبان بماند. تا اینجا به نظرم، صدای هنرمند به خوبی شنیده شده است؛ چون بدون پیچیدگیهای خاصی توانسته است حرفش را بزند. واحد، ولی کار را همین جا تمام نکرده است. روزنامهها تمام سطح تابلوها را پوشانده اند و در همه آثار به عنوان زمینه استفاده شده اند.
او با تسلطی که بر ترکیب بندی و درک اصول زیبایی شناختی دارد، با دقت، جزئیات دیگری را هم در اتاقها کشیده است؛ صندلی ها، دمپاییها و آفتاب. تمام این عناصر را با وسواس انتخاب کرده و چیدمانشان را در ترکیب بندیهای متفاوت، ترتیب داده است. نور، رنگ و بافت هر صندلی، نسبت به زاویه تابش به آن متغیرند. انگار هنرمند چند ابژه خاص را از زوایای مختلف دیده است و فقط زاویه دید مخاطب نسبت به آنها تغییر میکند. او در بازی با نور و سایه هم به شکلی رفتار کرده است که در عین حالی که بیننده تنالیته بین سایه و حقیقت را درک میکند، متوجه عمق کم سایهها و چسبنده بودن آنها نیز میشود. ادغام سایهها با واقعیت با خطهای قدرتمند و استفاده از رنگ سربی، طوری با قاطعیت صورت گرفته است، که شکی برای مخاطب باقی نمیگذارد.
انگار روزنامهها و بقیه چیزهایی که زیر این رنگ سربی قرار گرفته اند، از ابتدای خلقت رنگ خودشان کبود بوده است. توالی تغییر زوایا در تابلوهای واحد، کاملا عمدی است، تا به این وسیله بتواند حجم توخالی و سنگین سایهها را در ذهن مخاطبش ته نشین کند. مخاطب با این موضوع طی فرایندی آشنا میشود. هنرمند او را در حالتی لذت بخش، از این تابلو به تابلوی بعدی میبرد و در همان حال که او از دیدن زیبایی و توجه به جزئیات در آثار لذت میبرد، سر او را میچرخاند و با تجربه چرخش زوایا، تأکید بر سایهها و روزنامه ها، زاویه تابش نور و تأکیدی متوالی و عمدی بر سه عنصر غالب این آثار، حرفش را در گوش او میگوید.
جایی که سایهها بیشتر هستند، دست مخاطب را میگیرد و به او میگوید سایهها را باور نکند و جای دیگر شکستگیها و رنگ پریدگیهای روی صندلی را نشان مخاطب میدهد روزنامههایی که روی زمین پهن شده اند وشبیهترین عنصر به زندگی هستند.
حسین واحد، نقاشی است که خوب میداند چه میخواهد بگوید و آن حرف را چطور باید بیان کند. خطها و حتی فرم ضربه زدن روی بومش کاملا متعلق به خودش است.
او با تسلطی که بر ریزه کاریها و رعایت همه اصول نقاشی کلاسیک و قدرت تجسمی دارد، میتواند همه حواس بیننده را متوجه این ریزه کاریها کند و درحالی که او از دیدن زیباییهای اثر مبهوت شده است، آهسته در گوشش خبر ناخوشایندی را بگوید.