به گزارش شهرآرانیوز؛ لیلا حاتمی با رعایت تمام جوانبی که از او کاراکتر شخصیمتین، متشخص و با طمأنینهای ساخته، میداند در هر نقش اعم از درونگرا یا برونگرا و عاصی، چطور بدرخشد و از اندرونی محترم خود، فاصله بگیرد.
بعد از «کمالالملک» و تجربه گذرای دوران کودکی، چه در اوان جوانی، سال ۱۳۷۰ در ۱۹ سالگی و نخستین نقش جدیاش در «دلشدگان» که در کسوت یک شاهزاده نابینای تُرک، خوانندهای جوان (مرحوم امین تارخ) را دلباخته خود میدید. چه پنج سال بعد و «لیلا»، فیلمی که به قول خودش کار حرفهای را به عنوان بازیگر و پس از مرگ پدرش که عاشق فیلمهایش بوده، با آن آغاز کرد. او در گذر از پروژههایی که هر چند اتفاق خوبی بودند، اما شاید چندان در پیش آمدن آنها دخالت آنچنانی نداشت، آرام آرام به بلوغ نسبی رسید.
بعد از آن با «شیدا»، پرستار متین و جوانی که طنین قرائت قرآنش، شوق زندگی و عشق را دردل رزمنده مجروحی بیدار میکند، فضایی متفاوت از سینمای پدرش و داریوش مهرجویی را تجربه میکند. در مقطعی که ملودرامهای عاشقانه روی بورس بودند.
اوایل دهه هشتاد با بازشدن نسبی فضای اجتماعی و سیاسی، او را به نقش زنی جنوبی و جنگزده به نام نرگس در فیلم انتقادگرای «ارتفاع پست» میبینیم. زنی که جانانه و با عشق از همسرش که هواپیماربایی کرده، در مقابل ماموران امنیت پرواز، رجز خوانی و دفاع میکند.
کدام تماشاگر ایرانی هست که «شکوه» را در «بیپولی» از یاد ببرد؛ با تمام دلواپسیها، ابراز علاقههای دلبرانه و تب و تاب و نگرانی و غرولندهای گاه و بیگاه بر سر همسرش ایرج (بهرام رادان). نقشآفرینی بینظیری که چنان التفات هیات داوران فجر ۲۷ را متوجه خود کرد تا راهی جز اهدای سیمرغ بلورین به لیلا حاتمی نداشته باشند!
اصلا کیست که لیلا را در کسوت گلی ابتهاج و «در دنیای تو ساعت چند است؟» تماشا کند و به سرش نزند که دل را به دریا بزند و دوباره عاشق شود! فیلمی که لیلا حاتمی و علی مصفا برای چندمین بار در آن پارتنر سینمایی شدند تا یکی از دلانگیزترین عاشقانهها روی پرده نقرهای رقم بخورد. فیلمی که میتوان به تکتک لحظاتش بارها با شیفتگی زل زد و همچنان برای تماشا ولع داشت. گویی بُعد درونگرایانه شخصیت، با شمهای از پرخاشهای گذرا و عشقی شاید رنگ باخته، آغشته شده.
«رگ خواب»؛ لیلا حاتمی یک دهه بعد از سیمرغ «بی پولی» همچنان در اوج میدرخشد و تلالوی هنرش با دریافت سیمرغ بلورین دوم از فجر و جایزه نوزدهمین جشن بزرگ سینمای ایران، مضاعف میشود. «سرانجام اتفاق افتاد... همون حس ناشناخته بینام که تنها در لحظه وقوع، قابل شناساییه.. هیچ چارهای جز عاشق شدن برام باقی نموند!» و البته برای مای مخاطب که پا به پای «مینا» و نفس به نفس با حس و حالش، چارهای جز عاشق شدن نداریم! حاتمی در این فیلم برای نقش میجنگد و سیمای زنی را به نمایش میگذارد که در گذرگاه عاشقی، سراسیمه و حیران ایستاده.... یا چگونگی حضور متمایزش در آثاری مثل «سالاد فصل»، «آب وآتش»، «حکم»، «من» و ... که اتهام غیرمنصفانه یکسانی ترکیب کلی بازیگری او را مخدوش میکند و ماهیتی تند مزاج و گاه گانگستری به بازیهایش میبخشد. تصویری که همسان با آرامش و فرهمندی آشنای نقشهای دیگرش نیست و او را با معیارها و پارامترهای بهترین هنرپیشگان دنیا از جمله چندبعدی بودن و گریز از یکنواختی تطبیق و وفق میدهد. به راستی هم که نمادها و وجوه فطری بازیگری، در کیفیت هنرپیشگی او ملموس و آشکار است.
گوناگونی و تنوعهای رنگارنگ در کارنامه بازیگری لیلا حاتمی، اصولا جزو شاخصههای کارنامه بازیگری او است. عشقورزی، متانت و فروتنی برآمده از شخصیت خود او، در تمام نقشهایش به نوعی و با دُزهای سنجیده و فکر شده جاری است: «من شخصیت را میپذیرم. مقاومتی نمیکنم. با صحنه کنار میآیم و سعی میکنم در عین اینکه تمرکز دارم و حواسم است که یکهو ول نشوم، احساسم را هم فراموش نکنم. همین!»
او در عرصه سینمای مذهبگرا هم تجربههای ارزشمندی داشته. «صبا» در «سر به مهر» با دغدغههای دینی و مراقبههای عجیب و شیرینش برای نمازخواندن یا پیش از آن در «هر شب تنهایی» و مواجهه با مرگ و زیارت.
منبع: روزنامه اعتماد